eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
28 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 شرط شهید شدن شهید بودن است.. اگر امروز کسی را دیدید که بوی #شهید از کلام، رفتار و اخلاق او استشمام شد، بدانید او شهید خواهد شد و تمام #شهدا این مشخصه را داشتند... #حاج_قاسم_سلیمانی❤️ @defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌸 ❣خدايا ! براي بهشت و جهنم به جبهه نيامده ام . فقط براي اين که انجام وظيفه کنم و تو را ستايش کنم تا راضي بشوي ، به سويت آمده ام . پس مولا جان توفيق بده که از اين موقعيتي که بر ما منت نهاده اي ازآزمايش و امتحاناتت پيروز درآييم . ❣اماما ! به خدا قسم شعار نميدهم ، راضي هستم صدها بار ، هزارها بار ، بدنم قطعه قطعه شود تا باز دوباره زنده شوم و در راهت که همان راه سالار شهيدان امام حسين (ع) است ، به ياريت برخيزم و شوم . 🕊🌹 تاريخ شهادت : 13/8/1362 @defae_moghadas2
🍃🌸 بی پلاک افتاده اما ، دستچین فاطمه است ... آن شهیدی که به سر ، سربند زده ... @defae_moghadas2
✨﷽✨ "این که آرزوی داشته باشی کافی نیست... کسی میشود، که هم به "دنیا" گیر نباشد ، هم ... "نیت" شهادت" از ست... و الا "در" باغ را نبستند...
همیشه که شهادت به "خونی" شدن نیست گاهی شهادت به "خاکی" شدن است @defae_moghadas2
1.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام بر تو روزی که آمدی روزی که دیدمت روزی که شناختم ت روزی که رفتی روزی که بر زمین شلمچه افتادی روزی که بر زمین ماندی روزی که آوردنت روزی که به خاک سپردنت روزی که دیگر ندیدمت و روزی که دوباره دیدمت وقتی همین چند لحظه بدست م رسید. ساعت ها به این ثانیه ها خیره ام تا فراق سی و هفت‌ ساله را مرهم نهم. امروز نقش بر زمین خواهی شد. برادرم‌ ...
. 🍃💥🍃💥🍃 ✨و خداوند عشق را آفرید✨ 💢زمستان سال 1358 بود و حمید در پایگاه منتظران شهادت " پادگان گلف" مشغول فعالیت بود. تازه بیست و سه ساله شده بود و مدت زیادی هم نبود که راه و هدف مورد علاقه‌اش را پیدا کرده بود؛ امّا از آن ‌جا که همیشه جلو تر از سنش حرکت می‌کرد و برنامه ‌ریزی داشت، یک روز که از سپاه به منزل برگشته بود، کنار پدر و مادرم نشست و گفت: ننه، می‌خواهید برای من بروید خواستگاری؟ - خواستگاری؟ یعنی چی؟ 💢 پدر و مادرم هر دو متعجب بودند که حمید چطور این قدر بی‌مقدمه به فکر ازدواج افتاده است. پدرم خیلی آرام گفت: حمید جان، بابا، فکر نمی‌کنی هنوز برایت زود است. دو برادر بزرگ‌تر از تو هنوز ازدواج نکرده‌اند، خواهرت هنوز ازدواج نکرده، تو مطمئنی که می‌خواهی حالا ازدواج کنی؟ -آقاجان، مگر اشکالی دارد؟ ازدواج سنّت پیغمبر است. من الان آمادگی ازدواج را دارم و فکر می‌کنم می‌توانم یک زندگی را بچرخانم چه اشکال دارد. من که می‌توانم ازدواج کنم! 💢 مادرم نگاهی به حمید و نگاهی به پدر انداخت و گفت: -ننه، حمید، من حالم خوش نیست. نمی‌توانم برایت دنبال کسی بگردم و به خواستگاری بروم. - نه، ننه، لازم نیست خودت را خسته کنی. همین دستت رو درازکنی، می‌رسی به خونه‌اش. 💢 مادرم متعجّب نگاهی به حمید کرد و گفت:کدوم همسایه را می‌گی؟ - اگر شما موافق باشید، دختر آقای پاک‌ نژاد را می‌گم. برادرش با من همکاره. 💢پدر و مادرم پذیرفتند و رفتند خواستگاری . خدا را شکر مشکلی پیش نیامد و خانواده‌ی عروس هم موافق بودند. پانزده بهمن سال 1358 یک جشن ساده گرفتند ؛ یک مراسم خانوادگی . فقط خواهر ها و برادر ها دور تا دور عروس و داماد را گرفته بودند. عروس هم که انگار درست همانی بود که حمید می‌خواست. 💢 به ابتکار خودش یک مقنعه‌ی سفید دوخت، با شکوفه‌های صورتی و قرمز ‌رنگ و آن را سَر ‌کرده بود. عاقد خطبه را خواند. بار اول گفتند: عروس رفته گل بچینه. بار دوم گفتند: عروس رفته گلاب بیاره. برای بار سوم، حمید دست کرد داخل جیب کتش و یک بسته‌ی کادو شده درآورد و داد دست عروس‌خانم، همه خوشحال شدند و گفتند: -آقا داماد سنگ تمام گذاشته و برای عروس‌خانم سرویس طلا آورده. 💢عروس که بله را گفت، جعبه را باز کرد. یک قرآن مجید هدیه داماد به عروس بود. زندگی‌شان را این طور با معنویت قرآن در یک اتاق از خانه پدری آغاز کردند. ✍ بتول معینیان، خواهر @defae_moghadas2 . 🍃💥🍃💥🍃
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌸 ✍از بچه های فعال مسجد بود و ما خیلی دوستش داشتیم ، هم دانشجو بود و هم ازدواج کرده بود، فکر کنم دانشگاش هم اگه اشتباه نکنم اصفهان بود. نامه ای به من نوشته بود که اگه تکلیفه بر من، منم بیام. گفتم که من نمی گم. من فتوای حضرت امام رو برات می خونم . اینطوره! ایشونم تکلیفو می خوان ! ✍اینو می خوام بگم ! بچه ها کار نداشتن کین ! کار داشتن به این که تکلیفشون چیه ! این خیلی مهمه ! یکی بیاد بگه آقا من بیام برم مثلاً جبهه، شاید سنواتی جمع کنم . شاید بسیجی ام رو فلان کنم یک روز . نه، اینا تو این چیزا نبودن. ✍بعد این آقا اومده بود و دانشگاه شو ول کرده بود. همون موقع هم شنیدم خانمش اول های بارداریش بود. و اومد ، یه روز گفتم : کریم چی شد؟ گفت : جوابم رو گرفتم . من اومدم ، دانشگاه رو ول کردم ، بچه ها رو ول کردم ، . همه چیزشو رها کرد و اومد و هستیش رو در طبق اخلاص گذاشت و شد ... خدا رحمتش کنه. 🕊🌹 : همرزم شهید @defae_moghadas2
🍃🌸 #شهید می شویم... اگر در دنیا لذت گناهانش را حراممان کنیم، و نرنجیم وقتی به جرم دینداری سرزنش می شویم، جهاد با نفس ، #جهاد_اکبر همچون ، جهاد اصغر شهید دارد... چه زیباست اگه آخرمون #شہادت باشہ @defae_moghadas2
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌸 ☀️چیزی است مثل قاصدک که با میلگرد درست شده است و این‌ها را لب آب می‌گذارند که جلو راه را بگیرد. بالای خورشیدی که می‌رفتیم دشمن ما را با تیر می‌زد، اگر می‌خواستیم یکی یکی از بالای این‌ها رد بشویم، دشمن همه را می‌زد. طلبه ای به نام که درشت ‌هیکل بود خودش را انداخت روی خورشیدی و به بچه‌ها گفت که از روی او رد شوند و بروند جلو. او همانجا با میلگردهایی که توی بدنش فرومی‌رفت، شد.» @defae_moghadas2
🌺❣ شھید شدن اتفاقے نیست اینطور نیست ڪہ بگویے:گلولہ اے خورد و مُرد.. شهــــید... رضایت نامہ دارد... و رضایت نامہ اش را اول حسین(ع) و علمدارش امضا میڪنند... بعد مُھر حضرت زهـــــرا(س)میخورد... #شهـــید... 🌺❣
حماسه جنوب،شهدا🚩
🍃🌸 #شهید_رضا_ایزدی🕊🌹 شهادت : دی ماه 1365 #کربلای_5 @defae_moghadas2
🍃🌸 ❣ قسمتی از وصیت نامه ی خاص این عزیز که حاوی یک غزل از سروده هایش است : دوش از غصه دلم شکوه به دنیا می کرد بال و پر می زد و مهر تو تماشا میکرد آن غلامی که در این دایره سرگردان بود روز و شب را طلب خانه مولا می کرد سخت عاشق شد و عزم سر کوی تو نمود راه بگشا که فدا جان و سر و پا می کرد ایزدی را ز نهان دید و دل غمزده اش گفته بودش که هویدا مکن ،اما می کرد... @defae_moghadas2