eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.5هزار دنبال‌کننده
7.1هزار عکس
882 ویدیو
21 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣ مداحی امروز آهنگران برای سردار سلیمانی به سبک و سیاق دفاع مقدس در حضور رهبر انقلاب به خاک افتاد اما ناز شست‌اش بلند است از یمن تا شام دست‌ش https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهيد عبدالصادق نوری پور عاشق گردان نور ۱ عليرضا معينيان 🔻شهید صادق نوری را من از ماموریت طلائیه در سال 61 می شناختم که در گردان نصر بود. عملیات بیت المقدس هم همانجا بود، علاقه زیادی داشت که به گردان بیاید و بارها این رو بمن گفته بود که دوست دارم به گردان نور بیایم و تا آن موقع نام گردان، هنوز نور بود. در عملیات محرم بود که حاج اسماعیل او را بعنوان معاون گروهان بکار گیری کرد و بعدها به فرماندهی گروهان هم انتخاب شد و تا معاونت گردان هم پیش رفت. از لحاظ اخلاقی هم بسیار پر تلاش و صادق بود برادر کوچکش، عبدالکاظم نام داشت و در عملیات بدر به شهادت رسیده بود با این حال صادق جبهه را ترک نکرد و در روحیه اش کوچکترین خللی وارد نشد... ادامه در پست بعدی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
شهید عبدالصادق نوری پور عاشق گردان نور ۲ علیرضا معینیان 🔻صادق در حوزه هفت که در منطقه زیتون قرار داشت به تنهایی یک قطب به حساب می آمد و چنان جذابیت داشت که دیگر بچه های حوزه به هوای ایشون جذب گردان می شدند، چرا که می خواستند با او همراه و در کنارش باشند و از طرف دیگر تا او نیروها را تایید نمی کرد نمی توانستند وارد گردان بشوند. صادق تا عملیات والفجر 8 فرمانده گروهان بود و بعد از اینکه عبدالله به شهادت می رسد و شاه حسینی هم مجروح شدند حاج اسماعیل بعنوان معاون انتخابش کرد و از عملکردش هم بسیار راضی بود و معتقد بود آدم زرنگ و کاردانی است و نظر من را هم خواست که من نظرم این بود که اگر صادق هر جای دیگری می بود قطعا به فرماندهی گردان می رسید. و تا موقع شهادت در کربلای چهار، در همان سمت ماند و از بارزترین خصوصیات اخلاقی اش می‌توانم به خلوص و صفای باطنیش اشاره کنم. خدا رحمتش فرماید و درجاتش را متعالی کند. ادامه در پست بعدی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
35635.mp3
2.2M
شهید عبدالصادق نوری پور ۳ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
شهید عبدالصادق نوری پور معاون گردان ۴ رحيم قميشی 🔻در صبح عمليات كربلاي 4 نيروها رو در محل هاي آزاد شده مستقر كرديم، عمليات وضعيت خوبي نداشت و كارها خوب پيش نمي رفت. به اتفاق برادر نادر دشتی پور و شهيد صادق نوري شروع کردیم به اون بچه هایی که در خطوط مستقر شده بودند یک سرکشی کلی بکنیم و ببینیم که از لحاظ روحی و از لحاظ وضعیت استقرار نظامیشون چطور هستند. بچه ها با یک روحیه ی بسیار باز و شادابی مستقر شده بودند و ما هم ضمن اینکه بطور اشاره و کنایه ای به اونها می فهموندیم که وضعیت خیلی مناسب نیست و از سمت چپ و راست ممکنه دور بخوریم، اونها می گفتند که ما همینجا هستیم و مقاومت می کنیم و شما نگران نباشید. بعد از ساعتي نزدیک به بیش از 300 تا 400 نفر از نیروهاي عراقي وارد منطقه ما شدند و جایی قرار گرفتند که هم از بین بردنشون مشکل بود و هم فاصله ی ما رو با اون بچه هایي که در خط سوم عراق مستقر کرده بودیم قطع کرده بودند. يكباره درگیری اونها شروع شد و همينكه کامل وارد منطقه ی ما شدند به یکبار شروع کردند به رگبار زدن به طرفین. هم به سمت جلو شلیک می کردند كه ما بوديم و هم به سمت عقب که باز نیروهای ما بودند و اونقدر صدای رگبار کلاش و تیربارهاشون شدید بود که در فاصله ی 2 تا 3 دقیقه تمام فضای اون منطقه رو دود و باروت برداشته بود. ادامه در پست بعدی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
شهید عبدالصادق نوری پور معاون گردان ۵ رحیم قمیشی 🔻صالح زاده و نیروهاش محاصره شده بودند و وقتی که بی سیمش رو روشن می کرد که با ما صحبت کنه صداش در صدای رگباری که دور و ورش بود شنیده نمی شد، بعد صادق نوری پور که معاون و جانشین دوم گردان بود از اون سنگر فرماندهی اومد بیرون و به سمت نیروهای عراقی رفت و دوربین رو برداشت که با دقت بیشتری اونها رو نگاه کنه و مواضعشون رو بررسي كنه که یکباره دیدم افتاد روی زمین. به اتفاق یکی از بچه ها که امدادگر بود رفتیم کنارش و اون رو کشیدیم داخل منطقه ی خودی و داخل شیاری که بچه های ما بودند كه دیدم نمی تونه صحبت کنه و به زحمت نفس می کشید جایی رو که تیر اثابت کرده بود نگاه کردیم ، ديدم از پهلوش وارد شده بود و احتمالاً به شش هاش یا به جایی گرفته بود که نفسش رو بند آورده بود کاری نمی تونستیم برايش بکنیم فقط یک باند روی اون منطقه ای که تیر اثابت کرده بود گذاشتیم که خونریزیش بیشتر نشه و اون رو جایی قرار دادیم که تیرهای دیگه ای بهش نخوره و شروع کردیم به کمک کردن به بچه های گروهان قدس که در محاصره بودند. شادی روح شهدا صلوات https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شفاعت نامه امروز رفتم تا خبر شهادت شهیدی را به خانواده اش بدهم. عده ای از بچه ها می گفتند: - پدرش طاقت ندارد !😢 و عده ای دیگر می گفتند : - مادرش حالش خوب نیست !😔 به هر سختی بود خبر را گفتیم. گریه امانم نمی داد و هر طوری بود رو به آنها گفتم: جنگ است و این همه شهادت را به همراه دارد. باید توان محکمی را بدست بیاوریم. ما تازه اول راه هستیم و تا مقصد هزاران هزار منزل فاصله است. مادر شهید وقتی حرف‌هایم را شنید در جواب به من گفت: - امروز حس می کنم در محضر رسول خدا رو سفید هستم. امیدوارم پسرم نزد سیدالشهداء (ع) در حق من شهادت بدهد. پدر شهید آرام از پشت عینک همسرش را می پایید و مدام می گفت : - امام به سلامت باشد ... 🔮آیینه های خاک سرلشکر شهید دکتر سوداگر https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1