eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 استاد شهید سید مهراد مجدزاده با عجله آمد و گفت، كوله‌پشتيم را بدهید کارش دارم. گفتم همه کوله های بچه‌های عملیاتی جمع شده و در چادر قرار دارند و پیدا کردنش کار آسانی نیست. اصرار کرد که کار واجبی دارم. کوله اش را با زحمت زیاد پیدا کردم و منتظر ماندم تا کارش را انجام دهد. آنرا باز کرد و یک کنسرو ماهی در آورد و گفت: "سهم خودم بود، می خواستم بعد از عملیات برای همسرم ببرم ولی نمی‌دانم خارج کردنش از جبهه حلال است یا نه!" کوله را سر جایش گذاشت و بعد از شهادت آنرا به خانواده اش تحویل دادیم. بدون کنسرو. دکتر رحمانی، تعاون گردان http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
حدود ده دوازده نفری همراه حسین علم الهدی به روستایی خالی از سکنه در شرق هویزه و نزدیک رودخانه کرخه رفتند . آنجا نماز مغرب و عشا را به امامت حسین خواندند و در اتاقکهای حصیری روستایی استراحت کردند . در طول تمام شب تا صبح چراغهای خودروهای دشمن روشن و در حال تردد بودند. مشهود بود که در حال جا به جایی نیرو و تانک و مهمات زیادی هستند اما در جبهه خودی همه در حال استراحت شب را می گذراندند و بلاتکلیفی حکم فرما بود. نه دستور و اقدامی مبنی بر قصد حمله مشاهده می شد و نه دفاع و نه عقب نشینی. اگر قصد حمله بود، باید مهمات و پشتیبانی آتش و یگان مورد نیاز در طول شب فراهم می شد و فرماندهان ارشد طرح و نقشه را به فرماندهان پایین‌تر ابلاغ می کردند. اگر قصد دفاع بود باید در طول شب سنگرهای تانک ایجاد می‌شد و نیروها، مواضع دفاعی قابل دفاع ایجاد می کردند. اگر قصد عقب نشینی بود باید خطوط دفاعی عقب تر مشخص می شد و در آن مواضع دفاعی ایجاد می شد و به فرماندهان پایین‌تر ابلاغ می شد و عاقلانه تر، اجرای عقب نشینی در تاریکی ۱۵ ساعته آن شب بود ولی هیچکدام از این کارها تا صبح و حتی تا ظهر روز بعد مشاهده نشد. در طول همان شب لشکر ده زرهی دشمن به جفیر انتقال داده شد و یک پاتک با پشتیبانی آتش هوایی و زمینی کامل طراحی و جابه جایی های لازم آن در طول شب انجام شد. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 طنز جبهه فریبرز •┈••✾💧✾••┈• 🔹 شاگرد شوفر وقتـی یـک شـاگرد شـوفر، مکبـر نـماز شـود، بهـتر از ایـن نمی‌شـود. یـه روز حـاج آقـا رفـت بـه رکـوع، هـر ذکـر و آیـه‌ای بلـد بـود خوانـد تـا کسـی از نمـاز جماعت محـروم نمانـد. فریـبرز هـم چشـم هایـش را دوختـه بـود بـه تـه سـالن و هـر کسـی وارد می‌شـد بـه جـای او یااللـه می‌گفـت. بـرای لحظاتـی کسـی وارد نشـد، فریبـرز بلنـد گفـت: یااللـه نبـود... حـاج آقـا بزن بریـم !!... 🔹 دنده دو!؟ رزمنــده هـــا برگشــته بـــودن عقــب. بیشترشــون هـــم راننــده کامیــون‌هایی بــودن کــه ‌چنــدروزى نخوابیده بــودند. ظهــر بــود و همـه گفتنـد نمــاز رو بخوانیم و بعد بریم بـراى اسـراحت. امِـام جماعت اونجـا یـه حـاج آقـاى پیـرى بـود کـه خیـلى نمـاز رو كُنـد مـى خوانـد. رزمنـده هـاى خیـلى زیـادى پشـتش ایستــادند و حـاج آقا نمـاز رو شروع کـرد. آنقـدر کُنـد نماز خوانـد کـه رکعـت اول ده دقیقـه اى طـول کشـید! وسـطاى ركعـت دوم بـود؛ کـه فریـرز کـه مکبـر بـود بلنــد داد زد: حــــاجججججججییییییییى! جـون مـادرت بـزن دنـده ددددددددددو. صف نمـاز بـا خنده بچه‌ها منفجـر شد... 🔹 همه برن سجده..!!! شــب ســیزده رجــب بــود. حــدود ۲۰۰۰ بســیجی لشــکر در نمازخانــه جمــع شـده بودنـد. بعـد از نماز فریـبرز پشـت تریبـون رفـت و گفـت امشـب بسـیار شـب عزیـزی اسـت و ذکـری دارد کـه ثـواب بسـیار دارد و در حالـت سـجده بایـد گفتـه شــود... تعجــب کــردم! همچیــن ذکــری یــادم نمی‌آمــد! خلاصــه تـمـام ایــن جمعیــت بـه سـجده رفتنـد کـه فریبـرز ایـن ذکـر را بگویـد و بقیـه تکـرار کنـند. هـر چـه صبـر کردیــم خــبری نشــد. کــم کــم بعضــی از افــراد سرشــان را بلنــد کردنــد و در کـمـال نابـاوری دیدنـد کـه پشـت تریبـون خالـی اسـت و فریـبرز یـک جمعیـت ۲ هزار نفـری را سر کار گذاشــته اســت... بچه‌هــا منفجــر شــدند از خنــده و مســئولین بــه خاطــر شاد کردن بچه‌ها به فریبرز، یک رادیو هدیه کردند. •┈••✾💧✾••┈• http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یازده / ۷۹ خاطرات پروفسور احمد چلداوی ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🔹 بیشتر، دوشنبه ها و پنج شنبه ها روزه می گرفتیم. موقع افطار با غذایی مرکب از تلیت صبحانه و ناهار و شام که غذای خوشمزه ای از آب در می‌آمد افطار می‌کردیم و قبلش هم دعا می خواندیم . حقوق دو ماهم را که روی هم سه دینار می شد، یکجا گرفتم. حالا من پولدار اسایشگاه ۲ بودم. تقریباً یک سوم قوطی شیر خشک یا سی عدد نان صمون خریدم. همه پولم را خرج خرید شیره خرما و شیر خشک و خوراکیهای دیگر کردم و با بچه ها خوردیم. با جعفر رجبی، فرماندهی یکی از گروهانهای گردان ۱۴۴ لشکر ۲۱ حمزه که مسئول آسایشگاه بود هماهنگ کرده بودیم و شب‌های چهارشنبه و جمعه، مخفیانه و به دور از چشم نگهبانها دعای توسل و کمیل می‌خواندیم. بچه ها در گروه های چند نفری چند گوشه آسایشگاه جمع می‌شدند و برای رد گم کردن، بعضی از بچه ها وسط آنها دراز می‌کشیدند و درازکش دعا می‌خواندند و بعضی ها پشت به قبله در بین جمع دعا می خواندند. فقط می ماند صدای دعاخوان که باید به گوش همه می‌رسید که صدای او را در میان صدای بلند تلویزیون گم می‌کردیم. افرادی که دعای کمیل را از حفظ بودند زیاد نبودند؛ به همین خاطر تجمع اسرا برای دعای کمیل بیشتر بود و احتمال لو رفتن هم زیادتر می‌شد. ولی برای دعای توسل به خاطر اینکه تعداد بیشتری این دعا را حفظ بودند، حساسیت کمتری ایجاد می‌کرد و راحت تر می توانستیم توسل بخوانیم. روزها می‌گذشت و روزبه روز ایمان و مودت بین بچه ها بیشتر می شد. دیگر بازار خبر چینی کساد شده بود. خبرچین‌ها هم توبه کرده و به آغوش بچه ها بازگشته بودند. خبری از کتک های دسته جمعی و انفرادی طاقت فرسا نبود اما این وضع، آرامش قبل از طوفان و آتشی بود زیر خاکستر. در اولین اقدام بعثی ها برای انحراف اخلاقی و تخریب روحیه بچه ها یک ویدئو آوردند و فیلم‌های مبتذل پخش کردند. بچه ها هم اجباراً باید فیلم ها را نگاه می‌کردند. آنها به اجبار بچه ها را برای تماشا داخل سالن می آوردند و همانجا آمار می‌گرفتند تا کسی جیم نزند و سپس فیلم را اکران می‌کردند. بچه ها هم سرها را پایین می‌انداختند و زمزمه کنان شروع به خواندن دعا و قرآن می کردند. تا جایی که اگر صدای تلویزیون به دلایلی کم می‌شد صدای زمزمه ها به وضوح شنیده می‌شد. با این ابتکار معنوی بعثی ها کوتاه آمدند و از آوردن فیلم های مبتذل منصرف شدند. یادم هست روز اول که ویدئو را آوردند سروان عراقی آمد و شروع کرد به منت گذاشتن بر سر بچه ها که ما چنین هستیم و برای راحتی شما ویدئو آورده ایم. فیلم اول خیلی مبتذل بود و خود بعثی ها چهارچشمی نگاه می‌کردند و مثل حیوان لذت می بردند و همین باعث شده بود متوجه سرهای پایین بچه ها نشوند. یک سرهنگ خلبان ایرانی به نام محمد را هم برای تماشای اجباری آورده بودند. افسر عراقی برای منت گذاری رو به این خلبان کرد و گفت: «ها محمد اشلونه الفيلم» یعنی ها محمد فیلم چطوره؟ او انتظار داشت با به به و چه چه سرهنگ روبه رو شود. اما محمد، با لبخندی معنی دار به افسر عراقی گفت: بله قربان برا بچه ها خوبه. من هم این جمله خلبان را با آب و تاب ترجمه کردم تا باد افسر عراقی را بخوابانم. افسر عراقی از متلک محمد ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد. •┈••✾○✾••┈• ادامه دارد کانال حماسه جنوب/ ایتا http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 یک نگهبان داشتیم بنام علی که بعدا معروف شد به "علی اسپانیایی". قضیه از این قرار بود که علی از کارمندان سفارت عراق در اسپانیا بود و در عراق داماد عزت یخی یا همون عزت ابراهیم موحنایی، یکی از معاونین صدام. علی بدون اجازه دولت عراق تجدید فراش کرد و یک زن اسپانیایی اختیار نمود و مورد غصب صدام قرار گرفت و حکم اعدام برای او بریده شد که با وساطت عزت ابراهیم (پدر خانمش) یک درجه تخفیف گرفت و حکمش شد، خدمت در پادگانهای عراق تا آخر عمر، بدون حق رفتن به مرخصی. علی سوسرایی تکریت ۱۱ http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 🔻 جشنهای ۲۵۰۰ ساله / ۳ ┄┅═✼✿‍✵✦✵✿‍✼═┅ 🔹 اسراف و ولخرجی آن گونه که هیکل می نویسد، تهیه غذا و آذوقه این مراسم به عهده رستوران ماکسیم «Maxim» گذاشته شد و کوه‌های خاویار و دیگر غذاهای لذیذ به مصرف می رسید. تجهیزات مورد نیاز برای تهیه و ادامه این خوشگذرانی فوق تصور بود، نیروگاه‌های تأمین برق یخچال‌ها و واحدهای تهویه مطبوع، تلفنها، تلویزیونها، وسایل حمل و نقل و غیره در بیابان بر پا شده بود. هزینه این جشن‌ها هیچ گاه معلوم نشد، ولی عمده بودجه مملکت، ظرف چند سال در این راه به کار رفت و بسیاری از امور عادی کشور معوق ماند. علاوه بر بودجه دولت، برخی از سرمایه داران بخش خصوصی نیز در این مورد به دولت کمک کردند. حسنین هیکل، هزینه این مراسم سه روزه را برای ملت ایران ۱۲۰ میلیون دلار و منابع دیگر، رقم ۵۰۰ میلیون دلار را ذکر می کنند. اما این جشن‌ها پایان ماجرا نبود، سال ۱۳۵۱، سالگرد همین جشن‌ها را جشن گرفتند، چند ماه بعد، جشن‌های نخستین دهه انقلاب سفید و بعد از آن نوبت به جشن‌های پنجاهمین سال سلطنت پهلوی رسید و همچنان ادامه داشت. همه اینها غیر از جشن‌های عادی سالیانه بود که به مناسبت ایام تولد و ازدواج خاندان سلطنتی بر پا می شد و طی سالها، مدارس و ادارات به تعطیلی آنها عادت داشتند. اما این همه تجمل و تشریفات و تفریح و مسافرتهای خارج، کافی نبود و شاه می خواست جزیره کیش را به مونت کارلوی حاره ای ایران تبدیل کند که سلطنتش کفاف نکرد. به طور خلاصه باید گفت که این دوره، دوره اوج خوشی و خوشگذرانی شاه و خاندان سلطنتی بود. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 مطرح شدن دوباره نام پرویز ثابتی (نفر دوم ساواک و آزادیخواه امروز) فرصت خوبی است برای بازدید عمومی دانش آموزان، دانشجویان و سایر تشکل‌های فرهنگی و مردمی از مکانی که بعد از ۴۴ سال همچنان بهترین ویترین از جنایت‌های بی سابقه ساواک در دوره پهلوی است. تاریخ را برای نسل جدید نباید فقط تعریف کرد، باید نشان داد. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf https://eitaa.com/joinchat/1844903939C0e8d01846b 🍂
در عکس‌های گرفته شده به وسیله هواپیماهای آر اِف-4 در نیمه دوم اردیبهشت، وجود یک پل شناور بین ساحل خرمشهر و خاک عراق مورد شناسایی مفسرین عکس هوایی قرار گرفت. این پل چند تکه جهت پشتیبانی قوای عراقی و با اتصال چند جزیره در اروند رود، به‌صورت ماهرانه‌ای نصب شده بود تا در معرض دید هواپیماهای ایرانی نباشد و از بمباران در امان باشد. پس از شناسایی موقعیت پل، دستور انهدام آن داده شد. چند بار خلبانان نیروی هوایی سعی کردند آن را از بین ببرند ولی به دلیل موقعیت خاص آن و وجود پدافند قدرتمند دشمن، این پروازها بدون نتیجه باقی ماند. در نهایت مأموریت انهدام پل، این بار به یکی از معروف‌ترین خلبانان فانتوم واگذار شد. محمود اسکندری که بدون شک یکی از قهرمانان جنگ ایران و عراق محسوب می‌شود همراه با اکبر زمانی به عنوان خلبان کابین عقب در یک پرواز متهورانه موفق شدند قطعه اصلی این پل دست‌نیافتنی را منهدم کنند. http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂