🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 8⃣3⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
مادرم، دختر خواهرش را برای من نشان کرده و دائم می گوید،
- از بچگیت گفتم سميه برای علیه، کی بهتر از دختر خواهرم؟
- حالا دست نگه دار ننه بذار ببینم کار جنگ چی میشه.
- این جنگ شاید نخواد به این زودی ها تموم بشه. تو نباید سر و سامان بگیری؟ دانشگاه که نرفتی. گفتی جنگه. زن نمی گیری میگی جنگه! مگه من مادر نیستم. سهم تو از جنگ تموم نشده علی؟
- باشه بذار دفعه بعد که اومدم خونه حرف می زنیم. خوبه؟ خوبه ننه؟!
ننه که می خندد خیالم راحت می شود که راضی شده. بلند می شوم تا به قرارگاه بیایم، دم آخر که دارم از خانه بیرون می آیم، حرف آخرش را می زند .
- پس دفعه دیگه زود بیا، نری چند ماه پیدات نشه، میخوام بساط عروسی برات راه بندازم.
- باشه ننه، چشم .
لازم است یک سری نیروی جدید برای کار شناسایی گزینش کنیم. بچه های ستادی را صدا میکنم و می گویم که افراد مستعد و قابل اعتماد را از محل و مسجدهایشان پیدا کنند و معرفی کنند تا خیالمان راحت باشد. در مرکز اطلاعات قرارگاه واحد جدیدی شروع به کار کرده است که اسناد و مدارکی مثل گواهینامه، کارت پایان خدمت، برگ تردد و مرخصی را جعل می کند. نمونه کارت ها را از قبل داشتیم باید از روی اصل برای تیم های شناسایی برون مرزی مدرک درست کنیم تا وقتی وارد شهرهای عراق می شوند با مشکلی مواجه نباشند. گروه خوبی جمع شده است و کار را با قدرت شروع کرده. اصلا کارت های اصلی با جعلی مو نمیزند. حتى برگه های تردد که رنگ های خاصی دارد و هر چند ماه یک بار عوض می شود با مدیریت حمید رمضانی جعل میشود. در داخل ارتش عراق هم نیروها را سازماندهی کرده ایم که دائما برایمان اسناد جدید بیاورند، حتی یکی از بچه ها کارت سازمان امنیت عراق را آورد که خیلی خوشحالمان کرد. کارایی اش بالاست و خیلی از مسائل را حل می کند.
همراه باشید
با کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂 🍂
🍂
🔻طنز جبهه
🔅 " انفع المعارف "
#قال امام علی (ع) : من عرف نفسه ؛ فقد عرف ربه
در پادگان کرخه مستقر بودیم . گرما 🌞 بیداد می کرد . برای در امان ماندن از تابش سوزان خورشید به چادرها پناه می بردیم . اما هوای دم کرده چادرها هم بیشتر کلافه مان می کرد .از همه بدتر ، زمین کرخه بود که عقرب های () زیادی داشت . همیشه زیر پتو و لباسهایمان چند عقرب پیدا می شد . عقرب ها اکثرا در تابستان از زمین بیرون می آیند . به خاطر همین هم تا دلتان می خواست دور و بر ما عقرب تاب می خورد .
یکی از راههایی که با آن، عقرب ها را به دام می انداختیم این بود که کش گتر ( کش دم پاچه شلوار نظامی) را در سوراخ عقرب فرو می کردیم . عقربها از کش خوش شان می آمد ، نیش های خود را در کش فرو می کردند و این طور به دام می افتادند . ما آن کشها را از سوراخها در می آوردیم و عقربهای متصل به آن را می کشتیم . کم کم شکار عقرب بین بچه ها عادی شد و ترس آن از بین رفت .
یک روز من و بهمن صبری پور با هم قرار گذاشتیم تا برای شکار 🎣 عقرب های بزرگتر به وسط بیابان برویم . برای این کار یک بیل و یک آفتابه آب هم با خود بردیم . سرگرم کار خود بودیم که روحانی گردان از کنار ما رد شد و ما را در آن حال دید .
ظهر ، حاج آقا بین دو نماز ظهر و عصر به ایراد سخنرانی کرد . بحث آن روزش درباره خودسازی بود . از شانس خوبمان 😔یکهو وسط سخنرانی چشم حاج آقا به ما دو نفر افتاد . نگاهی به ما کرد و گفت :
" به جای اینکه تو بیابون راه بیفتید ، عقرب بگیرید ، دنبال گرفت عقرب های #نفس خودتون باشید "
من و بهمن سرمان را پایین انداختیم و چیک نمی زدیم . عیسی نریمیسا که از بچه های شوخ طبع و دوست داشتنی گردان بود نگاهی به ما انداخت . او رو به حاج آقا کرد و گفت :
" حاج آقا ... تازه نمی دانید این دو تا دارند به همه یاد می دهند که چطور عقرب () بگیرند "
با حرف عیسی که می خواست مثل همیشه روغن داغ ماجرا را بیشتر کند ، همه بچه ها زدند زیر خنده ....😄☺️
🌹شادی روح پر فتوح و مطهر
شهید بهمن صبری پور و شهید عیسی نریمیسا ... صلوات 🌹
راوی : "شهید مصطفی رشیدپور "
گردان جعفر طیار (ع)
حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🍂🍂
🔻 #گمشده_هور 9⃣3⃣
❣ سردار حاج علی هاشمی
پایگاههای ما در شهرهای عراق هزینه هایی بالایی دارند. باید هزینه های مورد نیاز به دینار برای نیروهای مستقر در آن پایگاه ها از اینجا فرستاده شود.
- سیامک باید دو میلیون تومان از پشتیبانی قرارگاه کربلا بگیری و بری استانداری تبدیل به دینار کنی و بیاوری اینجا، لازم داریم.
- دو میلیون تومان! می دهند؟ خیلی پول است چه طوری بیاورم؟
- این نامه رو بگیر، آقا محسن نوشته خطاب به مسئول پشتیبانی قرارگاه کربلا که به قرارگاه نصرت دو میلیون بدهید. تو برو این پول رو بگیر و
بیار.
ایستاده ام روی سربیل مکانیکی که دارد توی هور جاده خاکی میزد تا تردد راحت تر شود. بچه های مهندسی هم کنارم هستند و روند کار را توضیح می دهند. سیامک سوار وانت است و دارد می آید. پشت وانت پر از جعبه های فلزی است و داخل جعبه ها را از اسکناس های دویست تومانی پر کرده اند. ولی به سیامک اگر کارد بزنی خونش در نمی آید.
- چی شده؟ چرا عصبانی هستی؟
- ول کن بابا على، خسته ام.
- من دیگه بچه های خودم رو میشناسم. چی شده؟
- من رفتم نامه رو دادم دست احمدپور، به جای اینکه پول بده دائم میپرسه: «برای چی می خواهید این همه پول رو؟» من هم بهش گفتم: «تو چه کار داری؟ کارت رو بكن پول رو بده». باز هم گفت: «بیا نصف همین پول رو بگیر. با نصفش هم میتونی خیلی کارها بکنی. اصلا نمیخواد پول ببری خودم در بازار با اعتباراتم هر کاری که بخواین انجام بدید براتون میکنم» من هم عصبانی شدم و داد و بیداد راه انداختم و گفتم: «تو موظفی پول رو بدی اگر نمیدی زیر این نامه بنویس من برم. من نباید به تو توضیح بدم که برای چی پول می خوام»، بالأخره پول رو داد ولی با بدبختی
- نگفتی که برای چی این پول رو می خوایم. این محرمانه است
- نه علی، میدونم. چیزی نفهمید.
پول ها را به استانداری فرستاده ایم تا دینار شود و به العماره بفرستیم تا کارها راه بیفتد.
همراه باشید
با کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادش بخیر دعای قبل غذا 😊