eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.2هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
آسمان را طی کن که در این دل انگیز تو را میخواند... آسمان راه همان مردانی است با لباسی خاکی و دلی مملو از عطر خدا پای در ره دارند... 🌹
ڪہ شماره‌ پـرواز بود ... ➕ این نوع پلاک در اوایل جنگ در اختیار رزمندگان قرار می‌گرفت
حماسه جنوب،خاطرات
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃 نام : شهید گواهی محل تولد : آبادان سال تولد : 1341 محل شهادت : جبهه های جنوب ، 59/11/8 ♦️او نفت فروش شهر بود و از همان طفولیت طعم تلخ نابرابری ها را به جان لمس کرد . با پیروزی انقلاب اسلامی به جهاد پیوست . او بخوبی رنج گذشته را در سیمای روستاها می دید . دوست داشت هیچ محرومی در کشور نباشد و محرومیت و فقر را ریشه کن نماید . برای همین هم به قسمت برق رسانی جهاد آبادان پیوست و در خدمت رسانی روستاها فعال بود . با شروع جنگ 💥 هم کارش سوخت رسانی🛢⛽️ به جبهه ها شد . هر دستگاهی را به موقع سوخت گیری می کرد و در راه خدمت به رزمندگان جبهه ها از هیچ کاری دریغ نداشت . تا اینکه در حین انجام وظیفه بر اثر ترکش توپی 🚀 اروند بغض گرفته ، مهمان شهابی 💫 شد که در طفولیت حتی یک ستاره نداشت . 🔮🌹روحمان با یاد شهید علی گواهی ، شاد باد .... صلوات 🌹🔮 های وصل شهدای مهندسی رزمی جهاد استان# خوزستان رومزی پور حماسه جنوب ، خاطرات @defae_moghadas 🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
گمشده هور 👇
🍂🍂 🔻 9⃣4⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی ننه و بابا که اسم عملیات را می شنوند، در خودشان فرو می روند. بلند می شوم و دستها و پاهای ننه را می بوسم و به پدرم که همین طور نشسته و نگاهم میکند، میگویم - کاری نداريد الآن با من، برم؟ . - برو خدا به همراهت راه می افتم سمت خانه ی خودمان تا سری هم به رسمية بزنم. یک کمی دلگیر است، خیلی سعی می کند بروز ندهد اما نمی شود حق دارد تازه عروس است. - چرا اینقدر دیر به دیر می آی؟ نمیگی من اینجا تنهام؟ - ای بابا خانوم. عین بچه ها بهانه گیر شدی؟ حالا من که خوب میام. بچه هایی هستند تو قرارگاه که یک ماه یک ماه هم به خانواه شون سر نمی زنند. جنگه دیگه، سرش را کرده توی قابلمه ی غذا و میخواهد به من بفهماند که قهر کرده. می روم جلوی رویش می ایستم و میگویم: - حالا میگن شما خیاطید، این رو برام وصله میکنی؟ شلوارم را می دهم دستش. - شلوار نو که داری این رو برای چی وصله کنم؟! - نه همین رو میخوام هنوز میشه پوشیدش. فقط یه کم سر زانوش رفته. .- نه من وصله بلد نیستم بكنم. . انگار هنوز ناراحتی اش تمام نشده بهانه می گیرد. - باشه من هم می برم میدم خیاطی های صلواتی هم کارشون رو بلدند هم این که اینقدر سؤال و جواب نمیکنند. - تو وقتی شلوار داری چرا باید شلوار وصله دار بپوشی؟ _ اشکالی داره بالاخره اینها هم باید استفاده بشه دیگه. هالا بيا بشین، اون غذا رو ول کن. میخوام یه قصه برات بگم. یک خانومی بود، قدیم، متوکل و مؤمن، بچه اش از دست رفت. وقتی شوهرش اومد خانه. غذا برای شوهرش برد و توی صورتش میخندید اصلا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده. بعد که خستگی شوهرش رفت، يواش يواش به شوهرش گفت که بچه از دستشون رفته و امانت خدا بوده که برگردوندند به صاحبش - رسميه دارد در سکوت به حرفهایم گوش میدهد و چیزی نمی گوید، اما . الآن دیگر به صورتم نگاه می کند و قهرش تمام شده. . - هر وقت دلت گرفت برو پیش ننه هم خالته، هم مادر منه. این طوری تنهایی هم اذیتت نمیکنه. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 یادش بخیر از آموزش هایی که به بچه های گردان می دادند یکی این بود که طرز راه 🚶🚶رفتن همدیگر را به خاطر بسپاریم تا در شب تاریک از روی نحوه راه رفتن افراد آنها را بشناسیم.😳 مثلا می گفتند سهیل ملک زاده چطوری راه میرود؟ و سید باقر (بمب روحیه) عملا نحوه راه رفتن او را نمایش می داد 😂😂😂😂 و مقداری هم اغراق آمیز و کمی هم با گردش کمر و... و چقدر مضحک و خنده دار..... دیگر با قهقهه های بچه‌ها کلاس قابل جمع کردن نبود. سروش قشونی حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 "لبخند آخر" در مرحله اول کربلای 5 بودیم و شدت حملات دشمن. با هزار دردسر جان پناهی کنده بودیم و با زحمت به صورت چمباتمه نشسته بودیم. سید باقر هم از راه رسید و با قلدری خودش را در آن سوراخ جا داد و نفس ما بند آورد. پتویی داشتیم که هم برای گرم شدن و هم جلو گیری از ریزش خاکریز بر سر و رویمان کشیده بودیم. ولی شدت انفجار خمپاره ها و رگبار تیربار و تیرهای مستقیم مجال خواب را از همه ما گرفته بود. حس ما حس فرود آمدن عمود آهنینی بود که هر از گاهی بر سرمان فرود می آمد. در همین گیر و دار رزمنده ای بالای جان پناه ما آمد و آرپی جی پشت آرپی جی به سمت دشمن شلیک می کرد و خاک و آتش عقبه را نصیب ما می کرد. به او گفتم که دوبار از یک سنگر شلیک نکن که تو را شناسایی نکنند ولی او کار خود را می کرد و توجهی به ما نداشت. ما آرام به زیر پتو خزیدیم و ........ صدای انفجار شدیدی پشت خاکریزی که بودیم ما را تکاند و دود و خاک و باروت را به ما چشاند. تا چشم باز کردم متوجه آن رزمنده شدم که از خاکریز به سمت ما سُر می خورد و پایین می آمد. صورتش در مقابل من قرار گرفته بود. نگاهی به چهره اش انداختم. هنوز زنده بود و تا چشمش در چشمم قفل شد، مهربانانه لبخندی زد و چشم هایش را برای همیشه بست. و سالهاست که شیفته همان لبخند ملیح و خدایی آخرش هستم. حسن اسدپور 🔸 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
🍂 🔻 روزهای پر تلاطم سوسنگرد سپاه پاسداران خوزستان در گزارش خود، وضعیت سوسنگرد را این چنین توصیف می کند: 🔻 «از روز هفتم مهر فعالیت دشمن در محور سوسنگرد افزایش یافت و اجرای آتش سنگین روی شهر شروع شد به طوری که بسیاری از تاسیسات و ساختمانها اعم از نظامی و اقتصادی ویران شد. اسلحه های موجود بین مردم پخش شده است. هنگام عصر، شهر به محاصره نیروهای عراقی در آمده و تلاش دشمن ساخت پل روی رودخانه کرخه است.» 🔻 عراقی ها موفق شدند با اجرای آتش سنگین روی شهر و اطراف آن، با نصب پل بر روی رودخانه کرخه وارد سوسنگرد شوند و با ۱۰ کیلومتر پیشروی تانک های خود را مستقر کنند. 🔻 نیروهای خودی با عجله سنگرهایی برای مقاومت تدارک دیدند مسلم بود که حرکت دشمن تداوم خواهد یافت. در این میان تعدادی از رزمندگان که سنگین ترین سلاح أنان آر. پی جی ۷ بود، تصمیم گرفتند علیه دشمن عملیات کنند. این حمله که بعدها به شبیخون اول با عملیات غیور اصلی موسوم شده با آن که از نظم مناسبی برخوردار نبود، موجب وحشت عراقی ها شد و آنان را وادار به عقب نشینی کرد. @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
🔻نیروهای بعثی همیشه سعی داشتند از نظر تاکتیک دنبال دو هدف باشند الف - بستن راه های مواصلاتی ما و غلبه بر آنها ب - دست یافتن به نقاط مرتفع، قبل از رسیدن فصل باران 🔻 نکته مهم این که محور حمیدیه - سوسنگرد - بستان از هر دو خصوصیت برخوردار بود. زیرا اولا در صورت محاصره اهواز، این جاده میتوانست بهترین مسیر تدارک رسانی باشد. ثانیا طبق مطالعاتی که در ۶۰ سال گذشته انجام شده بود مشخص شد که این محور در طول شش دهه زیر آب نرفته است. لذا عراق علاقمند بود به سوسنگرد دست یابد و سپس حمیدیه را به اشغال خود در آورد که اگر به این اهداف برسد بیرون راندن دشمن بسیار مشکل خواهد بود @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
غریب را 👈 خاطرات 👈.....خنده ها 👈.........گریه ها 👈.......توسل ها 👈......تهجدها 👈... شهادتها اگر دل تنگ بچه های جنگی،. بسم الله 👇 http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂🍂 🔻 0⃣5⃣ ❣ سردار حاج علی هاشمی قرار شده است عملیات دیگری در منطقه هورالهویزه شکل بگیرد تا به اهدافی که در خيبر نرسيده بودیم برسیم. ولی این بار کار خیلی سخت تر از پیش است، عراق فهمیده که ما ممكن است دوباره از این منطقه عملیات کنیم به همین دلیل موانع سنگین، از جمله میدان مین، سیم خاردار و فوگاز به عمق سه کیلومتر در آن ایجاد کرده است. بعضی از نیروها و فرماندهان عملیات مجدد در این منطقه و عبور از این موانع را غیر ممکن می دانند و بحث هایی هم پیش آمده است مهدی باکری و مصطفی مولوی برای هماهنگی های قبل از عملیات به قرارگاه آمده اند، مهدی که برادرش حمید را در جزایر و در عملیات خیبر از دست داده، با تبسم محزونش رو می کند به من و میگوید - چطور ما میخوایم این عملیات رو انجام بدیم شما عرب ها میخواین ما رو اینجا به کشتن بدید. توی خیبر نتونستید الان میخواین این کار رو بکنید. - آره. درست فهمیدی. ما عرب ها میخوایم شما عجم ها رو به کشتن بدیم مهدی هم دست بردار نیست، - اگه راست میگی این رو کتبا بنویس. یک تکه کاغذ از روی زمین بر می دارم و مینویسم. یک دفعه مهدی کاغذ را از دستم قاپید. - حالا شد. من باید این رو نشون آقا محسن بدم. دیدم شوخی شوخی دارد جدی می شود. می پرم و کاغذ را از دستش میگیرم و میکنم توی دهانم، مهدی و مصطفی هرچه قدر دارند تلاش میکنند نمی توانند کاغذ را در بیاورند. خرده های کاغذ را قورت دادم و خیالشان را راحت کردم. همین طوری چشمهایشان از تعجب گرد شده و دارند به من نگاه می کنند. - خوب فرمانده شناسایی یعنی این دیگه. یعنی هر جا لازم باشه کاغذ هم قورت بده. حالا صبر کنید آقا محسن و بقیه بیایند تا جلسه شروع بشه. این روزها دائما اطلاعات جدیدی می رسد و طرح عملیات تغییر می کند. وقتی فرماندهی و بقیه می آیند و جلسه رسمیت پیدا میکند، بحث بر سر پشتیبانی و امکانات و همکاری با ارتش پیش می آید. بعضی ها میگویند معلوم نیست در این عملیات ارتش همکاری کند از جهت پشتیبانی هم شرایط مشخصی نداریم. خیلی کلافه شده ام. نزدیک یک سال است که ما و بچه ها کارمان را در گرما و سرمای هور انجام داده ایم. شرایط سختی را پشت سر گذاشته ایم. حالا بحث بر سر امکانات خیلی پیش پا افتاده و کم اهمیت است. بلند می شوم و در مورد کارهایی که انجام شده و تلاش شبانه روزی بچه ها و شرایط خاص عملیات حرف میزنم وقتی همه ی حرفهایم را زدم سکوت میکنم، دیگر تصمیم با فرماندهی کل است. همراه باشید با کانال حماسه جنوب @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂 🍂
@defae_moghadas
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🍂 🔻 اصطلاحات سنگری 👈 از ضامـــن خارج شدن : عصبـــانی شدن فرمانـــــده از نیروی تحت ِ امر خـود .🙅‍♂ 👈 اسلام قوی ست : وضع تدارکات خوب است .🍗 👈 اِف 15 : بسیجـــی .👮‍♀ 👈 اِف 16 : پاســدار افتخـــاری .👮 👈 الهــی قلبی محجــوب : کنایه از رزمنــده ای با محاسن ِ بلند و پیراهن ِ یقـه آخونــدی .👳 👈 باطـری قلمـی : بسیجـــی ِ لاغــر .🚶 👈 بنـد ِ قـــاف : رزمنــده ی خوش تیپ و بانمــک 😎 👈 شخصیـّت ِ برجستـه: رزمنـدگانی که شکمشان بزرگ بـود . 😉 🔸 کانال حماسه جنوب، @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 ☕ 🌼😊 با یک توکلتاليالله روزت را آغاز کن🍃🌼 و به شکرانه هر آنچه خدایت برایت مُهیا کرده🌼🍃 شکرش را بجا بیاور وبا صدائي رسا بگو🌼🍃 خدایا دوستت دارم @defae_moghadas 🍂