🍂
🔻 پسرهای ننه عبدالله / ۱۰۴
خاطرات محمدعلی نورانی
نوشته: سعید علامیان
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔸 فصل هجدهم
هنوز در کش و قوس درمان عبدالله بودیم که دو روز پس از آن، خبر دادند که برادرم محمود زخمی شده و در بیمارستان ابوذر اهواز است. محمود جزو نیروهای اطلاعات عملیات بود و به عنوان راه بلد عملیات، گردانها و یگانها را به محل استقرار و خط حدشان می برد. پس از اینکه تیپ ما پاشیده شد قرارگاه کربلا از ما نیروی های آشنا به منطقه خواست که تیپهای دیگر را برای رسیدن به منطقه عملیات راهنمایی کنند. یکی از این نیروها محمود بود. روز سوم خرداد محمود سوار یک موتور پرشی با یکی از یگانها همراه میشود و آنها را به طرف خرمشهر هدایت میکند. موقع برگشت، نزدیک جاده خرمشهر به اکیپ صداوسیما بر می خورد. آقای بیژن نوباوه و محمد داودی که آن روز خبرنگار صداوسیما بودند جلوی محمود را میگیرند و از او می خواهند در مورد وضعیت نیروهای خودی و دشمن توضیح دهد.
دوربینشان را روشن میکنند میبینند باطری ندارد. ضبط را روشن می کنند. از محمود در مورد وضعیت عملیات میپرسند او هم می گوید رزمندگان الآن در نزدیکی خرمشهر با عراقی ها درگیر هستند و دارند خرمشهر را آزاد میکنند. در همین هنگام گلوله توپ دشمن کنارش منفجر میشود و محمود غرق در خون روی زمین می افتد. محمود را توی ماشین میگذارند و راهی بیمارستان میکنند.
با مادرم دامادمان حاج علی و فتح الله افشاری، خودمان را به بیمارستان ابوذر اهواز رساندیم. بیچاره مادرم هنوز آن یکی را تیمار نکرده، مثل فرشته نجات بالای سر بچه دیگرش بود. دوباره در اوج
عاطفه زد زیر گریه، «ننه قربونت برم بچه ام، علی اکبرم.» ترکش از یک طرف گردن محمود داخل شده و از طرف دیگر بیرون آمده بود. نمی توانست صحبت کند. وضع اش خوب نبود. بیمارستان شلوغ بود. با دکترها صحبت کردیم، قرار شد به بیمارستان شیراز اعزام شود. در همان شلوغیها به دو خانمی که در بیمارستان سعادت آباد تهران از من پرستاری میکردند برخوردم. پرسیدم: «شما اینجا چه میکنید؟» گفتند برای پرستاری و خدمت به رزمندگان آمده ایم، ما را به این بیمارستان اعزام کردند.
مسعود شیرالی هم جزو مجروحین این عملیات بود که در مرحله سوم از دست جانباز شد. او در طریق القدس معاون من و در عملیات بیت المقدس فرمانده گروهان بود. نیروهای گروهانش بچه های خرم آباد بودند. مسعود جوان، زرنگ و باهوشی بود.
بچه های خرمشهر سی و پنج روز به نیابت از مردم ایران در خرمشهر مقاومت کردند و مردم ایران به نیابت از مردم خرمشهر، در بیست و سه روز خرمشهر را به مردم خرمشهر برگرداندند. در هشت سال دفاع مقدس هیچ عملیاتی عظیم تر، حماسی تر و وسیع تر از عملیات بیت المقدس نبود. در این عملیات ضمن آزادی شهر خرمشهر، ۵۴۰۰ کیلومتر از خاک ایران آزاد شد و ۱۹۷۰۰ نفر از نیروهای دشمن به
اسارت درآمدند.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#پسرهای_ننه_عبدالله
کانال خاطرات دفاع مقدس
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 نقش زنان
در دفاع مقدس
┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═┄
#زنان
#کلیپ #نماهنگ #مستند
کانال خاطرات دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
4_5776415569246946194.mp3
14.14M
🍂 مناجات
شب شد و از یار جدا مانده ام
در طلبش مرثیه ها خوانده ام
🔸 با نوای
حاج صادق آهنگران
شعر: محمد زمان گلدسته
اجرا در شبهای ماه مبارک رمضان
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#نواهای_صوتی
#توسل
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 اصلا جنس کارهایتان
فرق داشت
در اوج غم، لبخند میزدید
و در نهایت خستگی، ایستادگی!
اصلا باورم شده
جنس شما با ما فرق دارد
راستی چرا ؟
چرا در حسرت آن روزهای خاکیام؟
شما نگاهتان به دنیا متفاوت بود و من..
▪︎ قدمهایتان در صراط حق
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
کانال خاطرات دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 چهارم خرداد
«روز ملی مقاومت و پایداری،
روز دزفول»
دزفول به یمن استقامت خود به پایتخت مقاومت جهان شهرت یافته است و این شهر تنها شهر اشغال نشدهای است که مورد شدیدترین حملات موشکی و بمباران هوایی و زمینی قرار گرفت، اما هرگز تسلیم نشد.
رژیم بعث عراق در مدت هشت سال جنگ، ۱۷۶ موشک غول پیکر «فراگ ۷ و اسکاد» به شهر دزفول شلیک کرد. هواپیماهای دشمن ۴۸۹ بمب و راکت بر سر مردم بی دفاع شهر فرو ریختند و آتش بارهای عراق با شلیک پنج هزار و ۸۲۱ گلوله توپ نقاط مختلف شهر را هدف قرار داد.
مردم دزفول با تقدیم بیش از دو هزار و ۶۰۰ شهید، چهار هزار جانباز، ۴۵۲ آزاده سرافراز و ۱۴۷ مفقود و جاویدالاثر حماسه مقاومت و پایداری را در تاریخ درخشان انقلاب اسلامی ایران جاودان ساخت.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
تسنیم
#عکس
#دزفول
کانال خاطرات دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 پسرکی که در اسارت
جاودانه شد
آزاده عزیز، علی دهقان
┄═❁๑❁═┄
🔻یکی از تلخترین خاطرات شهادت غریبانه یکی از دوستان هم بندی بود. شهید غریب اسارت «علی قدم کرمی» از دوستان عملیات بدر و لر زبانان شهرستان دلفان استان لرستان.
اوایل سال ۶۵ هر روز یا هر هفته با سردرد شدید، کسالت و بی حالی به دکتر عراقی مراجعه میکرد، طبق معمول با قرص مسکن،آمپول و بعضا آمپول تقویتی به قاطع بر میگشت و هر روز بدتر از دیروز من و آقای طوسی پزشکیار ایرانی هماهنگ کرده در چندین نوبت او را به بیمارستان تموز بغداد اعزام کردیم ولی بینتیجه هر دو ماه اولین مریض که توسط دکتر صلیب سرخ معاینه میشد. در اواخر سال ۶۷ دکتر صلیب گفت: علی قدم تومور مغزی داشته و نیاز به جراحی دارد.
به دکتر عراقی هم گفتیم : فقط دوباره او را به تموز، اعزام کردند. در جواب نوشتند مشکل بینایی دارد. دو ماه بعد صلیب آمد اولین مریض دوباره علی قدم بود معاینه شد، تاکید کرد تومور دارد و جراحی باید بشود. عراقیها قبول نکردند در نهایت در طول شش ماه یواش یواش علی قدم دچار سردردهای شدید شد و تقریبا بینایی خود را از دست داد. عراقیها و دکتر صلیب هم شاهد این ماجرا بودند.
آخرین باری که بعد از داخل باش عصر من داشتم سُرم یکی از دوستان را وصل می کردم یهویی دیدم علی قدم را با حال بسیار بد تقریبا بین حالت کما و بی حالی آوردند. من و اقای طوسی سریع آمپول و سرُم بهش زدیم و درخواست آمبولانس کردیم.
آمبولانس سریع آمد به بهداری رمادیه اعزام کردیم، ولی حیف و صد حیف با کم کاری و بی اعتنایی عراقی ها در مسیر بهداری داخل آمبولانس جان به جان افرین تسلیم و شهید گردید. روحش شاد و نامش ماندگار.
در نهایت، ۱۳ سال پس از آزادی اسرا، پیکر این شهید و دیگر شهدای غریب اسارت به وطن بازگشت.
آزاده اردوگاه تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_آزادگان
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍃؛💫؛🍃
💫؛🍃
🍃 خاطرات اسرای عراقی
"رفتار با اسرای ایرانی" 3⃣
محقق: مرتضی سرهنگی
┄═❁๑❁═┄
🔸 نکته که در این پاتک نظرم را جلب کرد این بود که ما علیرغم اینکه نیروهای شما را به عقب رانده بودیم ولی تلفات بسیار سنگینی داده بودیم. شاید باور کردنش برای شما مشکل باشد ولی ما حدود یک هفته تمام از منطقه جنازه تخلیه میکردیم و در این میان من تنها پنج جنازه از نیروهای شما را دیدم و تعجیم وقتی زیاد شد که متوجه شدم جنازه نیروهای ما در طی این چند روز بشدت تغییر شکل داده و بوی بدی میدهند اما چند جنازه نیروهای شما کاملاً سالم بودند و انگار که خوابیده اند. ما جنازه این پنج نظامی شما را در همان منطقه دفن کردیم و جنازه ۲۵۰ نفر از گارد ریاست جمهوری را به بغداد فرستادیم. بعد از آرام شدن اوضاع من بعنوان افسر دیده بان به نقطه ای آمدم تا وضعیت نیروهای شما را شناسائی و به فرمانده مخابره کنم. وقتی کانال بی سیم را تنظیم کردم شنیدم که نیروهای شما روی کانال ما هستند و دائماً میگویند، مرگ بر صدام... مرگ بر صدام، باور کنید این جمله تا صبح روی خط ما بود!
نکته دیگری که برایم جالب بود اینکه من مختصات هدف را به توپخانه میدادم ولی تمـامـاً گلوله های توپ در موضع خودمان فرود می آمد و پی در پی تلفات و خسارت میدادیم. من با سرهنگ موسی فرمانده توپخانه تماس گرفتم و خواستار تصحیح در توپها شدم ولی سرهنگ در جوابم گفت : که این توپها قدیمی هستند و بهتر از این نمیتوانند گلوله بیندازند اما چند روز بعد از حمله از تلویزیون همین سرهنگ موسی را دیدم که از دست صدام مدال می گیرد.
┄═• ادامه دارد •═┄
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_اسرای_عراقی
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 ما به وعدههای خدا یقین داریم
که أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون
این ماییم که زمین را به ارث خواهیم بُرد...
"شهید آوینی"
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#الی_بیت_المقدس
#حاج_احمد_متوسلیان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کانال خاطرات دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
#گزیده_کتاب
«یخ در بهشت»
┄═❁❁═┄
جوان عرب آرام نگاهم میکند زبانش را به سختی میفهمم.
می فهمم که میگوید: «اینجا کجاست؟ این زخم ها برای چیست؟ شیمیایی است؟ مگر جنگ تمام نشده؟ خودم شنیدم که میگفتند جنگ تمام شده پس اینها برای چیست؟
هر روز حال بچه ها خراب تر می شود. دیروز با لباسهای عجیبی آمدند و دو تا از بچه ها را بردند، ولی هنوز برنگشته اند.»
نمی توانم بگویم که به زودی ما هم میرویم پیش آنها، دست هایش را میخاراند صورتش بوی عفونت میدهد تاولش سر باز کرده و خونابه راه گرفته روی زخم سیاهش میخواهم بگویم نخاران میدانم که
نمی تواند؛ به فرانسوی میگویم: «فرشته مرگ همین جاست.»
صدای ناله و سرفه، اتاق را برداشته یکی سرش را تکیه داده به دیوار نگاهم میکند و لبخند میزند لبخندش شبیه لبخند فاروق نیست.
ناخودآگاه لبخند میزنم فرانسوی میداند میگوید: «آرام باش!» این را که میگوید سیلی از آرامش میریزد زیر پوستم گریه میکنم مثل بچه ها، مثل وقتی که دکتر گفت حامله ام.
میدانم که میشل نگاهم میکند انگار نه انگار که میشناسدم؛ از زمانی که فرانسه بودم و فاروق ... آرام، طوری که کسی نفهمد میگویم: «همه می میریم...
همه .
لبخند کم رنگی می زند و می گوید «می دانم.»
چند نفری نگاهمان میکنند و با او حرف می زنند؛ بریده بریده لابد
میخواهند از سرنوشتشان بدانند. اسمش را میپرسم نمیدانم چرا...
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کتاب
#یخ_در_بهشت
جنگ به روایت زنان
اثر: جمعی از بانوان نویسنده
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
6.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 صحنه هایی تلخ از
موشک باران صدام
بر سر مردم دزفول
۴ خرداد، روز مقاومت و پایداری دزفول گرامیباد
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
#دزفول
کانال خاطرات دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂