🍂 دشت آزادگان
در روزهای شروع جنگ ۱
┄┅┅❀┅┅┄
🔸 عملیات شبیخونهای طرّاح حمیدیه و مشارکت مقام معظم رهبری و شهید
دکتر مصطفی چمران
دشمن بعثی با نیروهای گسترده زرهی و مکانیزه ای که در اختیار داشت پس از عقب نشینی از ملاشیه و نورد لوله اهواز و استقرار در دب حردان توانست منطقه طراح و بسیاری از روستاهای آن را اشغال و بر اثر بمبارانهای مستمر، مناطقی را متصرف گردد.
جمال حلفی یکی از ساکنین و شاهدان عینی رویدادها چنین می گوید:
در پی تصرف کرخه کور و طراح، دشمن بی رحمانه با توپ های دور برد، روستاهای ما را از میان میبرد و باغات و مزارعمان را میسوزاند و آثار زندگی و حیات را نابود می کرد! برای روبه رو شدن با دشمن، جنگاوران و رزمندگان بسیج عشایری به فرماندهی دلاور منطقه، شهید "عباس حلفی حیدری"، دست به عملیات و شبیخونهایی می زدند. در این شبیخون ها توانستیم اسلحه و مهمات و امکانات جنگی فراوانی را از دشمن از بین برده و از پیشروی به سوی حمیدیه و اشغال شهر جلوگیری کنیم. دشمن در برابر ایستادگی و عملیات متقابل سخت آسیب پذیر بود. او به اسلحه دور برد خود متکی بود و شب ها که می شد از زمین و آسمان آتش می بارید. تانک و زرهپوش و توپ زیادی را آورده و مهمات زیادی داشت و بی رحمانه همه چیز را هدف قرار میداد. اما مردم منطقه طراح، در جلوی او ایستادند. مقاومت های بزرگی را انجام دادند و در آن زمان مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای و شهید دکتر مصطفی چمران به منطقه آمدند و با شهید عباس حلفی آشنا گردیدند. او را فردی صبور و بی باک و توانمند یافتند و به صورت خود جوش نیروهایی فداکار و توانمندی را گرد آورد و با اسلحه سبک و امکاناتی مختصر توانست ضربههای سختی بر دشمن وارد کند. بعد از آشنایی شهید چمران به تلاشهای ارزشمند عباس حلفی حیدری، مقام معظم رهبری و شهید دکتر چمران ساعت دوازده شب به منزل وی می آمدند و به همراهی او و «صادق مروانی» و حاج احمد حلفی به سوی جبهۀ عراقی ها حرکت میکردند و به دشمن شبیخون هایی را می زدند. من بارها مقام معظم رهبری را می دیدم که منزل عباس حلفی حیدری می آمدند. به لباس رزم ملبس بودند و به همراهی شهید چمران و شهید عباس حلفی حیدری و و دیگران به روستای "بیت غضبان منطقه" طراح میرفتند. البته قبل از حرکت به سوی جبهه دشمن، جلسه ای را در منزل عباس حلفی تشکیل میدادند، نقشه عملیات و راههای عبور و نفوذ را بررسی می نمودند و آنگاه با موتور حرکت میکردند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس
حمید طرفی
#خاطرات_مردمی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 دشت آزادگان
در روزهای شروع جنگ ۲
┄┅┅❀┅┅┄
🔸 در پی هر شبیخون، دشمن با شدت وحدت هرچه بیشتر منازل و روستاهای ما را میکوبید و منوّر میانداخت و از زمین و آسمان آتش می بارید.
من خود میدیدم که آیت الله العظمی خامنه ای پشت موتور عباس حلفی، حیدری سوار می شدند و چهار نفر از جوانان رزمنده عرب منطقه همراه ایشان و شهید دکتر چمران می رفتند. هدفشان باز کردن خاکریز دشمن و انفجار آن و ضربه زدن به نیروهایش بود. زیرا دشمن در پشت خاکریزی بلند قرار داشت و شبها سربازانش میخوابیدند و فقط توپخانه کار می کرد. در پی هر عملیاتی، مقام معظم رهبری و شهید دکتر چمران مجدداً به منزل عباس حلفی، حیدری باز می گشتند. منزل شهید حیدری فقط هشتصد متر با خط اوّل جبهه بعثی ها فاصله داشت و آنجا را تا صبح می کوبید.
هیله، همسر شهید حلفی حیدری در این زمینه میگوید، همسرم از نیروهای جنگ های نامنظم شهید چمران بود و او قبل از آمدن مقام معظم رهبری به منطقه طراح و شهید چمران، جوانان محل را گرد آورده بود و آموزش نظامی را به آنان یاد میداد و او از دوستان شهید علی هاشمی بود و خیلی جدی در مبارزه علیه بعثی ها تلاش میکرد. بعثی ها؛ چون منطقه کرخه کور و طراح را اشغال کرده بودند، نیروهای زرهی آنان در پشت سیل بند و خاکریزی بزرگ مستقر کردند. بین خانه ما و اولین خط دشمن، حدود هشتصد متر فاصله بیشتر نبود و ما از لابلای پنجره ها حرکات دشمن را میدیدیم. کاملاً محل استقرار تانکهایشان از منزل ما قابل رؤیت بودند و از طریق شهید سرلشکر پاسدار علی هاشمی، شهید دکتر چمران با همسرم، عباس حلفی حیدری آشنا گردید و به خانه ما تردد می کرد. ما در روستای «غضبان » طراح زندگی می کردیم. همه مردم روستا آنجا را تخلیه کرده بودند و ما تنها مانده بودیم. یعنی من و شوهرم و تعدادی از نیروهای محلی که شوهرم آنان را آموزش داده و عملیاتی علیه دشمن انجام می دادند. شوهرم به شدت از بعثی ها نفرت داشت و بسیاری از آنان را از میان برد. او مقاوم بود و فرمانده شجاعی بود. شهید دکتر چمران ایشان را خیلی دوست داشت و از شجاعت او تعریف می کرد.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس
حمید طرفی
#خاطرات_مردمی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 دشت آزادگان
در روزهای شروع جنگ ۳
┄┅┅❀┅┅┄
🔸 با فرماندهی و سازماندهی و شبیخونهایی که دکتر چمران و همسرم و دیگر جوانان حمیدیه علیه متجاوزین بعثی انجام می دادند آنها ناگزیر از تخلیه بعضی مواضع خویش گردیدند. من که وظیفه ام تهیه نان گرم تنوری و غذا برای تعدادی رزمنده محلی و دکتر بود بارها مورد تفقد و محبت شهید چمران قرار میگرفتم. میگفت شما هم در جنگ شرکت دارید و مجاهدت میکنید. اطمینان دارم با کمک مردم خوب حمیدیه و طراح و دیگر مناطق، سر انجام دشمن متجاوز که به تحریک غرب و کشورهای مزدور به ما حمله کرده، از سرزمین اسلامیمان خواهیم راند. ای برادر عباس ما در یک وطن اسلامی زندگی میکنیم. خدای ما یکی است و ما موحد هستیم. قرآن ما یک قرآن است و دین ما اسلام است. دشمن، دین و سرزمین ما را مورد هجوم قرار داده و ما بایستی در یک سنگر قرار گیریم و با روح و اندیشه و سلاح خود بجنگیم. برای راندن دشمن متجاوز بایستی دردها را تحمل کنیم. چاره ای نداریم مگر این که جان خود و عزیزانمان را فدا کنیم. زیرا دشمن منطق زور را میداند. ما اسلحه و نیروی کافی نداریم ولی یک سلاح برنده و قوی در اختیارمان هست و آن ایمان و اعتقادات دینی ماست و نیز یک رهبر و یک فرمانده بسیار شجاع در رأس کشور داریم. رهبر ما می گویند: ما ذلت و خواری را نمی پذیریم و بایستی با خون، دشمن را بیرون کنیم.
شهید چمران با دلسوزی و اعتقاد راسخ گفتگو میکرد و او با من و شوهرم و دیگر جوانان عرب طراح با زبان عربی سخن میگفت و چقدر خوب حرف می زد و تمام حرف هایش بر دل می نشست. لذا یاران خوبی دور او گرد آمده بودند و فرماندهی آنان را به عهده شهید رستمی سپرد و بعدها چند تن از دوستانش که از لبنان آمده بودند به منطقه آمدند و با بهره گیری از عشایری که در شناسایی و شبیخونها از مهارت برخوردار بودند، فشار فزاینده ای را بر دشمن وارد کرد و در هر شب عملیات تعدادی از تانکهایش را منفجر و عده ای از جوانان بسیج سربازانش از بین می رفتند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس
حمید طرفی
#خاطرات_مردمی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 دشت آزادگان
در روزهای شروع جنگ ۴
┄┅┅❀┅┅┄
🔸 شوهرم نقل می کرد که سربازان دشمن از نام دکتر چمران می هراسیدند و بدون مقاومت صحنه نبرد را ترک نموده میگریختند. هر شب اسلحه فراوان می آوردند و حتی لباس و اورکت نظامی هم از سربازان دشمن میگرفتند و گاهی مواد غذایی و حبوبات و انواع غذاهای بسته بندی شده همراه خود می آوردند. شهید چمران میگفت خواهر دیگر زحمت پخت و پز را نکش. ما از این افراد بی خبر از خدا مواد غذایی غنیمتی می گیریم و می آوریم. قبل از آمدن شهید چمران قوای عراقی سنگر نمی خواستند ولی با آمدن شهید دکتر چمران ترس آنها را فرا گرفته بود، زیرا غافلگیرانه شهید چمران و نیروهایش بر سر آنان یورش می بردند و تلفاتشان روز به روز زیادتر می شد.
در پی هر عملیاتی که دکتر و نیروهایشان انجام میدادند دشمن دیوانه وار مناطق روستایی طراح و حمیدیه را بمباران میکرد. بی هدف منوّر میانداختند و همه جا را می کوبیدند زیرا اسلحه سنگین آنها خیلی زیاد بود و انفجار گلولههای توپها زمین را می لرزانید. روزهای اول جنگ، ترس و رعب از انفجارات را داشتیم. تدریجاً به صداها و انفجارات گلوله ها و موشک ها عادت کردیم و جنگ جزء زندگی ما شد. زیرا خانه ما که محل سازماندهی نیروها بود، در چند خط اول دشمن بود. ما جوری حرکت می کردیم که دشمن ما را نبیند. زیرا با چشمان غير مسلّح هم سربازان دشمن میتوانستند دقیقاً محل استقرارمان را ببینند، ولی دکتر چمران دستور داده تا محل دید دشمن با حصیر و بوریا و علف کاملاً پوشانده شود. بعد از انجام عملیات شبیخونها دکتر چمران در یکی از اتاقهای خانه می خوابید و به استراحت می پرداخت و یا مستقیماً به اهواز میرفت و سپس به روستای ما می آمد و قبل از هر گونه شبیخون با شوهرم واحمد حلفی و شهید مروانی خلوت میکرد و برنامه و طرح حمله را می کرد و دقیقاً همه چیز را از روی برنامه انجام میداد و توصیه به شوهرم می کرد که همه چیز با دقت انجام گیرد.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس
حمید طرفی
#خاطرات_مردمی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 دشت آزادگان
در روزهای شروع جنگ ۵
┄┅┅❀┅┅┄
🔸 انتخاب زمان حمله به دشمن آمادگی جسمی و فکری افراد حمله ور که با فرماندهی او، ساعت ۳ تا ۴ بامداد در حالی که عراقی ها خوابیده بودند حمله را انجام دادند. من به آنها نگاه میکردم و فقط آتش و انفجارها را می دیدم و بعد از نیم ساعت، دکتر در حالی که دشمن را سرکوب میکرد به خانه می آمد و به نماز و عبادت می پرداخت و چقدر دعا و سجده میکرد. به راستی او در تعبد نظیری نداشت! بعضی وقت ها هم می ماند تا شب برنامه ریزی می کرد و به نقاط مختلف سر می زد و شوهرم او را با موتور می برد و مجدداً برای یک عملیات دیگر تلاش مینمود. او هرگز احساس خستگی نمی کرد. چند ساعت که می خوابید برای او کافی بود. او شبها را نمیخوابید و به جنگ و نبرد و سرکوب دشمن می پرداخت و نیروی رزمنده خوبی را از مردم به ویژه جوانان طراح سازماندهی کرد.
یک شب، شهید چمران با یک لبنانی به نام "ابو زهراه" آمد و گفت: این مرد یک رزمنده عرب مسلمان لبنانی است که برای جنگ علیه دشمن بعثی آمده است. او را همین جا میگذارم. وی را یاری دهید تا کار شناسایی و شبیخون ها را دنبال کند. یک لحظه دشمن را آرام نگذارید کاری کنید تا او ناتوان گردد و اظهار عجز نکند. آن مرد لبنانی که از فنون رزمی برخوردار بود و خیلی هم شجاع بود به همراهی سه رزمنده محلی دیگر رو در روی دشمن قرار داشتند. من هم که پیرزنی بودم غذای آنان را می پختم. هر روز شوهرم به همراهی آن مرد لبنانی میرفتند و شناسایی میکردند. محل استقرار نیروهای زرهی و پیاده نظام و سایر نیروهای دشمن را نگاه میکردند و شناسایی میکردند تا اینکه بر اثر تردد، دشمن آنان را دیدند و با خمپاره به آنها شلیک کردند. آن مرد لبنانی توانست از اسارت بگریزد و به عقب برگردد، ولی شوهرم چون از ناحیه شکم و صورت و دست ها مجروح گردید، برای اینکه اسیر عراقی ها نگردد، در یک گودالی خود را پنهان کرد. ساعتها ماند تا وقت غروب شد و در حالی که خون از بدنش جاری بود با زحمت خیلی زیاد خود را به خانه رساند و ما او را به بیمارستان رساندیم و مدت چهارده روز او بستری گردید و در این مدت کار مبارزه علیه دشمن تقریباً متوقف شد و من با شوهرم بودم.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس
حمید طرفی
#خاطرات_مردمی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂