🍂 شکارچی - ۷
خاطرات شهید مدافع حرم
مصطفی رشیدپور از دفاع مقدس
✾࿐༅◉༅࿐✾
توی خاکریز سنگری داشتم که خیلی به این سنگر علاقمند شده بودم. جلویش را نیزاری 🌾🌾 بلند پوشش داده بود و استتار خوبی برای ما داشت. به بچه ها گفته بودم که از آنجا هیچ وقت تیراندازی نکنند.
یکی دیگر از شلیک هایی که هنوز که هنوز است گاهی اوقات اذیتم می کند مربوط به یک سرباز عراقی بود. او ژاکت سبز رنگ سرشانه داری که معمولاً همه آنها به تن داشتند، پوشیده بود. تا کمر از خاکریز بالا آمده و انگار به عربی چیز غمگینی زمزمه می کرد.
ثابت ایستاده بود و حرکتی نمی کرد. او را نشانه گرفتم و لحظاتی روی او مکث کردم. ماشه را چکاندم ولی ماشه عمل نمی کرد.
علتش را نمی فهمیدم. شاید ماشه را اصلاً فشار نمی دادم !! این حالت برایم عجیب بود.
از سنگر بیرون آمدم تا به خود مسلط شوم. دوباره رفتم ولی خبری از او نبود. با خودم گفتم خدایا این چه حسی است که در من بوجود آمده است!
در طول دو سه روز بعد، یک بار دیگر هم این اتفاق تکرار شد و دوباره از همان سنگر آماده شلیک شدم. حتی خلاصی ماشه را هم رد می کردم ولی شلیک نمی کردم.
ظهر، سر ناهار در سنگر، ماجرا را برای بچه ها گفتم. یکی از آن ها با خنده گفت نکند شیعه است و خدا نمی خواهد بزنی!!! یکی دیگر گفت شاید شیطان نمی گذارد و هر سه نفر خندیدند. 😂
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#شکارچی
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
________
________
#شهید_سید_ابراهیم_رئیسی
#شهید_جمهور #خاطرات
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 سیلی خوردن
بهخاطر انتخابات ایران
علی علیدوست قزوینی
┄═❁๑❁═┄
🔻 چند روز بعد از این که در تاریخ دهم مهرماه ۱۳۶۰ مقام معظم رهبری با درصد آرای بالا به عنوان سومین رئیس جمهور ایران انتخاب شدند، عراقی ها در اردوگاه موصل یک قدیم، به یک بهانه ای، تعدادی از بچه ها را جلو مقر جمع کرده بودند و «سرگرد اظهر» اسامی شأن را می خواند و به هر کدام یک سیلی می زد و روانه آسایشگاه می کرد.
🔻 این معرکه ادامه پیدا کرد تا سرهنگ محمد از در مقر آمد بیرون و دید که سرگرد هر اسمی را که می خواند یک سیلی می زند. پرسید چرا می زنی شان !؟
سرگرد به مافوق خودش جوابی داد که مرحم سیلی هائی شد که به گوش اسرا می خورد.
ا گفت:
سیدی ! ( قربان!)
اگر این ها ایران بودند به همین تعداد به آرای علی خامنه ای افزوده می شد!
🔻 تازه می فهمیدیم که سرگرد کجایش می سوزد! چرا که در ایران انتخابات شده بود و در موصل دشمن عقده خود را سر اسرا خالی می کرد.
🔻 ۷ تیرماه باز هم خواهیم آمد تا بازهم دشمن را عصبانی کنیم. ولی به حول قوه قادر منان دیگر کسی نمی تواند به فرزندان امام سیلی بزند چون آن زمان گذشت و بنا به فرموده قرآن کریم : « قل موتوا بغیظکم »
یعنی خشمگین باشید و از این خشم به بمیرید.
آزاده اردوگاه موصل
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_آزادگان
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 لطمههایی که
روشنفکران به انقلاب زدند
▪︎سردارشهید حاج ابراهیم همت
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
#شهید_همت
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🌹؛🌴🌹
🌴؛🌹
🌹 جنایت در خرمشهر / ۱۹
از زبان افسران حاضر در خرمشهر
┄═❁๑❁═┄
🔸 خرمشهر و آن دوران سیاه
سرهنگ دوم ستاد سلام نوری الدلیمی
در آن زمان به خاطر فضایی که ایجاد شده بود، سربازان ما از روحیه بالایی برخوردار بودند. ما مرزها را پشت سر می گذاشتیم و خانه ها و روستاهای مرزی را غارت میکردیم و به ناموس مردم تجاوز می کردیم
به ما درباره پیشروی دستورات مشخصی داده نشده بود. دستورات و اوامر بیشتر تابع هوی و احساسات برانگیخته شده بود. از این رو هنگام پیشروی به سوی ایرانیها ما تابع هیچ قانون و مقرراتی نبودیم. اما یک اصل ثابت نزد فرماندهی وجود داشت و آن این بود که هر کس بیشتر بکشد نسبت به رهبری وفاداری و خلوص بیشتری دارد. در تاریخ ۱۹۸۰/۹/۲۴ لشکر ما به حرکت خود به سوی اهواز ادامه داد. در آنجا نبرد شدیدی رخ داد اما برتری با نیروهای ما بود. هنگام فتوحات صدامی از مسائل اخلاقی هیچ خبری نبود. تانکهای ما مراکز غیر نظامی و نظامی را هدف قرار میدادند و آنجا را با خاک یکسان میکردند. انگار دوران نازیها تکرار شده بود. از ستوان صباح مهدی الکریم پرسیدم: درباره مناطقی که فتح می شود دستورات مشخصی وجود دارد یا نه؟ با صدای بلند خندید و گفت: جناب سروان هدف رهبری سرنگون کردن رژیم اسلامی است و این تاکتیک ها در ایجاد گرفتاری برای انقلاب اسلامی و بازداشتن آن از اهدافش بسیار مؤثر است. جناب سروان! به ما دستور داده شده است که اهالی را در همان مرز گردن بزنیم.
حتى افسران جزء ما هم به قواعد بازی آشنا بودند. ما در حالی که مست بودیم به سوی فتوحات می تاختیم و تانکهای ما مملو از جعبه های شراب بود.
در ۱۹۸۰/۹/۲۶ نیروهای لشکر سوم، پادگان حمید و کلیه تأسیسات آن را به تصرف خود درآوردند. قبل از آن نیز پاسگاه جفیر تصرف شده بود. روستاهای مرزی در زیر ضربات نیروهای ما که متشکل از لشکرهای اول، سوم، چهارم و پنجم بودند، آه و ناله می کردند.
در روز ۱۹۸۰/۹/۲۶ تانکهای ما به سوی منطقه جفیر حرکت کردند. در آنجا یک پاسگاه مرزی بود که تمام افراد مرزبانی موجود در آن اعدام شدند و بعد از آن پرچم ایران را پایین آوردند و به جای آن پرچم عراق را بر افراشتند. مزارع نزدیک به منطقه جفیر و پادگان حمید به دستور سرلشکر اسماعيل تايه النعيمي تخریب شدند. او طی یک مکالمه بی سیمی دستور داد مزارع، کارخانه ها و همه چیز را ویران کنید.
جوهره پیروزی ما در این گونه نهفته است.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
پیگیر باشید
#جنایت_در_خرمشهر
#خاطرات_اسرای_عراقی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂
🔻 بابا نظر _ ۱۰
شهید محمدحسن نظر نژاد
تدوین: مصطفی رحیمی
•┈••✾❀○❀✾••┈•
▪︎فصل اول
◇ چهل دقیقه با هلی کوپتر در راه بودیم. اعلام کردند به پاسگاه نزدیک میشویم. پنج کیلومتر تا پاسگاه فاصله داشتیم که از داخل پاسگاه تیراندازی آغاز شد. هلی کوپتر پایین آمد. چهار پنج متر به زمین مانده، گفتند: باید بپرید. اگر بنشینیم ممکن است هلی کوپتر را بزنند. هنوز حرف آنها تمام نشده بود که همه بچه ها با لوازم و تجهیزات کامل پریدند. پیاده شدیم و به سمت ارتفاعی که پاسگاه روی آن مستقر بود، حرکت کردیم. بدون این که بگویم چه آرایشی بگیریم و چه شکلی حرکت کنیم یک عده از سمت راست و عده ای دیگر از سمت چپ به صورت زنجیری حرکت کردند. نیروهای آقای حشمتی هم این گونه عمل کردند. ایشان چون سربازی رفته بود، با آتش حرکت
می.کرد. ما تا کناره ارتفاع تیراندازی نکردیم. دشمن تیراندازی میکرد و ما به آتش آنها توجه نمی کردیم.
◇ از کناره ارتفاع به ذهنم رسید که یک عده از نیروها آتـش کنند و عده ای دیگر جلو بروند. به آنهایی که سمت راست بودند، دستور تیراندازی دادم. آنها هر پنجاه شصت قدم که حرکت می کردند، می نشستند و تیراندازی میکردند. دو نفر از دمکرات ها به سمت ما تیراندازی می کردند. بچه ها هر دوی آنها را زدند. یک ربع از درگیری نگذشته بود که به جلوی در پاسگاه رسیدیم. آنها تا ما را دیدند، پا به فرار گذاشتند.
◇ دوازده نفرشان را به اسارت گرفتیم. بچه ها توانستند هشتاد قبضه اسلحه غنیمت بگیرند. اکثر سلاحها مال خود پاسگاه بود. پاسگاه را تصرف کردیم. هلی کوپتر آمد و در پاسگاه نشست. وقتـی کـه سرهنگ دوم کلاه سبز پیاده شد آمد سمت ما و دست گذاشت روی شانه های من و گفت: آقای نظر نژاد! گفتم: بله!
گفت: ما را سر کار گذاشتی؟
پرسیدم: برای چه؟
گفت: شما بهترین آرایش جنگی کوهستان را گرفتید.
پرسیدم: چطور مگر؟!
او گفت: ابتدا که از هلی کوپتر پیاده شدید خیلی سریع به صورت زنجیری به سمت ارتفاعات رفتید. پای ارتفاع که رسیدید، مانور پله به راست و پله به چپ را اجرا کردید. این بهترین تاکتیکی است که می شود در کوهستان اجرا کرد و جنگید. بعد که نزدیک خود پاسگاه رسیدید، یک تهاجم مستقیم را روی دشمن اجرا کردید. همین بود که توانستید روحیه دشمن را خراب کنید. شما رهبران این ها را زدید. بچه هایتان توجیه بودند که چه کسی را بزنند.
◇ پاسگاه تصرف شد و دکتر چمران از من نمونه امضا گرفت و گفت: اسلحه ها را بیاورید تحویل بدهید. برای تحویل گرفتن اسلحه با این امضا به من مراجعه کنید. به حشمتی گفتم: شما میدانید که بعد از تصرف یک مکان چطور میشود از آن نگهداری کرد؟
گفت: بله گفتم: شما معاون من هستی!
خیلی خوشحال شد و گفت فقط اینجا معاون شما هستم؟ گفتم نه بعد از این من معاون آقای رستمی هستم و شما معاون من. گفت: باشد.
پرسیدم نیروها را چطور باید چید؟
گفت: اول باید این ارتفاع بلند کنار پاسگاه را بگیریم، بعد نیروها را بچینیم تا دشمن برنگردد و ما را غافلگیر کند. بلافاصله رفتیم روی ارتفاع و هر جایی چهار پنج نفر چیدیم. مهمات هم برایشان بردیم. ماست و دوغ که از دشمن به جا مانده بود، برای ناهار تقسیم کردیم. نان در آنجا نبود. نفری یک خیار گرفتند و با همان ماست و دوغ سر کشیدند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#بابا_نظر
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 نان و هندوانه 🍉
قوت غالب رزمندگان خمینی
در گرمای خوزستان بود ...!
همانان که با لقمه نانی
سخت جنگیدند و تاریخی شدند
¤ روزتان پر از خیر و خدمت
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#شهرک_دارخوین
#لشکر۱۴_امامحسین
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂