8.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 خاطرات دفاع مقدس
شناسایی در خـرمـشـهـر _ ۲
راوی: حمید اونباشی
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #تاریخ_شفاهی
#خرمشهر
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
عمومی گردان را بسیار آرام کرده بود. کانون اين شوق و احساس معنوی، خودِ حاج اسماعیل بود.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 ستاد گردان / ۱۴
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات بدر
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 آنقدر ارتباطات بین مجموعۀ کادر گردان و دستهها، نزديک بود که کسی حس
نمیکرد که يک نفر فرمانده است، يک نفر تکتیرانداز است و فاصله ای بین آنها وجود دارد. بیشتر اين حسن القا میشد که همه آمده اند تا يک وظیفه را انجام بدهند و تکلیفی را ادا کنند. هرکس به اقتضای شرايطش، مسئولیّتی گرفته بود. هیچ برتری بین اين مسئو لیّتها وجود نداشت. ولی احترامها سر جای خودش بود.
وقتی از تاريخ و روز عملیّات مطمئن شديم، تجهیزات ضدّ شیمیايی را توزيع کرديم.
يک روز قبل از عملیّات هم، مهمّات در اختیار بچّه ها قرار گرفت. ديگر همه برای عملیّات آماده بودند. براساس طرح اوّلیۀ عملیّات، همۀ نیروهای گردان از محلّ پدِ هشت در جزيرۀ شمالی، حر کت می کردند. حدود يازده کیلومتر در غرب هورالهويزه بايد طی می شد تا به
مواضع عراق در شرق دجله برسیم. اين هدف، بخشی از اهداف عملیّات خیبر بود که در اين عملیّات میبايست کامل می.شد. مأموريّت گردان ما بخش کوچکی از کلّ طر ح عملیّات بود که در سمت چپ جادۀ خندق انجام میگرفت. به عبارتی، مأموريّت لشکر هفت، در سمت چپ جادۀ خندق بود که توسّط دو گردان خط شکن کربال و بلال، به صورت همزمان انجام میشد. گردان کربلا در جناح راست و گردان بلال در جناح چپ عمل میکردند. بر اساس هماهنگی که با لشکر داشتیم، قايقها و بلمها را بايد در خودِ جزيره، تحويل میگرفتیم. لشکر بسته به نوع مأموريّت گردانها و استعداد و نیازِ شان، قايقها راآماده کرده و به آب انداخته بود. لشکر در پد هشت، يک سری مقر و محلهای استقرار زدهبود. خودمان هم در آنجا يک محلّ استقرار داشتیم. در آن جا تجهیزات و امکانات، از جمله قايقها که در آب بودند، با نمايندۀ لشکر تحويل و تحوّل میشدند. تا آخرين لحظه، تعداد نیروها در حال تغییر بود و نیروها، اضافه يا کم می شدند.
حاج اسماعیل تصمیم گرفته بود با گروه غوّاص، برای خط شکنی برود. با فرماندۀ لشکر هم هماهنگ کرده بود. ظاهراً در ابتدا، فرماندۀ لشکر نپذيرفتهبود، ولی طبق معمولی که اصرار میکرد، موافقت را گرفتهبود.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 ستاد گردان / ۱۵
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات بدر
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 شب قبل از عملیّات، از اردوگاه به طرف منطقۀ رهايی آمديم. قرار بر اين بود که نیروها از صبح به سمت دشمن حرکت کنند. شب بود که به پد مورد نظر رسیديم و مستقر شديم.
هماهنگیهای زيادی انجام دادهبوديم تا وسايلمان به اندازه کافی باشد، ولی بعضی از بلمها و قايقها را به واسطۀ تجهیزات اضافیِ همراه، به جای چهار نفره، سه نفره سوار کرديم.
نبايد مشکلی برای حرکت در طول مسیر پیش میآمد. سه يا چهار قايق کم آورده بوديم. دستۀ برادرمان، محسن توده شوشتری و تیمشان که از بچّههای گروهان مکّه بودند، عقب ماندند. برای آنها قايق نداشتیم. به مقرّ لشکر رفتیم و چند قايق گرفتیم و مشکل حل شد.
قايقها تکمیل شد و آن دسته، حدود ساعت هشت صبح با يک ساعت و خوردهای تأخیر، حرکت کردند. قايقهايی که تأمین کرده بوديم، از نوع قايقهای چینکوِ نُه نفره بودند.
▪︎ حرکت به سمت دشمن
در نظر بگیريد در يک روز روشن و روی يک بستر آبی، میخواهیم به سمت دشمن حرکت کنیم. کار سادهای نبود. يک نفر، دو نفر هم نبودند. لباس غوّاصی هم تنشان نبود. همه بايستی با قايق حرکت میکردند. حرکت قايق، بالأخره سر و صدا داشت، پاروکشی داشت. بُعد مسافت هم طوری بود که بايستی زمانِ زودتری حرکت میکرديم که تا ساعت ده شب به آن موقعیّت عملیّاتی میرسیديم. در غیر اين صورت، امکان رسیدن به خطّ دشمن
اصلا ً نبود.
يکی از ويژگیهای عملیّات بدر همین بود که دشمن فکر نمیکرد کسی از آن جا
بخواهد عملیّات انجام بدهد. بُعد مسافت، حدود ده دوازده کیلومتر بود. به چه شکل میخواستیم به دشمن نزديک شويم؟ اين، ويژگیهای خاصّی داشت. هم بايستی اختفا و استتار را رعايت می کرديم، هم بايد حرکت میکرديم و هم بايستی حواسمان را میداديم تا در مسیر، به کمین دشمن نخوريم. دشمن هم نیروهای کمین و شناسايی خود را میفرستاد.
از طرفی، معبرِ ما نبايد لو میرفت. معبر، حاصلمدّتها شناسايی بود که بچّههای
اطّلاعات _عملیّات لشکر انجام داده بودند. معبر اصلی، معبری بود که در آن روز، استعداد مناسبتر و حاشیۀ امنتری، برايش ايجاد شده بود. قايقها بايستی با يک نظم و در يک ستون، در اين مسیر حرکت می کردند. تصوّر کنید، چهارصد نفر با اين همه قايق، چه ستونی درست شده بود!
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 ستاد گردان / ۱۶
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات بدر
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 يکی از محاسن عملیّات بدر، اين بود که حرکت در نیزار انجام میگرفت و پوشش استتاری خوبی داشت. يعنی میتوانستیم به راحتی مخفی شويم؛ چون نیروهای شناسايی دشمن معلوم نبود کی می آيند. با يک حفاظ تأمینی میرفتیم.
سـردی هوا و تاريکی شب، شرايط ويژه و مشکـلی را برای حرکـت ايجاد کرده بود. تا بعدازظهر که به سمت دشمن حرکت می کرديم، هوا روشن بود، ولی در چند کیلومتری دشمن، هوا کاملا ً تاريک میشد. شبنماهايی که تهیه شده بود، به نیروها دادهبوديم تا با تاريک شدن هوا، از آن استفاده کنند و با قرار دادن پشت قايق، همديگر را گم نکنند.
نیروهايی که در آب بودند، اجباراً بايد از يک وعدۀ کنسرو استفاده می کردند. انواع و اقسام کنسرو را تهیه کرده بوديم تا هرکس، هرچه میخواهد، بردارد. البتّه، تنقّلاتی هم تهیه شده بود که همراهشان بود.
وضعیّت هور به شکلی است که هر چه به ساحل نزديک تر بشويم، ارتفاع نیزار کوتاهتر میشود. عراق برای اين که بتواند از خطّ خودش بهتر حفاظت کند، از تجربۀ عملیّات خیبر استفاده کرده و حدود صد متر قبل از ساحل خطّ خودش را موانع نصب کرده بود. عراق، علاوه بر سنگرهای کمینی که جلوتر از خاکريز خودش قرار داده بود، موانع بسیار زيادی نیز کنار آن گذاشته بود؛ از جمله، سیم خاردار که در ساحل به صورت حلقوی در آب بود بشکههای فوگاز که با فاصلۀ حدود بیست متر، در سرتاسر خط، نصب کرده بود و با کابل به هم متّصل شده بود. اگر از طرف کمین، احساس خطر میشد، فوگازها را منفجر می کردند.
در چنین شرايطی، نیروهای تخريبِ لشکر، با شناسايی که از قبل انجام داده بودند، سر کابلها را مشخّص و بیست و چهار ساعت قبل از عملیّات، آن ها را قطع کرده بودند. اين کار بسیار بزرگی بود که انجام شده بود.
نیروهای خط شکن، حدود ده نفر از بچّههای گروهان نجف اشرف بودند، ده نفر از بچّههای گردان جعفرطیّار و ده نفر از بچّههای لشکر. اينها، هم اطّلاعات _عملیّات بودند و هم تخريب چی. بر اساس برنامهريزی انجام شده، بخشی برای خنثی سازی دو کمین بايد میرفتند و تعدادی هم برای شکستن خط و گرفتن خاکريز. مسیر پیشروی گروهان های
نجف اشرف و مکّه از معبری به نام صفّین بود و گروهان قدس از معبر شريف.
خط شکن ها بعد از ورود به خاکريز، بايد به چپ و راست رفته و محدودهای را پاک سازی میکردند. دو دسته از نیروهای گروهان نجف اشرف بايد از طريق سر پلی که ايجاد شده بود، وارد می شدند و گسترۀ تامین را در مسیر خاکريز، بازتر میکردند.
کلّ مسیر با حفظ هوشیاری بالا و بدون هرگونه مکالمه با بیسیم (بیسیم خاموش) بايد طی میشد. تا ساعت حدود يک بعد از ظهر، پارو زنی ادامه داشت. در اين زمان، نیروها به چهار پنج کیلومتری دشمن ر سیدند. در آخرين نقطهای که امکان مخفی شدن داشت، در نیزارها متوقّف شدند. نمازظهر و عصر، همان جا خوانده شد و از جیره های غذايی که از
قبل به آنها دادهبوديم، برای ناهار استفاده کردند. تا ساعت شش بعدازظهر، در همان محل، توقّف کردند و نماز مغرب و عشا را هم در قايقها خواندند. شام سبکی خورده شد و بعد از تاريکی شب، مجدّداً به راه افتادند.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 ستاد گردان / ۱۷
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات بدر
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 نیروها تا پانصد متری خطّ دشمن، پارو زدند و متوقّف شدند. بچّه های غوّاص، لباس غوّاصی خود را که همراه داشتند، پوشیدند و آمادۀ حرکت به سمت کمینها و خطّ دشمن شدند. در اين لحظات، يک فضای بسیار معنوی بین بچّهها حاکم شده بود. لحظاتی که معلوم نبود تا چند ساعت ديگر چه اتّفاقاتی خواهد افتاد.
زمزمه های دعا و ذکر مناجات آنها بلند شده بود و بعد، سکوت معناداری که در خلوت هور با خدا و معبود خود داشتند. گاهی اين سکوت با صدای خش خشی که از وزش باد و نیزار به گوش میرسید، شکسته می شد. گويی نیزار هم با اين نیروها همراه و در اين راز و نیاز شبانه، سهیم شده بود. التهابِ شروع عملیّات و خستگی مسیر، به هم آمیخته و حالت خاصّی به وجود آوردهبود.
طبق برنامهريزی، قرار بر اين بود که حدود ساعت نُه، بیسیمها برای شروع عملیّات روشن شوند. بچّههای تخريب، به آرامی حرکت کردند و به کار خودشان مشغول شدند.
بیسیم ها روشن شده بود، ولی هیچ گونه مکالمه ای صورت نمیگرفت. ابتدا به ساکن، از طرف فرماندهان بايد پیام شروع داده میشد. سراسر منطقه را سکوت فرا گرفته بود، در حالی که منطقه، مملو از نیرو بود. هیچ شلّیکی از دو طرف شنیده نمیشد. کمینهای دشمن هم از
وجود نیروها در اطراف خود بويی نبرده بودند. گاهی منوّری در آسمان روشن می شد، ولی اين به معنی حسّاس شدن دشمن نبود و بیشتر به خاطر تاريکی شديد هوا بود. شرايط برای عملیّات، شرايط خوبی بود. تلاش بچّههای غوّاص اين بود که در همان سکوتِ پیش از
عملیّات، موانع را پشت سر بگذارند و به پشت کمین دشمن برسند.
يگان سمت چپ ما زودتر از موعد، با دشمن درگیر شد و صدای شلیک آنها بالا
گرفت. ابوالقاسم اقبال منش جزء نیروهای اوّل گردان ما، در سمت معبر صفین بود. او میگفت :نیروهای غوّاص، حدود ساعت بیست وسه، تازه با کمین دشمن درگیر شده بودند که ما رسیديم و صدای درگیری بلند شد. در محور ما، با همۀ تلاشی که غوّاصها میکردند، نمیتوانستند از کمین عراقی ها عبور کنند. علی بهزادی فرماندۀ گروه غوّاص
مرتّب فر ياد میزد که عجله کنید، عجله کنید. در اين لحظه، منوّری توسط کمین عراق شلیک شد و همه جا را روشن کرد. با روشن شدن منطقه و احساس خطر دشمن، تیراندازی های بی هدف و مستمر شروع شد. شلیک چند آرپی جی به سنگر کمین هم نتوانست مقاومت نیروهای عراقی را بشکند. زمانی موفّق به انهدام کمین شديم که يکی از بچّهها به آنها نزديک شد و نارنجکی در کمین انداخت. بعد از آن، همه از مانع کمین گذشتند و به طرف سیل بند عراق حرکت کردند و بدون هیچ خطری از کنارشان گذشتند.
با شروع پیش از موعد گردان بالا ِ دزفول، نیروهای مقابل ما هوشیار شدند و مشکلاتی برايمان درست کردند. وجود سیم های خاردار و موانع ديگر، امکان نزديک شدن قايقها را به ساحل از ما گرفته بود. بچّهها مجبور بودند در آب پیاده شوند و شناکُنان خود را به ساحل
برسانند. برای جلوگیری از تلفات بیشتر نیروها، حاج اسماعیل در قايق خود ايستاد و به فرماندهان تأکید میکرد که نیروها سريعتر در آب پیاده شوند و با شنا تا ساحل بروند.
دوشکای عراق، به شدّت به طرف نیروها شلیک میکرد. گلولهای از همین دوشکا به مچِ دستِ راست حاج اسماعیل اصابت و آن را به پوستی آويزان کرد. با کمک بیسیم چی و خود حاج اسماعیل، دستش را با چفیه بستند.
در آن لحظات، موتور قايق حاج اسـماعیل هم روشن نمی شـد. حبـیـب میـاحی، فرمانده دسته، که در همان قايق بود، تلاش زيادی کرد تا موتور را روشن کند، ولی موفّق نبود.
ناچار، قايق را در باران تیر، با پاروزدن تا نزديک سیل بند رساندند و حاج اسماعیل هم مثل بقیۀ نیروها و با همان دست مجروح، خودش را به آب انداخت و به ساحل رفت. خونريزی برای حاج اسماعیل ايجاد ضعف کرده بود، ولی به خاطر جلوگیری از ضعیف شدن روحیۀ
بچّهها، سعی میکرد خودش را نگه دارد. آن شب، به جز بیسیمچیهای حاج اسماعیل شهید مرغیان و شهید حاجی پور و چند نفر از غوّاصان، کسی از عمق جراحت ايشان مطّلع نشده بود. سیّدمجید شاهحسینی که معاون گردان بود، از طريق بیسیم با حاج اسماعیل
صحبت کرده بود تا هماهنگی کارها را انجام دهد، ولی از جزئیّات مجر وح یّت ايشان بويی نبرد.
هنوز درگیری در چپ و راست خاکريز ادامه داشت، ولی نیروهای عراقی کم کم در حال ترک خاکريز بودند. بچّه های گروهان نجف اشرف که گروهان اوّل بودند، خود را به ساحل رساندند. احمد مستعان و سعید نورانی در قايق تیر خوردند و به شهادت رسیدند.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 ستاد گردان / ۱۸
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات بدر
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 بچّهها با زحمت زيادی شهدا و زخمیها را از قايق به ساحل آوردند و به آنها کمک می کردند. بر اساس طرح عملیّات، قرار بر اين بود که يک دسته از گروهان نجف اشرف به راست و يک دسته به چپ حرکت و خط را پاک سازی کند. همین کار را هم انجام دادند.
گروهان مکّه هم موفّق شده بود تا از معبر صفّین وارد خط شود. بعد از شکستن خط، توسّط غوّاصان، گروهان قدس هم از معبر شريف خودش را به خاکريز رساند و الحاق را کامل کرد.
آن شب، نیروهای گردان بعد از شکستن خط، به تنهايی چهار کیلومتراز طول سیل بند عراق را پاک سازی کردند و روی آن مستقر شدند. شبِ بسیار تاريک و سردی بود. لباس نیروها به دلیل رفتن در آب، کامالً خیس شده و فشار پاروکشی در آن مسیرِ طولانی، توان بچّهها را گرفته بود. فرار نیروهای دشمن باعث شده بود تا مشکل خاصّی به وجود نیايد. به لطف خدا، با آن همه موانع و مقاومت دشمن، تلفات چندانی نداشتیم و کار پاک سازی تا نزديک صبح ادامه پیدا کرد.
همان شب، تعدادی قايق موتوردار برای جابهجايی مجروحین به عقب تأمین شد.
حاج اسماعیل هم با همان قايق ها و به همراه پیک گردان، به عقب فرستاده شد. در موقع انتقال حاج اسماعیل به عقب و در طول مسیر، چند نوبت بیهوش شد و دوباره به هوش میآمد. يک باری که به هوش آمده بود، نگاهی به وضعیّت ستارهها کرده و متوجّه شده بودکه قايق مسیر را اشتباه رفته است. به پیک گردان گفته بود: به سکّانی قايق بگو دارد به سمت عراقیها می رود؛ جهت حرکت را بايد عوض کند. سکّانی قبول نکرد و به راه خود ادامه داد. دوباره بعد از زمانی که قايق راه خودش را ادامه داد، حاج اسماعیل که در حالت ضعف شديد بود، دوباره اين مطلب را تأکید کرد. پیک گردان با عتاب، به سکّانی گفت: ايشان
فرماندۀ گردان هستند و مسیر را میشناسد. بالأخره سکّانی، مسیر حر کت را تغییر داد و بعد از طی مسیر، به خط خودمان رسیدند.
دو نفر از بچّههای زبدۀ گردان، شهید عبدالرّحمن سلیمان پور و بیژن گله دار که از بچّههای کادر گردان بودند، از همان ابتدا، دو قايق از عراقیها به غنیمت گرفتند. اينها از صبح عملیّات به طور مدام، کار جابهجايی، تدارکات و انتقال مجروحین را انجام میدادند.
مهدی آشناگر هم به آنها پیوستهبود و کمک میکرد.
با مجروحیّت حاج اسماعیل، سیّد مجید شاهحسینی پور که جانشین او بود، فرماندهی گردان را به عهده گرفت. در همان ابتدای صبح، سیّد مجید جلسهای با فرماندهان گروهان ها گذاشت. محور جلسه، شرايط جديدِ منطقه و شهید و زخمی شدن بعضی از فرماندهان، از
جمله شهید داود علی پناه فرمانده گروهان نجف اشرف بود. غلامعبّاس پیمانی را به عنوان فرماندۀ گروهان نجف اشرف و علی بهزادی که جانشین گروهان بود و مسئولیّت غوّاصی را پذيرفته بود، و به جای خودش برگرداند. جايگزين فرماندۀ دستههايی هم مثل رضا کعبه زاده که در همان ابتدا به شهادت رسیده بودند، هم تعیین شدند.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 ستاد گردان / ۱۹
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات بدر
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 خستگی در چهرۀ نیروها کاملا ً مشخّص بود. به شکلی که بعضی از بچّهها کنار خاکريز خوابیدند و اين در حالی بود که هنوز آتش دشمن روی منطقه سنگین نشدهبود، ولی آمادگی مقابله با پاتکها را هم داشتیم. بر اساس تجارب عملیّاتهای گذشته، با روشن شدن هوا می بايست منتظر پاتک های دشمن می مانديم. به همین خاطر، بعد از پاک سازی خط، سنگرهای دفاعی را آماده کرديم. علیرغم پاک سازی خط در شب گذشته، هنوز
نیروهای عراقی در سنگرها مخفی بودند. ساعت يازده صبح، يکی از نیروهای گردان به داخل سنگر عراقی ها رفت که متوجّه دو نفر شد که خودشان را به خواب زدهاند. با تهديد، آنها را از سنگر خارج و به عقب منتقل کرد. دستور داشتیم که در شرايط عادی، کسی را نکشیم.
نیروهای گردان جعفر طیّار، برای ادامۀ عملیّات، در حدود دو کیلومترجلو رفته و با قرارگاه دشمن درگیر شدهبودند. در اين رفت و برگشت، تعدادی شهید و زخمی هم داده بودند. ساعت سه يا چهار بعدازظهر بود که حاج اصغر معینی، فرماندۀ گردان جعفرطیّار را ديدم که به وضعیّت نیروهايش رسیدگی می کرد.
تدارکات لشکر امکان انتقال خودرو به منطقه را نداشت و با تأخیر، مقرّی را در ساحل عراق ايجاد کرده بود. اين مقر با قايق، موتور و يدک کش، کار جابهجايی تدارکات را انجام میداد. آخرين وضعیّت آزادسازی و پا ک سازی خط، با فرماندهی لشکر هماهنگ شد.
نیروهای لشکر پنج نصرِ خراسان، سمت راست ما عمل کردهبودند. آنها میبايست جادۀ خندق و سهراهی آن را میگرفتند که آن شب موفّق نبودند. طبیعتاً ما بايد منتظر خطراتی از آن ناحیه میمانديم. صدای درگیری بسیار شديدی در صبح عملیّات از سمت راست ما که جادۀ خندق بود، میآمد. اين صداها نشانگر ادامۀ درگیری و مقاومت دشمن بود. بچّههای مشهد را می ديدم که راه را گم کرده بودند و با يک شناور، دنبال مقرّشان میگشتند.
آنها را راهنمايی کرديم تا به عقب بروند. از سمت جادۀ خندق، مرتّباً ما را هم میزدند. خطّ ما تثبیت شده و مستقر هم شدهبوديم، ولی می بايستی با دشمن که روبروی ما بود، درگیر میشديم.
يکی از کارهای مهمّ ما توزيع لايف ژاکت و تجهیزات بین نیروها بود. به دوستان گفتم که تعدادی را سريعاً بین گروهانها توزيع کنند. اينها بايد در کنار خودشان نگهداری میشدند؛ يعنی هر گروهان برای خودش يک محل و سنگری داشته باشد که بداند چند لايف ژاکت دارد. بالأخره عقبۀ ما يک عقبۀ طولانی بود. اگر برای عقبنشینی لازم میشد، بايد از اينها استفاده می کرديم. در حال انجام هماهنگیهای اوّلیه بوديم و برنامهريزیِ
خودمان را يکی يکی اجرايی میکرديم. مرتّباً متذکّر میشديم تا حواسشان به لايف ژاکتها باشد و آنها را سريعاً جمع و نگهداری کنند. روزِ اوّل، با يک فشردگی بسیار سنگینی کارساماندهی، آمارگیری، استقرار در خط، بحث توزيع مهمّات، پاک سازی خط و کارهای اين شکلی انجام گرفت.
عبدالله در همان روز اوّل، کار بزرگی انجام داد و جلو مواضعِ ما را کاملا ً شناسايی کرد. گروههای کمین را مقداری جلوتر فرستاد تا اگر عراقیها بخواهند تک بزنند، وضعیت آنها را ببینند. خط را بر اساس برنامهريزی، برای شب دوم عملیّات آماده میکرد. معمولا ً عراق در روز اوّل، عملیّات سنگینی انجام نمیداد. برای آن روز، خیلی نگران نبوديم، ولی از روز دوم به واسطۀ تدارکات و لجستیک قوی، تجهیزات نظامی زيادی وارد می کردند.
خودمان را بايستی برای ساعت پنج و شش صبح فردا که عراق میخواست تک بزند، آماده میکرديم و خیلی جدّی تدارک میديديم. شاه حسینی و عبدالله، خیلی در فشار افتاده بودند. به شکلی، آرايش نیروها و جناحین را تنظیم و هماهنگ کردند تا اگر تکی زدهشد، بتوانیم خودمان را نگه داريم.
نیروها شب قبل از حرکت، اصلا ً نخوابیدهبودند. از صبح هم در مسیر بودند و بايستی استراحت میکردند، ولی جای استراحتی نبو د. صبح هم ر سیده بود. شايد خودم از صبح عملیّات تا فردا شبَش، دو ساعت بیشتر نخوابیده بودم. گاهی همانطور که در سنگر نشستهبودم، در حدّ چند دقیقه، يک خوابی میرفتم. آن روز برای ما، بسیار روز فشرده و
سختی بود.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 ستاد گردان / ۲۰
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات بدر
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 موقعیّت جادۀ خندق تقريباً L مانند بود. اگر خاکريز ما در اين موقعیّت قرار داشت (اشاره به بلندای L )، جادۀ خندق با فاصلۀ حدود يکی دو کیلومتر، سمت راست ما بود. هنوز تانکهای دشمن روی جاده مستقر بودند و از بغل، ما را می زدند. عراق از اين جناح خیلی
نمیتوانست فشار بیاورد. آتش آنها حدّاقل در روز اوّل، خیلی سنگین نبود. صبح عملیّات، هلیکوپترهای کبری ، بالای خاکريز آمدند و به سمت تانک های عراقیِ مستقر در جادۀ خندق، شلیک میکردند.آن روز، تقريباً استقرار نیروها و تحکیم خط را داشتیم. انتقال مجروحین و شهدا و کارهای ديگر را هم انجام داديم. گردان جعفر طیّار پايینتر از ما مستقر شد تا اتّصال با جادۀ خندق را تکمیل کند. گردان کربلا، بهعنوان يک گردان خط شکن که بعد از چهارده ساعت پاروکشی، خاکريز را گرفته بود، بايد با گردانهای ديگر لشکر، تعويض میشد. قرار بر اين بود تا نیروهای جديد هیلی برد شوند. يعنی نیازی به آمدن با قايق نبود. محلّ استقراری را هم در عقبه، آماده کرده بودند و از آن محل، کار هیلیبرد نیروها به منطقۀ عملیّاتی را صورت میدادند. آن روزی که اين هلیکوپترها در محل آمدند، هم تدارکات پیاده کردند وهم نیرو آوردند.
معمولا ً شهادتها و مجروحیّتها، يک اثر منفی روی بچّهها داشت. به خصوص
مجروحیّت حاج اسماعیل که همان اوّل عملیّات اتفاق افتاد. اين يک مقداری توان ما را به تحلیل برده بود و گردان در شرايط ايده آلی نبود، و لی به لطف خدا، هیچ مشکلی نداشتیم.
سرِ موضع خودمان محکم ايستادهبوديم و کارمان را انجام می داديم. سیّدمحمد امام هم که در تبلیغات لشکر بود، موتور برق و بلندگويی روی قايق نصب کرده بود و برای حفظ روحیّۀ نیروها، نوحه میخواند. و اين کار در آن شر ايط درگیری برای ما بسیار جالب بود.
**
روز اوّل عملیّات تمام شد. صبح فردا، علیرغم اينکه انتظار داشتیم تک سنگینی از طرف دشمن صورت بگیرد، اتّفاق خاصّی نیفتاد. فقط از سمت گروهان قدس ، (جادۀ خندق)، عراق تک زد، خیلی هم جلو نیامد. يک مقداری بچّهها عقب نشستند، ولی مشکلی پیش نیامد و عراقیها نتوانستند جلو بیايند. اوّلین باری بود که میديديم عراق در عملیّات از هواپیماهای ملخی استفاده میکند. برای عملیّات خیبر، در هور نبوديم و اينها را
نديدهبوديم. اين هواپیماها قدرت اوجگیری بالايی نداشتند؛ عین هواپیماهای سم پاش. البتّه جنگی بودند و مهمّات داشتند. مثل اين که برای اين مأموريّت آماده کرده باشند. هر چیزی را که روی آب و در مسیرِ هور و در آب راهها میديدند، با موشک يا با تیرباری که روی هواپیما بود، میزدند. به خصوص هلیکوپترهای شنوک که کار هیلیبرد را انجام می دادند و يا هلیکوپترهای کبری که میخواستند فاصلۀ طولانی ساحل خودی تا خاکريز دشمن را بیايند. اين فاصله، يک فاصلۀ طولانی بود.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 ستاد گردان / ۲۱
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات بدر
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
🔹 صبح روز دوم عملیّات، برای هماهنگی با مجموعۀ لشکر و کارهايی که بايد انجام
میداديم، با قايق عبدالرّحمن سلیمان پور به عقب رفتم. ساعت حدوداً دوازده ظهر با قايقی که بزرگ هم بود، داشتیم برمیگشتیم. يک سری امکانات، مهمّات و حتّی بنزين، با خودمان در اين قايق آوردهبوديم. تعدادی از نیروهای گردان و بچّههای يگانهای ديگر هم، همراه
ما بودند. وسط آب راه که رسیديم، هواپیمای ملخی را ديدم که اوج گرفت و با شدّت بلايی، اين جور (اشاره به حر کت شیرجهای) خیز گرفت و به سمت ما آمد. وقتی هواپیمايی میديديم، بلافاصله خود را در نیها مخفی میکرديم. در همان اثنا، سکّانی، قايق را داخل نیزار کشید. به بچّهها گفتم: نیها را سريع بالای سرتان بکشید. هواپیما تقريباً صد متریِ ما رسیده بود. آن قدر پايین آمدهبود که گفتیم ديگر تمام شد؛ الان با موشک می زند و پودرمان می کند. شروع به زدن موشک هم کرد. موشکهای سنگینی هم داشتند. در همان لحظه، ديدم دو هلیکوپتر شنوک، از کنار ما با سرعت رفتند. يک لحظه متوجّه شدم که اين
دارد به هلیکوپترها شلیک می کند. بعداً خبردار شديم که يکی از اين هلیکوپترها را که يک گروهان نیرو را به جلو میبُرد، زده وتعداد زيادی را شهید کردهاست.
بعدازظهر روز دوم، لشکر به ما اعلام کرد که امشب بايد در مرحلۀ بعدی عملیّات
شرکت کنید. هنوز استعداد و شرايط روحی ادامۀ عملیّات را داشتیم. بالأخره روی ترکیب گردان کار شده بود و الحمدالله مشکلی نداشتیم.
■ مأموریت شب سوم از قبل پیشبینی
شدهبود یا بر اساس شرایط بهوجود آمد؟
انجام اين مأموريّت در برنامهريزی اوّلیّه نبود، بلکه با شرايط عملیّات پیش آمد. ظاهراً قرار بود سه لشکر نصر، امام حسین ع و ولی عصر عج در مرحلۀ اول، در چهارراه خندق، به هم ملحق شوند که اين اتفاق صورت نگرفت و در مرحله دوم عملیات برنامه ريزی شد.
برای انجام مرحلۀ دوم عملیّات دو گروهان مکّه و قدس مأمور شدند و از هر گروهان دو دسته آماده شد. آن شب، دو کار می بايست انجام می دادند. اوّل، بايد الحاقِ ناقصِ شب اوّل با لشکر پنج نصر و لشکر امام حسین ع ترمیم می شد. دوم، آرايش تانک های دشمن که برای پاتک فردا آماده بودند، بايد به هم می ريخت.
برنامه اين بود که از سمت راستِ جادۀ خندق، لشکر امام حسین ع عمل کند و لشکر نصر هم به جادۀ خندق بزند. ما هم به عنوان لشکر ولی عصرعج از سمت چپ جادۀ خندق خود را به چهارراه خندق برسانیم.
شهید عبدالله محمّديان گروهان مکّه را همراهی کرد. در کمتر از يک ساعت، درگیری بالا گرفت و حدود ساعت يازده شب، عبدالله با بیسیم اعلام کرد که سرِ چهارراه هستیم.
آن شب، تعدادی از تانک های عراقی منهدم شدند و عراقیها تا بعد از چهارراه، عقب رفتند.
از دست دادن اين نقطه برای عراقی ها خیلی مهم بود. اگر اين نقطه را از دست می دادند ، عملا ً نیروهای آنها در جادۀ خندق محاصره میشدند. قرار ما برای الحاق با لشکر نصر و لشکر امام حسین ع که از محور ديگر می آمدند، روی چهارراه خندق بود که اين بار هم نتوانسته بودند خودشان را به آن جا برسانند. نیروهای گردان، نزديک به سه چهار ساعت، در
همان موضعی که تعیین شدهبود، مستقر بودند، ولی باز از سمت راست جادۀ خندق کسی نرسید. ساعت حدود سه صبح شده بود. فرماندهی لشکر گفته بود: مقداری صبر کنید شايد آنها برسند؛ شايد خبری شود. ساعت چهار صبح که کسی نیامد، دستور دادند برگرديد وما هم به عقب برگشتیم. در اين رفت و برگشت، چند نفر از بچّههای گردان مجروح و شهید شدند. محمّدرضا سالمی، فرماندۀ گروهان مکّه شهید شد. علی کربلايی که از بچّههای
بسیار شجاع بود، بعد از رشادت زيادی که از خودش نشان داد، به شهادت رسید. محمّدرضا آزادی هم که بیسیم چی بود، همان جا به شهادت رسید. متأسّفانه، موقع آمدن عقب، جنازههايشان همان جا ماندند و بعدها منتقل شدند. حسین يفالی، هم از افرادی بود که در ابتدا زخمی شد و بعد از انتقال به عقب، خبر شهادتش را آوردند.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 ستاد گردان / ۲۲
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات بدر
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
■ طرح عملیّاتی پاتك شب سوم چه بود؟
جادۀ خندق، جادۀ فوقالعاده استراتژيکی بود. همۀ تانکهای عراقی روی اين جاده مستقر شده بودند. اين جاده، دقیقاً عمود بر سیل بند بود. نیروهای گردانِ ما روی سیل بند مستقر شدهبودند و اين امکان برای عراقیها وجود داشت که از بغل، بتوانند ما را بزنند. اگر جادۀ خندق سقوط می کرد، منطقه تثبیت می شد. در غیر اين صورت، هر لحظه، خطر سقوط
مواضعی که گرفته بوديم، وجود داشت. وظیفۀ ما و دو يگان ديگر از لشکر پنج نصر اين بود که در آن شب، تا نزديک چهارراه خندق برويم و عقبۀ اين تانکها را ببنديم. يگانهای ديگر نتوانستهبودند خودشان را به اهداف تعیین شده برسانند. فرماندۀ لشکر انجام اين
مأموريّت را به عهدۀ گردان ما گذاشته بود؛ يعنی گردان کربلا، به عنوان يگان لشکر هفت ولیعصر عج، علاوه بر مأموريّت خط شکنی که انجام داده بود، شب سوم هم از سمت سیل بند تا اين سهراهی بايد می رفت.
مـأموريّت اصلی را ما بايد انجام میداديم. گردان سلمان هم بود، ولی مأموريّت پشتیبانی ما را داشت. تنها گردانی که وارد عمل شد و نقطۀ سهراهی را گرفت، گردان کربلا بود.
**
وارد روز سومِ استقرارمان میشديم. بچّهها از نظر روحی و توان جسمی، تحلیل رفته بودند. بالأخره فشار شبهای قبل از عملیّات، خودِ عملیّات، مأموريّت شب سوم و پدافند خط، نیروهای گردان را خسته کرده بود. با اين حال، هنوز استعداد گردان خوب بود و برای تعويض، خیلی به لشکر فشار نمی آورديم. لشکر هم خیالش راحت بود که مشکل خاصّی نداريم.
روز سوم و چهارم هم در منطقه مانديم و از خطّ پدافند دفاع کرديم. آتش خمپاره و توپخانۀ عراقیها سنگینتر شدهبود. از سمت جادۀ خندق بهشدّت ما را میزدند. از محلّ سنگر فرماندهی که به سمت راستِ خط، نگاه میکرديم، میديدم تانکها به شکل انگشتان دست کنار هم صف کشیده بودند. به جرأت بگويم با فاصلۀ کمتر از ده بیست متر از هم، روی جاده ايستاده بودند. با چشم تانکها را میديدم که کنار جاده رديف بودند و به شدّت عقبۀ ما را میزدند. آتش توپخانه هم شدّت گرفته بود وفشار میآورد.
عملا ً مأموريّت خود را تمام کرده بوديم. فکر می کنم روز پنجم پیش ازظهر بود که لشکر دستور داد تا به عقب برگرديد. نیروهايمان را آرام آرام، جمع کرديم و با قايق، دسته دسته و گروهان گروهان به عقب فرستاديم . گردانهای لشکر، يکیيکی میآمدند و مستقر میشدند.
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 ستاد گردان / ۲۳
خاطرات دکتر محسن پویا
از عملیات بدر
تدوین: غلامرضا جهانی مقدم
⊰•┈┈┈┈┈⊰•
خط را تحويل داديم و برگشتیم. اين تقريباً پايان مأموريّت ما در عملیِات بدر بود .
موقع برگشتن به عقب، نیروها را به پدِ هشت برديم و از آن جا به اردوگاهِ گروهان پل برگشتیم.
البتّه، از وضعیّت عملیّات بیخبر نبوديم. گردان های بعد از ما که در منطقه مستقر شدند، مثل گردان سلمان، مقاومت زيادی کرده بودند، ولی با تک سنگین عراقیها
و عدم موفّقیّت ديگر محورها که مواجه
شدند، فرماندۀ لشکر دستور عقب آوردن
نیروها را داده بود؛ يعنی دو سه روز بعد از برگشت ما، کلّ نیروها از منطقه، عقب
کشیدند.
■ اشاره کردید که در تمام ریزهکاریهای عملیّات فكر شدهبود، ولی میبینیم
نیروها چندین کیلومتر در آب پیش میروند و خاکریز دشمن را که فاصلهاش تا آب، بیشتر از نیم متر نیست، میگیرند و مستقر میشوند. حالا بحث تجربۀ پاتكهای عراق را طبیعتاً داشتید. موقعیّت عراق هم که کاملا ً در خشكی بود و امكان استفاده از تانك را داشتند و اضافه بر آن، فاصلۀ زیاد ما با توپ خانه و پشتیبانی آتش خودی، هم بود. آیا این مسائل در لشكر مطرح میشد، یا حدّاقل خودتان در گردان این بحث را داشتید؟
از روز اوّلی که بحث اين عملیّات مطرح شد، اين سؤال بود که عقبۀ ما چه میشود؟ پشـتیبانی چه میشود؟ اوّلا مشکل توپخانه نداشـتیم؛ به خـاطر اين که فـاصلۀ مـا تا سـاحل و خاک ريز عراق، در بالاترين فاصله، حدود پانزده کیلومتر بود. پانزده کیلومتر خیلی برای توپخانه مشکل ايجاد نمی کرد. پس عقبۀ توپ خانهای داشتیم. ضمن اين که ادوات لشکر، آتش خمپاره و مینی کاتیوشاها را آماده کردهبودند و روی قايقها نصب بود. اينها نزديک میشدند و حمايت آتش را برای ما انجام میدادند. شايد در بحث خمپاره مشکل داشتیم. هر چند که لشکر، خمپاره هم در خاکريز آورده بود. چند قبضه خمپارۀ ۱۲۰ مستقر کردهبودند
که از همان جا يک مقدار حمايت آتش خمپارهای ايجاد کنند. مشکل اصلی، مشکل عقب نشینی بود؛ يعنی اگر دشمن يک تک سنگین میزد و نمیتوانستیم مقاومت کنیم، همۀ نیروها بايد در آب، عقب میآمدند. اين برای ما سخت و خطرناک بود. ضمن اين که به اين
هم فکر کرده بوديم. اشاره کردم که يکی از برنامههای اصلی ما، تجربهای بود که از عملیّات خیبر گرفته بودیم و آن، نگهداری از لايف ژاکتها در همان صبح روز اوّل بود. از طرفی، اصلا ً بنا نبود که سر نیم متر خشکی بمانیم. تلاش اصلی برای گرفتن سرپلی بود که بعد برويم و کلّ منطقه را بگیريم، ولی آن چیزی که مشکل ساز شد، آوردن تجهیزات و تانکهای فراوان از طرف دشمن بود که بهصورت خیلی سريع و با هلیکوپتر انجام گرفت. حجم اين
تجهیزات واقعاً بالا بود. درگیر شدن با اينها خیلی کار سادهای نبود. فقط جادۀ خندق را که نگاه میکرديم، بالای صد تانک، کنار همديگر ايستاده بودند. حالا بخشی از اينها موضع ما را میزدند و بخشی هم، موضع سمت راست جادۀ خندق را. بچّههای لشکر نصر، همۀ
تالششان اين بود که جادۀ خندق را بگیرند، ولی در گیری در جادۀ خندق و سمت راست آن بسیار سنگین بود .
پیگیر باشید..
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#تاریخ_شفاهی #ستاد_گردان #کتاب
کانال بچههای جبهه و جنگ
@defae_moghadas 👈 عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂