eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 ستاد گردان / ۲۴ خاطرات دکتر محسن پویا از عملیات بدر تدوین: غلامرضا جهانی مقدم ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ■ برخورد نیروها با خبر عقب‌نشینی چه بود؟ ظاهراً حضرت امام (ره) هم در این مورد پیامی داده‌بودند. به لطف خدا، تلاش کرديم تا گردان، کم ترين ضايعۀ روحی ـ روانی را در اين عملیّات داشته باشد. اين درست است که تعـدادی زخمی و شـهید داده بوديم، ولـی حـلاوت موفقیّت در انجام عملیّات، هنوز در ذائقۀ بچّه‌ها بود. اينکه توانستیم کارمان را درست انجام بدهیم، اين حلاوت هنوز بود. تصوّرِ اينکه چرا کلّ عملیّات موفّق نبود، موضوع ديگری است. ما که مأموريّتمان را با موفّقیّت انجام داديم. عملیّات بدر، از نظرروحی، داشت بسیار سنگین تمام می‌شد. حضرت امام (ره)، بعد از اين فضای سنگین، پیامی به نیروهای نظامی دادند که بسیار تسکین دهنده بود. سپاه پیام را به ما رساند تا برای نیروها بخوانیم. حضرت امام در اين نامه فرموده‌بودند که هیچ جای نگرانی نیست، محکم باشید و از همین حالا به فکر عملیّات بعدی باشید. مضمونش اين بود که شما وظیفۀ خود را انجام داده ايد. شما مؤظّف به اين هستید که برويد مأموريّت خود را انجام دهید. مسئول نتیجه نیستید که حالا چه اتّفاقی می‌افتد. اين پیام هم فرماندهان را و هم نیروها را خیلی آرام کرد. اصالًاصلا به همه، يک جان تازه و يک روحیۀ آماده داد. به هر صورت، ما مکلّف بوديم که وظیفۀ خود را انجام دهیم؛ برنامه‌ريزی کنیم؛ تلاش کنیم . حاال در ظاهر اگر موفّقیّت صـورت نگرفت، آن يک بحـث ديگری بود که با پیام حضرت امام، عملا ً تسکین و آرامشی برای رزمنده ها اتّفاق افتاد. ■ غافلگیری دشمن در این عملیّات چقدر بود؟ در عملیّا ت خیبر، غافل گیری بسیار خوبی داشتیم. بسیار خوب. اصلا ً دشمن فکر نمی کرد که از منطقۀ جزاير و هور بخواهیم عملیّات کنیم. چنانچه اطّلاعات و تاريخچۀ پیش از عملیّات خیبر را داشته باشید که داريد، می بینید مجموعۀ عزيزانی که در هور، کار اطلاعات _عملیّات می کردند، چقدر کار سخت و پیچیده‌ای انجام دادند. اينها توانسته بودند اين منطقه را در حالت بکر و اصل غافل گیری دشمن، نگه دارند. عملیّات بدر هم يکی از عملیّاتهای خاص بود. علیرغم اينکه دشمن در عملیّات خیبر غافل گیر شده‌بود، فکر نمی‌کرد که در عملیّا ت بدر هم مجدّداً از اينجا ضربه بخورد. چرا؟ به اين خاطر که در عملیّات بدر محلّ استقرار ما از نقطۀ عملیّات، فاصلۀ زيادی داشت. دشمن فکر می کرد، اردوگاه ما برای زدن به منطقۀ ديگری است. بچّه‌های اطّلاعات_عملیّات هم، خیلی خوب و جامع، شناسايی انجام داده‌بودند. بخشی از اين شناسايی‌ها از عملیّات خیبر، موجود بود، ولی بايد تکمیل‌تر می شد. در علمیّات بدر، جبهۀ ما با جبهۀ دشمن بسیار متفاوت بود. در جبهۀ خودی هم غوّاص بايستی جلو می‌رفت و هم، نیرو با قايق و هم، هوانیروز بايستی برای جابجايی نیروها، پايگاه درست می کرد. بحث استقرار ادوات و توپ خانه در منطقه هم که جای خودش را داشت. لذا مجموعه‌ای از اين کارها آن قدر خوب انجام شد که به لطف خدا توانستیم با کم ترين لو رفتنِ اطّلاعات، در منطقه حضور پیداکنیم. دشمن به هیچ وجه، موقعیّت عملیّات را نتوانسته‌بود به صورت کامل، بر ای خودش ترسیم کند. نکتۀ مهمتر اين که در عملیّات خیبر، منطقه‌ای باز کرده بوديم که گستردگی آن، فوق العاده زياد بود. جزاير شمالی و جنوبی، مساحت چندانی ندارند، ولی اگر جزاير شمالی و جنوبی را کنار منطقۀ هور بگذاريم، فوق‌العاده منطقۀ بزرگی می‌شد. اگر شمال بصره را در نظر بگیريد، تا نزديکی العماره، همۀ اين منطقه، هور بود. اين که دشمن نداند دقیقاً از کدام نقطه میخواهیم عملیّات کنیم، اين برای دشمن يک گیر نظامی بود. اين که دشمن کجا میخواست مستقر شود و از کجا می- خواست دفاع کند، برای آن ها سخت بود. لذا دشمن در شرايط سر درگمی قرار گرفت و اين يک اصل غافل گیری بود. از طرفی، در عملیّات قبل هم، از همین منطقه، عمل کرده بوديم. اصلا ً در ذهن و باور دشمن نمی‌گنجید که دوباره بخواهیم در جايی عمل کنیم که قبلا ً عملیّات کرده‌بوديم. لذا اين ا صل، خیلی بر ای ما کارآمد و اثرگذار بود. البتّه، جزئیّات چگونگی زدن به دشمن را مفصّلا توضیح دادم، ولی شیوۀ رفتن چطور بود؟ چگونه بايستی حرکت می‌کرديم؟ اين همه ادوات، اين همه قايق، اين همه تجهیزات را چگونه در منطقه آوردند که دشمن اصلا ً حس نکرد؟ انجامِ يک عملیّاتِ اين شکلی، کار کوچکی نبود. دشمنی که دستگاههای رازيت داشت و تا عمقِ شايد پنجاه کیلومتری را به راحتی می توانست تشخیص بدهد. اين نشان‌دهندۀ عمق برنامه‌ريزی اين عملیّات را نشان می داد. پیگیر باشید.. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas 👈 عضویت 🍂
🍂 ستاد گردان / ۲۵ خاطرات دکتر محسن پویا از عملیات بدر تدوین: غلامرضا جهانی مقدم ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ▪️ گردان موفّقیّت‌های خوبی در اين عملیّات به‌دست آورد. حتّی از مأموريّت خودش هم بیشتر کار انجام داد. اين مطلب برای لشکر بسیار حائز اهمّیّت بود. نکتۀ جالب اين بود که علیرغم مجروحیّت فرجوانی، گردان توانسته‌بود استعداد خودش را حفظ کند. اين برای لشکر جالب بود. گزارش اين عملکرد را به قرارگاه داده بودند. لشکر روی گردان کربلا حساب ويژهای باز کرده بود؛ نگاهی که اين گردان بسیار قوی و استخواندار و با قوام شده است. ▪️ از شهدای این عملیّات هم صحبت بفرمایید؟ گردان در اين عملیّات، شهدای بسیار ارزشمندی داشت؛ از فرماندهی گروهان گـرفته تانیروهای معمولی. اين شهدا ويژگیهای اخلاقی زيادی داشتند، خدا رحمتِ شان کند. يکی از شهدای اين عملیّات، غلامرضا خوری شانديز بود که ماشاءالله، قدّ بسیار رشید و بدن آماده‌ای داشت. از بچّه‌های گروهان نجف اشرف بود. ايشان از مسابقات دو کشوری، مقام داشت. وقتی بچّه‌های گردان، بعد از نماز صبح، برای دويدن می‌رفتند، همیشه آخرهای دويدن که همه خسته می‌شدند، يک گام می‌زد و جلو بچّه‌ها می‌افتاد و مسافت زيادی را می‌دويد. فوق العاده معنوی و خیلی هم چهرۀ جذّابی داشت. او با آن ويژگی‌های خاص و امتیازاتی که داشت، به جبهه آمده بود. اوّلین مأموريتی بود که به گردان می آمد و همین مأموريّت هم شهید شد. برادر عزيزمان، داود علی پناه، هم، از چهره‌های بسیار جذّاب و شايد استثنايی گردان بود. با اين که اوّلین مأموريّت داود با گردان بود، خیلی در دل بچّه‌ها جا کرده بود. استعداد بسیار خوب و عجیبی داشت. اين استعداد، شرايطی ايجاد کرده‌بود که خیلی زود با مجموعه پیوند بخورد و مأنوس شود. خیلی زود با ايشان اُنس گرفته بودند. آن قدر در دل بچّه‌ها رسوخ کرده بود که واقعاً بچّه‌ها به‌عنوان يک اسوه او را می‌شناختند. بسیار بامعنويّت بود. با آن جدّيّت و نظمی که در آموزشها داشت؛ گفتم که با چه نظمی، پوتین‌ها را قرار می‌دادند. گروهان را خیلی منسجم و محکم کرده بود. بچّه‌هايی که روحیّات معنوی علی پناه را می‌ديدند، بالاتّفاق می‌گفتند: ايشون شهید می‌شه، و همین طور هم شد. علی عمیره تعريف می کرد، موقعی که به سمت دشمن حرکت کرديم و در قايق نشسته بوديم، ديدم خیلی سکوت معنی‌دار و بامعنويّتی بر او حاکم شده است. لباس کادر سپاه را پوشیده بود. معمولا ً به خاطر بحث اسارت، نیروهای رسمیِ سپاه، لباس خاکی می پوشیدند، ولی ايشان لباس کادر پوشید و آرم سپاه هم روی سینه‌اش بود. خیلی جدّی و محکم. عمیره می‌گفت که با مزاح دوستان های به او گفتم : مثل اين که شب عروسیته که اين جوری پوشیدی؟ با حال خوشی گفت: از اين خوشحال‌تر هم مگه می‌شه؟ اين قدر روحیّۀ عجیبی داشت. پیگیر باشید.. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas 👈 عضویت 🍂
🍂 ستاد گردان / ۲۶ خاطرات دکتر محسن پویا از عملیات بدر تدوین: غلامرضا جهانی مقدم ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ▪️ یکی از دوستان بسیار خوبِ ما در عملیّات بدر که باز جزء گروهان نجف اشرف بود، برادرمان، رضا کعبه زاده بود. او از بچّه‌های بسیار بامعنويّت و خوب بود . من و ر ضا همکلاسی بوديم. هر دو دررشتۀ مکانیک درس میخواندیم و به هنرستان فنّی شهدا می‌رفتیم. در ابتدا، ارتباط ما يک ارتباط معمولی بود، ولی به واسطۀ حضور در جبهه و علاقه ای که بین بچّه‌های جبهه وجود داشت، ارتباط خوبی بین ما برقرار شد. البتّه قبل از عملیّات بدر هم به جبهه آمده بود. رضا با آن شرايط و مقطع سنّی، صلابت و اقتدار خوبی داشت. اين روحیۀ او، توجّه فرماندۀ گروهان نجف اشرف را به استفاده از ايشان، جلب کرده بود. به‌طوری که شهید داود علی پناه، کعبه زاده را فرماندۀ دستۀ اوّل گذاشته بود. در گروهان، برنامه‌ريزی شده بود که اگر فرماندۀ گروهان و معاون گروهان شهید شدند، معاون دومِ گروهان، فرماندۀ دستۀ اوّل باشد. رضا بسیار منظّم، قاطع و محکم و در عین حال بسیار عاطفی، لطیف و دوست داشتنی بود. هیچ وقت، صحنۀ شب عملیّات از يادم نمیرود. کعبه زاده را ديدم که داشت سوار قايق می‌شد؛ بیسیم چی او، برادرمان، علیرضا پاکباز بود. خداحافظی گرمی با هم داشتیم. بچّه‌های گروهان نجف اشرف، رابطۀ من و رضا را می‌دانستند. نزديک ظهر، يکی از بچّه‌های گروهان آمد و گفت: رضا شهید شده. آن روز با اين خبر، خیلی بِه هم ريختم. خیلی از بچّه‌ها شهید شده بودند، ولی به خاطر ارتباط دوستانه‌ای که با رضا داشتم، خبرش خیلی برای من سنگین بود. در روزهای قبل از عملیّات بوديم که ديدم رضـا آمد و به من گفت: محسـن! هرموقـت خواستی به اهواز بروی، اين اورکت را هم با خودت ببر. « گفتم: چرا؟ مگه اورکت نیاز نداری. هوا که سرده.« گفت: نه؛ راحت نیستم. اورکتش، شخصی و از آن اورکتهای سبز آمريکايی بود. می‌گفت: چون اورکت من با اورکت بقیّۀ بچّه‌ها که کره‌ای است، فرق می‌کند، راحت نیستم. دوست ندارم با بقیّۀ بچّه‌ها فرق کنم. رضا واقعاً ويژگیهای اخلاقی عجیبی داشت. خصوصاً تواضع، ايمان و اخلاصِ او . قبل از عملیّات، رضا پیشم آمد و گفت: وصیّت نامه‌ام را روی يک کاست ضبط کردم و گذاشته ام داخل کمد خانه، فلان جا. شما در جريان باش! گفتم: برو بابا! اين حرفها چیه!؟ انگار به رضا الهام شده بود که دارد شهید می شود. بعد از شهادت رضا، در اوّلین فرصتی که به اهواز آمدم، به خانۀشان رفتم. وقتی مادرش مرا ديد، خیلی منقلب شد. همیشه که به منزلشان می رفتم و درس می‌خوانديم، مادرش می‌آمد، میوه می آورد؛ محبّت می کرد؛ مادر و پدرش بسیار خوش مَشرب بودند. مادرش با صدای بلند، خوش آمد می‌گفت. آنروز، وقتی مرا ديد، شروع به گريه کرد. خودم هم آن لحظه به هم ريختم. رفتیم داخل و نشستیم. سر صحبت باز شد؛ پرسیدم: وصیّتنامه رضا را پیدا کرديد؟ گفتند: نه؛ هر چه گشتیم، پیدا نکرديم. گفتم: وصیّتنامه‌اش روی يک نوار ضبط شده‌است و داخلِ کمدش است. خانواده اش دنبال وصیّتنامه کاغذی می‌گشتند و منتظر اين بودند که از لشکر يا تعاون بیاورند. رفتند وصیّتنامه را آوردند. نمی‌توانستند نوار را گوش کنند. خیلی برايشان سخت بود. هنوز دو سه هفته بیشتر از شهادت فرزندشان نگذشته بود. شنیدن وصیّتنامه با صدای خود شهید، خیلی سخت بود. همان جا پدرش نوار را به دستم داد و گفت: بگیر! پیشِ خودت باشد! نوار را بردم و روی کاغذ پیاده اش کردم. وقتی صدای رضا را می شنیدم، بدنم سرد می‌شد، بی‌حس می شدم. رضايی که تا دو هفته پیش، با هم بوديم، حالا وصیّتنامه‌اش را دارم گوش می‌کنم. بعد از چند روز، نوار را آوردم و برای خانواده اش پخش کردم. اين وصیّت نامه، الان پیش من هست. پدر و مادرش گفتند که نوار را پیش خودت نگهدار. بعد از عملیّات که به اهواز آمدم، رفتم تا درسم را ادامه بدهم. از درِ هنرستان که داخل رفتم، با ابراز احساسات و گريۀ مربّی‌ها روبرو شدم. همان جا بعضی از مربّیها پیشنهاد دادند که بیايیم و مراسم ختمی برای ايشان برگزار کنیم. مراسم را در مسجد آيت الله بهبهانی، در خیابان امام، گذاشتند. آن روز، اکثر مربّی‌ها و دانش آموزان هنرستان آمده بودند. مجلس بسیار با شکوهی شده‌بود. اين مراسم، مجلس ختم چهلم برادر عزيزمان، کعبه زاده شد. پیگیر باشید.. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas 👈 عضویت 🍂
🍂 ستاد گردان / ۲۷ خاطرات دکتر محسن پویا از عملیات بدر تدوین: غلامرضا جهانی مقدم ⊰•┈┈┈┈┈⊰• ▪️ برنامۀ گردان اين بود که وقتی به شهر می‌آمديم، معمولا ً به خانوادۀ شهدا سر می‌زديم، يا به‌صورت گروهانی يا گردانی، به منازلِ شهدا می رفتیم و در مراسم دعای توسّل شرکت می‌کرديم. يکی از برنامه‌هايی که آن ايّام برگزار شد، مراسم دعای توسّلی بود که برای رضا و در حیاط منزلشان در منطقۀ حصیرآباد بر پا شد. حیاط‌شان دوره ساز بود. حیاط کوچک و محقّری هم داشتند. هیچ وقت، صحنۀ دعای توسّلی که بعد از شهادت رضا داشتیم، يادم نمی‌رود. حیاط را فرش کرده بودند. دعای مفصّلی هم شد. واقعاً فضای بسیار عجیب و روحانی در آن شب، بر پا شده بود. ■ بی‌شك، لحظات بسیار سختی را گذرانده‌اید. امیدواریم این سختی‌ها برای شما، هم اجر به دنبال داشته‌باشد و هم شفاعت شهدا را شامل حالتان بكند. ان‌شاءاللّه شفاعتشان برای همۀ ما باشد. بعد ازچند روزی که اهواز بوديم، تصمیم گرفتیم به اتّفاق چند نفر از بچّه‌های مسجد، برای ديدن حاج اسماعیل به مشهد برويم. هم، زيارتی می‌کرديم و هم، به حاج اسماعیل سرمی‌زديم. دوستانی در ستاد بازسازی استان داشتیم. از آنها خودر وِ پیکانی گرفتیم و راه افتاديم. حاج اسماعیل با اين که مچ دستِ راستش را قطع کرده بودند، هنوز روحیۀ بسیار بالايی داشت. سراغ بچّه‌های گردان را می‌گرفت و ما هم، خبرهايی به او می‌داديم. از خبر شهادت محمّدرضا سالمی خیلی ناراحت شد. گزارش عملیّات و جريان برگشت به عقب را به صورت کامل تعريف کرديم. اين ديدار برای ما بسیار خاطره انگیز بود. بعداز اين عملیّات، سفرمشهد برگزار شد. برای اين سفر، هماهنگ می‌کرديم، مدرسه يا سالن ورزشی، نزديک حرم می‌گرفتیم. تدارکات را کامل می کرديم. اتوبوس تهیه می‌شد و همۀ بچّه‌های گردان را می‌برديم. اين سفر با آن فشارهای سنگین ناشی از شهادت و مجروحیّت‌های عملیّات، يک طراوت و بازسازی روحی-روانی برای نیروهای گردان بود. اين سفرها معمولا ً با شادابی بچّه‌ها همراه بود که خیلی روی روحیّۀ آنها اثر می‌گذاشت. بااين سفرها، آن فضا و ذهنیّتی که ممکن بود در جامعه القا شود که اينها بچّه‌هايی هستند که خیلی در خودشان هستند، شکسته می‌شد. بچّه‌هايی هم که هنوز جبهه نیامده بودند، وقتی اين صمیمیّت و گروهی بودن را می‌ديدند، شیفته و مشتاق می شدند که به اين جمع، متّصل شوند. خانواده‌ها هم وقتی می ديدند که اين بچّه‌ها اين قدر با هم صمیمی هستند، ديگر اين صحبت مطرح نمی‌شد که شما همه‌اش دنبال جبهه و جنگ و شهادت هستید. از اين سفر مشهد، خودِ خانواده‌ها هم يک احساس رضايت و آرامش برايشان به‌وجود آمد. ■ هزینه‌ها، تجهیزات و امكانات مورد نیاز این سفرها چگونه تهیه می‌شد؟ با ارتباطی که با مجموعۀ سپاه اهواز و قرارگاه کربلا داشتیم، هماهنگ می‌کرديم و از اتوبوس‌هايی که در اختیار داشتند می‌گرفتیم. در قرارگاه پشتیبانی جنوب، همیشه تعداد زيادی اتوبوس مأموريّتی بود تا در صورت ضرورت، در اختیار يگانها قرار دهند. معمولا ً هر چه در خواست می کرديم، در اختیار ما می‌گذاشتند. به واسطۀ ارتباط نزديکی که با ستادهای جذب و کمکهای مردمی داشتیم، يک سری اقلام مورد نیاز را تأمین می کرديم و يک تنخواه هم از سپاه می‌گرفتیم تا در طول مسیر استفاده کنیم. از طرفی، شرايط ويژه‌ای در زمان جنگ وجود داشت. مثلا ً به هر شهری که م‌یرسیديم، سپاهِ آن شهر، میزبان ما می‌شد؛ جا می داد، غذا می‌داد. پیشقراولی داشتیم که با لندکروز، جلوتر حرکت می کرد و هماهنگی‌ها را انجام می‌داد. معمولا ً يک آمبوالنس و يک لندکروز هم با خودمـان می‌برديم تا اگر درطول مسیر برای کارهای تدارکـاتی و خدماتی نیاز بود، استفاده کنیم. پایان ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas 👈 عضویت 🍂
6.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 تاثیر تبلیغات در زنده نگهداشتن جبهه‌ها در تاریخ شفاهی حاج علیرضا زرگریان ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۳۰ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• 🔸 ماهر عبدالرشید کسی بود که حتی به خود عراقی‌ها هم رحم نمی‌کرد، سال ۱۹۴۲ در تکریت به دنیا آمد و پس از پایان دوره تحصیلات به دانشکده افسری راه یافت. عبدالرشید فرمانده سپاه سوم عراق بود که در اواخر جنگ به فرماندهی سپاه هفتم رسید. او یکی از مشهورترین افسران بلندپایه ارتش عراق در جنگ با ایران بود. شهرت این فرمانده عراقی بیش از هر چیز و هر کس مدیون صدام و شبه جزیره فاو است. خویشاوندی این ژنرال با صدام، پله‌های ترقی در ارتش عراق را جلو پای او گذاشت و بالاترین پله‌ای که او روی آن ایستاد، پذیرفتن پسر کوچک صدام - قصی - به عنوان داماد خود بود. اما نقش دستگاه‌های تبلیغاتی عراق در بزرگنمایی لیاقت‌های نظامی و فرماندهی او در جنگ با ایران کمتر از این خویشاوندی نبود. اما شهرت ماهر عبدالرشید بعد از سقوط «فاو» به اوج خود رسید. این ژنرال مدعی شده بود فاو را از ایرانیان پس می‌گیرد و به عنوان هدیه ازدواج دخترش به صدام تقدیم می‌کند. فهرست ضربه‌های وارد شده بر پیکر ارتش عراق در فاو را به سادگی نمی‌توان تهیه کرد. سپاه هفتم عراق، کاملاً متلاشی شد و کسی از سرنوشت فرمانده این سپاه، سرلشکر ستاد شوکت احمد عطاء الجرشی به همراه تعداد زیادی از افسرانش خبر ندارد. عبدالعظیم الشکرچی، فرمانده گردان یکم تیپ ۴۱۹ عراق در خرمشهر می‌گوید: در عملیات بازپس‌گیری خرمشهر توسط ایرانی‌ها، ماهر عبدالرشید فرماندهی عملیات در این محور را به عهده داشت و من شخصاً این دستور را از زبان او شنیدم. قضیه به این صورت بود که فرمانده تیپ ۲۴ با ماهر عبدالرشید تماسی گرفت و گفت: «قربان! زخمی‌های زیادی در منطقه نقش زمین شده‌اند و ما می‌خواهیم ابتدا آنان را تخلیه کنیم، پس از آنکه راه باز شد، تانک‌ها را به جلو حرکت دهیم.» ماهر عبدالرشید گفت: «نیازی به تخلیه مجروحان نیست.» بلافاصله فرمانده تیپ پاسخ داد: «ولی قربان وجود آنان باعث کندی حرکت زره‌پوش‌های ما می‌شود.» ماهر عبدالرشید گفت: «با تانک‌ها و زره‌پوش‌ها به جلو حرکت کرده و از روی اجساد عبور کنید! این دستوری است که باید آن را از جانب صدام حسین تلقی کنید!» او در سال ۱۳۹۳ در سن ۷۲ سالگی و در گمنامی در بیمارستانی واقع در شهر سلیمانیه عراق مرد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۳۱ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• 🔸 برزان تکریتی، برادر ناتنی و رئیس استخبارات صدام، برزان ابراهیم الحسن التكریتی برادر ناتنی صدام حسین و رئیس استخبارات عراق در زمان صدام بود که در زمستان ۱۳۸۵ اعدام شد. او از مسئولان اصلی کشتار دجیل در سال ۱۹۸۱ میلادی شناخته می‌شود که در طی آن به کیفر شلیک به سوی صدام از میان نخلستان‌های دجیل، منطقه بمباران شد. کشتزارها و نخلستان‌ها سوزانده و ۱۴۸ تن اعدام شدند و ماندگان به منطقه‌ای در مرز عربستان سعودی به زور کوچانده شدند. برزان تکریتی از سال ۱۹۸۳ به مدت چندین سال به عنوان نماینده عراق در دفتر اروپایی سازمان ملل در ژنو خدمت می‌کرد و در این سمت بارها بر اینکه رژیم عراق استوار بر مردم‌سالاری است، تأکید می‌ورزید! همچنین دختر وی سجی، همسر عدی پسر صدام بود. عدی به همراه برادرش در سال ۲۰۰۴ در بمباران‌های نیروهای ائتلاف آمریکایی کشته شدند. برادر ناتنی صدام در دی ماه ۱۳۸۵ اعدام شد. او پیش از حلق‌آویز شدن به شدت گریه می‌کرد و در توجیه کار خود می‌گفت: «از اعدام نمی‌ترسم، اما به خاطر کارهای نیمه‌تمام صدام حسین که آنهمه زحمت کشیده بود، افسوس می‌خورم!» برزان تکریتی از اینکه جنگ با ایران و فارس‌ها نیمه‌تمام ماند و نتیجه‌ای حاصل نشد، کویت به اشغال کامل عراق در نیامد، اسرائیل مورد حمله کشور عراق قرار نگرفت و نیروگاه اتمی عراق ویران شد، ناراحت بود و همواره نام صدام را صدا می‌زد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۳۲ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• 🔸 عزت ابراهیم الدوری، یاور صدام و فرمانده داعش وی در سال ۱۹۴۲ میلادی در روستای «الدور» واقع در حومه شهر تکریت زادگاه صدام به دنیا آمد؛ همان روستایی که صدام هنگام دستگیری در حفره‌ای مخفی شده بود. خانواده او که بسیار فقیر بودند به علت تنگدستی بیش از حد به بغداد نقل مکان کردند تا پدر خانواده بتواند در تابستان داغ پایتخت، یخ بیشتری بفروشد. عزت به سرعت در حزب بعث عراق ترقی کرد و به یکی از ارکان این حزب تبدیل شد. یکی از دوستانش درباره علت سرعت ارتقای وی در ارتش عراق می‌گوید: «عزت، قد تقریباً بلند و هیکل چهارشانه‌ای داشت و همواره با صدای آهسته و خشن سخن می‌گفت؛ همه این‌ها عواملی است که یک فرمانده ارتشی را در میان دیگران برجسته‌تر می‌کند.» عزت ابراهیم پس از برعهده گرفتن مناصب متعدد در حزب بعث و دولت پس از کودتای جولای ۱۹۶۸، از جمله وزارت کشاورزی و وزارت صنایع، به مراتب بالای سیاسی در این حزب رسید و به عنوان معاون صدام در ریاست شورای رهبری انقلاب و نفر دوم حکومت عراق انتخاب شد. روزنامه الشرق الاوسط درباره علت انتخاب وی به این دو منصب از سوی صدام می‌نویسد: «هنگامی که از رئیس جمهور معدوم عراق پرسیده شد راز انتخاب عزت ابراهیم به این مناصب چه بود؟ او با صدایی بلند و لحنی نیشدار جواب داد: انتخابش کردم زیرا او یک بت است. این علاقه و احترام، موضوعی یکطرفه نبود، بلکه دو جانبه بود؛ تا جایی که عزت ابراهیم در مقاله‌ای که در سال [۱۹۸۵ میلادی] در روزنامه بعثی «الثوره» به چاپ رساند، درباره سرور خود، صدام نوشت: «اگر محمد نه خاتم الانبیا بود، قطعاً می‌گفتیم که تو خاتم الانبیا هستی!» در ادامه این سیر صعودی در دستگاه رژیم بعث عراق، دختر عزت ابراهیم نیز با «عدی» پسر صدام ازدواج کرد، اما این ازدواج دیری نپایید و به جدایی کشید! او در قلع و قمع انتفاضه شعبانیه که از سوی شیعیان و کردها سازماندهی شده بود، حضور فعال داشت و در طول جنگ عراق با ایران نیز در به کارگیری سلاح‌های شیمیایی و اعدام ساکنان شیعه جنوب نقش ویژه‌ای داشت. عزت ابراهیم الدوری چند روز پس از اعدام صدام حسین از سوی طرفداران حزب بعث عراق به عنوان رهبر جدید حزب بعث معرفی شد. وی در سال‌های [۲۰۱۲ و ۲۰۱۳] دو پیام ویدئویی منتشر کرد و تمام نیروهای ملی اسلامی عراق را به ائتلاف با یکدیگر و مقاومت در مقابل دولت بغداد فراخواند. او از پیروان طریقت صوفیه نقشبندیه بود و رهبر معنوی ارتش مردان نقشبندیه محسوب می‌شد. در جریان حمله نیروهای داعش در سال [۲۰۱۴]، بسیاری از عزت ابراهیم به عنوان یکی از فرماندهان پشت پرده داعش در شمال عراق یاد می‌کردند. بنا به اعلام تلویزیون دولتی عراق، عزت ابراهیم سرانجام توسط نیروهای ائتلاف عراقی در ۱۷ آوریل [۲۰۱۵] کشته شد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
به خاطر دارم که برای مأموریت شناسایی به منطقه عملیاتی سپاه هفتم رفته بودم و مجبور بودم در ستاد این سپاه توقف کنم. وقتی فرمانده سپاه وارد شد، از او پرسیدم که ژنرال سامرایی اینجا چه می‌کند؟ جواب داد که سامرایی به خاطر اشتباه فاحشی که کرده مستحق اعدام است، اما به خاطر علاقه صدام به او، با تنزل مقام به اینجا منتقل شده است. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
ساعت شش و نیم همان شب بلدوزرها از منطقه عقب‌نشینی کردند. علت عقب‌نشینی آن‌ها را از یکی از راننده‌ها سؤال کردم. جواب داد: «امشب درگیری سختی در پیش است.» در پایان به نحوه نجات خود اشاره می‌کند و می‌گوید: «نیروهای اسلامی، پایگاه لشکر یازده را منفجر کردند. در این عملیات مهندسان نظامی در پایگاه لشکر بمب کار گذاشتند و توانستند آن را منهدم کنند. انفجار این پایگاه در کار لشکر یازده خلل ایجاد کرد؛ چون این پایگاه حاوی اسناد مهمی بود. من از راه دریاچه به منطقه تنومه فرار کردم و بعد به پل خالد رفتم و از مرگ نجات یافتم.» ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۳۵ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• ● روایت «عدم الفتح» مرور عملیات کربلای ۴ از نگاه فرماندهان ایرانی و عراقی یکی از غم‌بارترین عملیات‌های جنگ هشت ساله ایران و عراق «کربلای ۴» است. قرار بود منطقه «ابوالخصیب» تصرف شود و بصره را از ناحیه جنوب تهدید کند؛ ولی دشمن هوشیار شده بود و انگار منتظر بود. در همان ساعات اولیه شروع، یعنی ساعات پایانی سوم دی [۱۳۶۵]، آن‌ها که منتظر نیروهای ایرانی بودند، آسمان اروند را با منوّرهایشان مثل روز روشن کردند. رزمندگان ایرانی در همان وضعیت به عملیات ادامه دادند. غواصان به آب زدند؛ قصدشان عبور از اروند بود تا خطوط دشمن را بشکنند، اما دشمن عراقی آن‌چنان از کربلای ۴ خبر داشت که نام عملیات «پاتک» به «تک» ایران را هم انتخاب کرده بود: «حصاد الاکبر» یا همان «درو کردن بزرگ.» ● اعتراف یک فرمانده بعثی به ضعف در جاسوسی علیه ایران اطلاعات جاسوسی ما در مورد ایران بسیار ضعیف بود و به همین علت بیشتر بر شجاعت خلبان‌هایمان تکیه داشتیم. از طرفی سامانه‌های پدافند هوایی ایرانیان قوی بودند. هر یک از پایگاه‌های هوایی آن‌ها در مقابله با حملات ما مانند کوهی آتشین بود و در هر مأموریت یک یا دو فروند از هواپیماهایمان را از دست می‌دادیم. یکی از فرماندهان نیروی هوایی ارتش بعثی صدام اشاره‌ای به ناتوانی اطلاعاتی عراق در جنگ تحمیلی دارد. در ادامه سخنان «عبوسی» از فرماندهان صدام که مدتی معاون اجرایی رئیس آموزش نیروی هوایی عراق بود، می‌خوانیم: ● انهدام ۱۹ هواپیمای بعثی توسط پدافند عراق در آغاز جنگ تحمیلی عبوسی: بهسازی سطح عملکرد نیروی هوایی عراق در نیمه نخست سال ۱۹۸۰ میلادی را آغاز کرد. عملیات پشتیبانی هوایی نزدیک مأموریت اصلی نیروی هوایی بود و اجرای عملیات ممانعتی، شناسایی و پدافند هوایی نیز از دیگر مأموریت‌های این نیرو بود. در آغاز جنگ، نیروی زمینی عراق به شدت به پشتیبانی هوایی نزدیک نیاز داشت و برای تأمین این پشتیبانی‌ها تعدادی از هواپیماهای خود را از دست دادیم؛ زیرا سطح آموزش کاربران سامانه‌های پدافند هوایی عراق مناسب نبود. آن‌ها در بسیاری از مواقع هواپیماهای خودی را تشخیص نمی‌دادند و ۱۹ فروند از هواپیماهای ما را به اشتباه سرنگون کردند. ● اسرائیل و حمله هوایی به نیروگاه اتمی عراق عبوسی: درست است که جنگنده‌های پدافند هوایی عراق برای این کار چندان مناسب نبودند، ولی اسرائیلی‌ها نیز زمان مناسبی را برای حمله به نیروگاه انتخاب کرده بودند. خلبانان عراقی در ساعات پایانی آن روز خسته بودند و به آن‌ها اجازه داده شده بود شب را بخوابند. اسرائیلی‌ها هم با بهره‌برداری از این مسئله، حمله‌شان را در ساعت ۱۹ و درست زمانی انجام دادند که جنگنده‌های ما از مأموریت‌های گشت‌زنی بازمی‌گشتند و چون هیچ خطری احساس نکرده بودند، هواپیماهای اسرائیلی توانستند به راحتی به نیروگاه حمله کنند. صدام هم که به شدت از نیروی هوایی عراق عصبانی شده بود، فرماندهان پدافند هوایی را به خاطر این کوتاهی توبیخ کرد و پس از آن دستور داد اقدامات حفاظتی در اطراف این نیروگاه تشدید شود. برای نمونه، نیروهای محافظ این نیروگاه تعدادی بالن بر روی سیم‌هایی به طول ۳۰۰ متر در اطراف آن نصب کردند و در اطراف بالن‌ها هم سیم‌های برق فشار قوی کار گذاشتند تا هواپیماهای مهاجم را سرنگون کنند، اما این اقدام حفاظتی هم چندان مؤثر نبود؛ زیرا جنگنده‌های مجهز به جنگ‌افزارهای دوربرد می‌توانستند این نیروگاه را هدف قرار دهند. افسری به نام شاکر محمود که معاون پدافند هوایی عراق بود، به خاطر این کوتاهی توبیخ شد. ...اطلاعات جاسوسی اسرائیلی‌ها زبانزد است. آن‌ها در طرح عملیاتی‌شان همه ضعف‌هایی را که برشمردیم در نظر گرفته بودند. فرماندهی نیروی هوایی از افسران پایگاه‌های هوایی عراق تشکیل می‌شد که معمولاً فرماندهان گروه‌های هوایی با پایگاه‌های هوایی بودند. ما به اهمیت مأموریت‌های پشتیبانی نزدیک هوایی واقف نبودیم و حتی فکر می‌کردیم به جای این مأموریت‌ها می‌توان از توپخانه استفاده کرد. به همین علت این مأموریت‌ها را به بالگردهای هوانیروز واگذار کردیم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۳۶ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• ● جنایت‌های صدام از زبان «شبیه صدام» «شبیه صدام»، روایت بدل صدام از زندگی شخصی و سیاسی دیکتاتور عراق است. روایت‌هایی که گاه آن‌قدر تکان‌دهنده‌اند که انسان را به تأمل وا می‌دارند. «شبیه صدام»، مجموعه خاطرات معلمی عراقی به نام میخاییل رمضان است که به خاطر شباهت شگفت‌آور به صدام در سال [۱۹۷۹] توسط یکی از نزدیکانش به حزب بعث معرفی و پس از انجام عمل جراحی تا سال [۱۹۹۷] نقش صدام را در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی و نظامی بازی کرد. وی در همین سال با کمک کُردهای عراق و سازمان سیا به ترکیه فرار کرد و از آن‌جا به ایالات متحده رفت. میخائیل رمضان با این شباهت توانست ۱۹ سال نقش صدام را در عرصه‌های اجتماعی، سیاسی و نظامی بازی کند. او در کتاب خاطرات خود با عنوان عربی «شبیه صدام» که عنوان برگردان آن در ایران «شبیه صدام» است، اسرار زیادی را فاش می‌کند. او حتی با حسنی مبارک، رئیس‌جمهور مخلوع مصر و یاسر عرفات، رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین ملاقات می‌کند، بدون اینکه آن دو پی ببرند که او صدام واقعی نیست. شبیه صدام از جبهه جنگ عراق با ایران و روزهای اشغال کویت دیدارهای متعددی داشته است. ● زندان‌های مخوف صدام میخائیل رمضان، خود، صدام را چنین توصیف می‌کند: «صدام مانند یک جنایتکار معمولی و حتی جنایتکار جنگی یا یک جنایتکار تاریخی نیست؛ او جنایتکاری است از نوعی خاص که نظیری ندارد و هیچ کس در جنایت به پای او نمی‌رسد....» یکی از بخش‌های خوفناک کتاب به شرح زندان‌هایی می‌پردازد که صدام در آن به صورت مخفیانه انسان‌های بی‌گناهی را شکنجه و زندانی کرده است. به گفته نویسنده این اثر، مخوف‌ترین زندان‌ها مربوط به افرادی است که به دلیل اعتقادات دینی دستگیر شده‌اند: «زشت‌ترین و فجیع‌ترین نوع شکنجه جسمی و روحی را در شعبه پنجم» یا «شعبه مبارزه با فعالیت‌های مرتجعانه دینی» مشاهده کردم. این شعبه در طبقه سوم مدیریت امنیت کل مستقر است و دارای سالن‌های درازی است که در دو سوی این سالن‌ها، اتاق‌هایی مقابل هم وجود دارد. در داخل آن‌ها وسایل شکنجه و زنجیرهای متصل به برق و بطری‌های بزرگ گاز و ابزار کشنده و آلات فلزی دیگری وجود دارد که با آن‌ها پاهای زندانیان را می‌بندند. بطری‌های شیشه‌ای، مانند بطری نوشابه پپسی نیز وجود دارد. این بطری‌ها از بالا شکسته شده بودند و از آن‌ها برای نشاندن زندانی روی آن‌ها استفاده می‌کنند. حکایت‌های عجیب دیگری وجود دارد که هیچ‌گاه عقل من آن‌ها را باور نمی‌کرد! ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂