🍂 آنسوی خط / ۳۷
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● حمایت دولتهای غربی از خرید تسلیحات شیمیایی توسط صدام
حمله رژیم بعث به حلبچه در ۲۵ اسفند [۱۳۶۶] توسط حکومت بعث عراق صورت گرفت. این بمباران بخشی از عملیات گستردهای به نام عملیات انفال بود که بر ضد ساکنان مناطق کردنشین عراق انجام گرفت. در پی عملیات والفجر ۱۰ توسط ایران و پیشروی رزمندگان ایرانی در مناطق غربی و استقبال مردم این مناطق از نیروهای ایرانی، صدام حسین به پسر عمویش علی حسن المجید، معروف به علی شیمیایی، دستور بمباران شیمیایی این مناطق را داد. در پی این حمله، حدود پنج هزار تن از مردم حلبچه که غیرنظامی بودند، کشته شدند. بسیاری از کارشناسان بر این باورند که حمله شیمیایی به حلبچه یک نسلکشی از سوی صدام بود.
میخائیل رمضان در این باره میگوید:
«ایران بعضی از مناطق را بازپس گرفت و از فاو که مساحت آن پنجاه کیلومتر است، دفاع کرد. فاو نقطه تماس عراق با خلیج [فارس] به حساب میآید؛ اما در طی سال ۱۹۸۴، جریان جنگ به نفع عراق شد و در ماه فوریه، جنگ هوایی که بعداً به جنگ اول شهرها معروف شد، شدت یافت؛ به نحوی که عراق با موشک به شهرهای دزفول، شوشتر، اندیمشک، اهواز، کرمانشاه، ایلام و آبادان حمله کرد. ایران با بمباران بصره، خانقین و مندلی جواب این حملات را داد و رسانههای گروهی جهان، خبرهایی درباره شمار زیاد کشتهشدگان انتشار دادند. آنگاه طرفین، حملات خود را پس از دخالت سازمان ملل متحد متوقف ساختند. تحلیل من از این مسئله این بود که صدام مایل به تشدید نزاع نیست؛ مگر اینکه پیروزی خود را در این امر تضمینشده ببیند.»
ایرانیها، پس از آن، صد کیلومتر مربع از خاک عراق را در منطقه هورهای هویزه نزدیک مجنون تصرف کردند. این منطقه برای عراق از اهمیت بسیاری برخوردار است؛ زیرا پنجاه حلقه چاه نفت استفادهنشده در آن وجود دارد. صدام مطرح کرد که اینک زمان کاربرد سلاح شیمیایی فرارسیده است. کاربرد این نوع سلاح، بر اساس معاهده [۱۹۲۵] ژنو، ممنوع است؛ اما این امر مانع نشد که صدام از گاز خردل در بمباران منطقه معروف به مجنون استفاده نکند. ژنرال ماهر عبدالرشید نیز در به اجرا درآوردن اوامر ویژه مربوط به این مسئله تردید به خود راه نداد. او همیشه میگفت: «به من آن حشرهکشها را بدهید تا با آن حشرهها را از بین ببرم.» حضور تعداد زیادی سرباز و غیرنظامی عراقی در منطقه مانعی در مقابل ماهر عبدالرشید برای استفاده از سلاح شیمیایی نبود. همانطور که انتظار میرفت، عکسالعمل بینالمللی در قبال این قضیه شدید بود؛ اما صدام به سرعت کشورهای غربی را به اتخاذ سیاست یک بام و دو هوا متهم کرد. صدام به ترکیبات گاز خردل از انگلستان دست یافت؛ اما شرکت سازنده ادعا کرد که آن مواد سموم دفع آفات زراعی است که به صدام فروخته است. یک شرکت دیگر انگلیسی به فروش ده هزار قطعه وسایل ضد سلاح شیمیایی به صدام اقدام کرد. این معامله با اطلاع کامل وزارت دفاع انگلستان انجام پذیرفت.
بعد از سقوط صدام، فیلمها و کتابهای متعددی در خصوص خوی وحشیانه او منتشر شده است. آثاری که نه تنها این بعد از شخصیت او را در مسائل سیاسی و بینالمللی، بلکه حتی در مسائل خانوادگی نیز بیان میکند. کتاب «شبیه صدام» نیز روایتهای متعددی از این دست دارد؛ روایتهایی که خواننده را به تأمل وامیدارد و گاه احساس رعب از فراموشی انسانیت در مخاطب ایجاد میکند. بسیاری از این روایتها چنان تکاندهندهاند که در بخشهایی از آن، تنها این سخن به ذهن میآید:
«دارم خجالت میکشم از اینکه انسانم!»
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۳۸
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۱
این افسر بلندپایه که تحصیلات نظامی خود را در دانشگاه علوم نظامی «سانت هرست» انگلستان با موفقیت به پایان برده بود، در همان ماههای اول جنگ به بغداد فراخوانده شد تا تجربههای خود را در اختیار ارتش عراق قرار دهد.
این ژنرال از جوانی تمایلات سیاسی داشت و نام او در دو حزب ملیگرای عرب که جماعت ناصر حسین خوانده میشد و همچنین حزب بعث ثبت شده است. پس از بالا رفتن تابلو حزب بعث در عراق، نزار به دانشکده افسری پیوست، سپس در کلاسهای دانشکده ستاد شاگردی کرد و با معدل عالی فارغالتحصیل شد.
او در تاریخ [۱۹۳۸م] (۱۳۱۷ هـ.ش) در منطقه بعقوبه در شهر دیالی، در یک خانواده اهل سنت به دنیا آمده است.
این ژنرال وقتی از روسیه به عراق بازگشت، از همان ابتدای ورود، نقش مهمی در جنگ به عهده گرفت. او عضو کمیته نظارت بر جنگ شد که از حساسترین کمیتههای وزارت دفاع عراق محسوب میشد. تهیه طرحها، نقشههای جنگی، برنامه مانورهای نظامی و همچنین تهیه گزارشی از وضعیت لشکرها زیر نظر او انجام میگرفت. درایت نظامی و سیاسیگری این ژنرال زبانزد نظامیان عراق بود. همین ویژگی باعث شد تا خیلی زود ریاست کمیته نظارت بر جنگ را به عهده بگیرد. از دیگر ویژگیهای این ژنرال، مخفیکاری و پیچیدگی روانی او بود.
وقتی فرماندهی نظامی عراق احساس کرد وجود نزار الخزرجی در رأس یک لشکر به حضورش در وزارت دفاع ارجحیت دارد، با صدور یک فرمان نظامی، او را به عنوان فرمانده لشکر هفتم در منطقه سلیمانیه تعیین کرد. بعد از این انتصاب، دستورهای زیر را صادر کرد:
۱. اعدام کردهایی که در طول روز تیراندازی هوایی میکنند.
۲. تخریب روستاهایی که به مخالفین داخلی عراق و یا به نیروهای ایرانی پناه میدهند.
به کارگیری سلاح شیمیایی علیه کردهای مخالف رژیم عراق، علاوه بر مواردی که در بالا آمد، او اولین نظامی عراق بود که طرح «سواران» را بنا گذاشت. براساس این طرح، گروهی از کردهای عراقی را به خدمت ارتش درآورد تا در برابر کردهای مخالف عراق بایستند و این آغاز شکاف و برادرکشی در میان کردها بود. همچنین با طرح و نقشه این ژنرال، روستاهای کردنشین واقع در مرز عراق و ایران را به آتش کشید و با خاک یکسان کرد. وقتی نیروهای ایرانی مناطق وسیعی از شمال عراق را در چند عملیات از جمله عملیات مسلم بن عقیل آزاد کردند، ژنرال نزار خشنترین اقدامات را علیه نیروهای ما به کار گرفت.
او در نبرد «پنجوین» به فرمانده تیپ ۴۵۱ که سرهنگ ستاد «صبحی الدلیمی» نام داشت، دستور داد بیست نفر از اسیران ایرانی که جزو سپاه پاسداران هستند، نباید زنده بمانند و اسیران مجروح ایرانی هم زندهزنده دفن شوند! خشم و کینه این ژنرال عراقی از نیروهای ایرانی به حدی بود که بارها دستور داد مجروحان ایرانی را در میدان نبرد رها کنند و هیچ یک از آنان را به بیمارستان نرسانند. نقش مهم این ژنرال در جنگ و اقدامهای وحشیانه او علیه مردم کرد و نیروهای مخالف باعث شد تا نیروهایی که به منطقه شمال عراق نفوذ کرده بودند، علیه این ژنرال طرح یک کمین را اجرا کنند. در اجرای این کمین، یکی از خودروهای محافظین وی به آتش کشیده شد و نیروهای نفوذی ما با ستون دیگری از محافظین او درگیر شدند. ژنرال با اینکه بر اثر این کمین مجروح شد، اما توانست از معرکه بگریزد.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۳۹
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۲
نزار عبدالکریم الخزرجی در سال [۱۹۸۷م] (۱۳۶۶هـ.ش) به فرماندهی سپاه اول ارتش عراق منصوب شد. در این مدت، او توانست به این سپاه سروسامانی بدهد و تعدادی از نیروهای زبده ارتش عراق را در این سپاه گرد آورد. همچنین موفق شد بعضی از مناطقی که در دست نیروهای ما بود، از جمله قله گردمند دربندیخان، کوههای سید صادق و تپه سلطان را بازپس گیرد. تحرک پیدرپی واحدهای تحت امر این ژنرال باعث شد که فرمانده کردهای مخالف عراق که به ابوریشه معروف بود و همچنین یکی از برادران طالبانی کشته شوند. ژنرال الخزرجی برای شناسایی مناطق همیشه از هلیکوپتر استفاده میکرد. در یکی از این پروازها، یکی از مقرهای نیروهای کرد مخالف را شناسایی کرد. این مقر نزدیک روستایی کردنشین بود. او به موضع توپخانه دستور شلیک داد، ولی سرگرد «هشام رهیف» با دلایل انسانی از گلولهباران طفره رفت. اما عاقبت این ژنرال متقاعد نشد و با اسلحه کمری خود چند گلوله در سر هشام خالی کرد. پس از آن، دستور گلولهباران روستا را داد. به دنبال خشونتهای مکرر این ژنرال، منطقه شمال عراق با حالتی از خشم و نفرت برای مدت محدودی خاموش و بیتحرک شد. او همیشه از خلبانهای عراقی میخواست که روستاهای مرزی ایران را به شدت بمباران کنند. او معتقد بود این روستاها محل تجمع نیروهای ایرانی است و این ضربههای کوبنده به آنها اجازه ماندن در این مناطق را نمیدهد. درباره اهالی روستاهای بمباران شده هم میگفت: ما آنان را دشمن خود میدانیم و تفاوتی میان پیر و جوان نیست. آنان به منزله سربازان دشمن هستند. به همین خاطر آنان را نابود میکنیم تا تعداد بیشتری از طرفداران ایران را جلب نکنند. ژنرال الخزرجی به کسی که در مقابلش میایستاد رحم نمیکرد. از این رو درصدد اعدام تعدادی از افسرانی بود که مخالف خط مشی او بودند. سرتیپ احمد هاشم، سرهنگ سامی الاماره، سرهنگ اسعد سلطان و سرهنگ دوم فلاح مطلک الجبوری از افراد برجستهای بودند که در مخالفت با او در ارتش عراق شهرت داشتند.
در سال [۱۹۸۵ (۱۳۶۴)]، صدام طی نامهای از ژنرال الخزرجی به خاطر تلاشهایی که در نبرد قادسیه، به ویژه در عملیات متعددی که توسط سپاه هفتم در مناطق شمالی انجام داد، تشکر و قدردانی کرد. وقتی جنگ عراق با ایران پایان یافت، در تاریخ ۱۹۸۸/۳/۱۱ (۱۳۶۷هـ.ش) از طرف صدام طی حکمی این ژنرال به عنوان رئیس ستاد ارتش منصوب شد و دو سال بعد یعنی در تاریخ [۱۹۹۰/۹/۱۹ (۱۳۶۹هـ.ش)] مشاور نظامی صدام شد. این ژنرال تیزهوش در مارس [۱۹۹۶] موفق شد از عراق فرار کند. او ابتدا همسرش را به اردن فرستاد تا مقدمات سفر او را فراهم کند. پس از گذشت سه ماه از سفر همسرش به امان و سپس به ترکیه، ژنرال الخزرجی با لباس زنان از استان موصل به کردستان رفت. در آنجا یک فروند هواپیمای آمریکایی در انتظارش بود تا او را به اردن ببرد. ژنرال الخزرجی در اردن اعلام کرد که به صفوف مخالفین عراق و به گروه «حرکت وفاق میهنی» پیوسته است، اما بعد حزبگرایی را مورد حمله قرار داد و گفت: «من تمایلی به حزبگرایی ندارم. چهل سال پیش تحت لوای شعارهایی که حزب بعث میداد به این حزب پیوستم، اما هنگامی که مرحله عمل فرارسید، عناصر دیکتاتور اقداماتی انجام دادند که عراق باید بهای سیاستهای غلط آنان را بپردازد.» او درباره جنگ عراق با ایران در اردن مطالب زیادی عنوان کرده است. او ادعا میکند که در تجاوز عراق به ایران دخالتی نداشته است. این در حالیست که او عضو کمیته نظارت بر جنگ بود. همچنین میگوید جنگ با ایران برای هر افسری یک امر طبیعی و عادی بود، زیرا آمریکا و غرب خواستار جنگ عراق با ایران بودند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۴۰
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۳
الخزرجی در جای دیگری میگوید: «صدام معتقد بود این جنگ بیش از شش یا هفت روز طول نخواهد کشید، چون آمریکاییها گفتهاند به مجرد وارد کردن اولین ضربهها، نظام جدید ایران ساقط خواهد شد!»
ژنرال الخزرجی اعتقاد دارد اردن با عراق مشکل ریشهای ندارد، ولی در حال حاضر اردن محل امنی برای نظامیان پناهنده عراقی شده است. این قدرت جذب نظامیان از سوی اردن باعث شده است که سازمان نظامی عراق نابود شود.
ژنرال نزار عبدالکریم الخزرجی، مانند دیگر ژنرالهای عراقی، فارغ از همه جنایتهایی که در طول جنگ مرتکب شده، امروز در اردن بسر میبرد. هنوز معلوم نیست ما چه زمانی این جنایتکاران را روی صندلی دادگاه خواهیم نشاند تا حقوق پایمالشده ملتمان را از حلقومشان بیرون بکشیم.
یکی از فرماندهان بلندپایه رژیم بعث عراق میگوید عراق به علت مشکلات مالی و نیروی انسانی قادر به ادامه جنگ نبود، در حالی که ایرانیها از نظر عددی بر ما برتری داشتند و راههای ارتباطی و صادرات نفتشان باز بود.
نزار عبدالکریم الخزرجی، فرمانده سپاه یکم و سپاه هفتم ارتش عراق و فرمانده ستاد مشترک ارتش عراق در زمان ۸ سال جنگ با ایران بود. او در سال [۱۹۳۸ (۱۳۱۷ شمسی)] در منطقه بعقوبه، شهر دیالی، در یک خانواده اهل سنت متولد شد. پدر او از نظامیان عالیرتبه عراقی در دوران رژیم پادشاهی این کشور بود که ریاست ستاد مشترک ارتش پادشاهی عراق را درست پیش از کودتا و سرنگونی آن رژیم به عهده داشت. نزار الخزرجی پس از تحصیل در مدرسه، وارد دانشکده افسری شد و پس از فارغالتحصیلی به واحد زرهی ارتش پیوست. سپس به نیروهای ویژه منتقل شد و بعد از آن به واحد فنی - مهندسی ارتش رفت. او رتبهها و مسئولیتهای نظامی را به سرعت به دست آورد و ارتقا پیدا کرد. الخزرجی در سال [۱۹۶۸] موفق شد از دانشکده ستاد ارتش نیز فارغالتحصیل شود.
در اواخر دهه ۶۰ میلادی به عنوان وابسته نظامی سفارت عراق در مسکو مشغول به کار شد و طبق بعضی نقلها در همان جا برای اولین بار با صدام دیدار کرده و همین دیدار سرآغاز رابطه این دو نفر بود. او سپس به فرماندهی تیپ چتربازان ارتش منصوب شد. در سال [۱۹۷۴] به عنوان وابسته نظامی سفارت عراق در هند تعیین گردید و تا سال [۱۹۷۷] در همان سمت باقی بود. او در همان سال به فرماندهی تیپ پنجم پیاده منصوب شد.
وقتی عراق جنگ خود را با ایران آغاز کرد، از همان ابتدا نقش مهمی در جنگ به عهده گرفت. او عضو «کمیته نظارت بر جنگ» شد که از حساسترین کمیتههای وزارت دفاع عراق محسوب میشد. تهیه طرحها، نقشههای جنگی، برنامه مانورهای نظامی و همچنین تهیه گزارش از وضعیت لشکرها زیر نظر او انجام میگرفت.
سال [۱۹۸۳] به وزارت دفاع منتقل شد و بعد از آن نیز فرماندهی لشکر اول بر عهده او قرار گرفت. در سال ۱۹۸۶ به معاونت ریاست ستاد ارتش در امور عملیات منصوب شد و چندی بعد دوباره به فرماندهی همان لشکر اول بازگشت. یک سال بعد و همزمان با پایان جنگ تحمیلی علیه ایران، به عنوان رئیس ستاد مشترک ارتش عراق منصوب گردید. سال [۱۹۹۰]، مدت کوتاهی پس از حمله عراق به کویت، از این سمت برکنار و به عنوان مشاور نظامی رئیسجمهور و عضو دفتر نظامی حزب بعث تعیین شد، اما در اصل بیشتر در خانهاش و در وضعیتی شبیه اقامت اجباری و تحت نظر قرار داشت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۴۱
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۴
نزار الخزرجی سرانجام در مارس [۱۹۹۶] (اسفند ۱۳۷۴) موفق شد از عراق گریخته و از نظام اعلام جدایی کند. او ابتدا همسرش را به اردن فرستاد تا مقدمات سفر وی را فراهم کند. پس از گذشت سه ماه از سفر همسرش به امان و سپس به ترکیه، ژنرال الخزرجی با لباس زنانه از استان موصل به کردستان رفت. در آنجا یک فروند هواپیمای آمریکایی در انتظارش بود تا او را به اردن ببرد. وی در اردن اعلام کرد که به صفوف مخالفین رژیم وقت عراق پیوسته است. نزار الخزرجی به خوبی روشن است که گروهی که مربوط به آن منطقه هستند، در جایگاههای مهم سیاسی، نظامی و اقتصادی پخش شدند، ولی نباید درباره نقش این مجموعه - از جهت تأثیر در تصمیمات - اغراق کنیم. تصمیمگیری در دست یک نفر بود و آن هم کسی نبود جز صدام حسین. مرد شماره دو هم قصی بود و پیش از او حسین کامل توانسته بود در نقش مرد شماره دو ظاهر شود.
در عراق شکنجه وجود داشت، ولی درباره این مسائل به صورت «در گوشی» حرف زده میشود و مردم ترجیح میدهند درباره آن صحبت نکنند. در خارج، پس از خروج از عراق و جدا شدن از نظام، برای ما خیلی چیزها روشن شد؛ از جمله شکنجههای وحشتناک ارتش.
در دهه ۸۰ میلادی کاملاً درگیر جنگ بودیم و مسائلی از این دست را دنبال نمیکردیم.
◇◇◇
سؤال: پس از توقف جنگ عراق و ایران و این حس صدام که از جنگ پیروز بیرون آمده است، چه چیزی تغییر کرد؟
نزار الخزرجی: البته هیچ کس - حتی خود صدام حسین - انتظار نداشت که پایان جنگ به صورتی که رخ داد، اتفاق بیفتد. به همین دلیل جشنی در عراق به راه افتاد که مدتی ادامه داشت. نقطه پایان جنگ به این صورت، نقطه تحول خطیری در شخصیت صدام حسین بود. او حالا حس میکرد که فرمانده امت [عرب] و محافظ آن است، نه فقط محافظ عراق. خودش را حامی خلیج [فارس] حساب میکرد. او پیشتر مدام تکرار میکرد که این امت به کسی احتیاج دارد تا از آن محافظت کند، چون دیگران توان آن را ندارند. او معتقد بود موضع اعراب باید مستحکم شود و در جهانی که جز زبان زور را نمیفهمد، کشورهای عربی و رهبرانش قدرت آن را ندارند که با تهدیدات بزرگ مواجه شوند.
سؤال: صدام چه قدر از سوریه به خاطر موضعش در جنگ عصبانی بود؟
نزار الخزرجی: شدیداً عصبانی بود و نظام سوریه را در رأس دشمنان دستهبندی میکرد. [البته] نظامیها را در بحثهای سیاسی جزئی وارد نمیکرد، ولی [گاهی] در صحبتهایش عباراتی به کار میبرد که نشانگر ناراحتی و رنجش او از موضع بعضی از کشورهای عربی بود. خصوصاً که صدام درگیری [جنگ با ایران] را در چارچوب درگیری بین امت عرب و فارسها تعریف میکرد. سرزنش او در درجه اول متوجه سوریه بود، بعد لیبی و الجزایر. [اما] عربستان سعودی، کویت، کشورهای خلیج [فارس] و اردن و تا حدی مصر را - بعد از آنکه برای بازگرداندنش به اتحادیه عرب تلاش کرد - کشورهایی میدانست که موضعشان خوب است.
سؤال: در دهه ۸۰ میلادی، روابط سوریه و عراق متشنج بود. نگران نبودید که بین عراق و سوریه جنگ به راه بیفتد؟
نزار الخزرجی: به دلیل اختلافات و حساسیتهای حزبی که از قدیم بود، تشنجی در روابط وجود داشت که اختلافات درباره نقشهای دو کشور در منطقه و درباره موضع [عراق] نسبت به ایران بعد از سقوط شاه و مسائل دیگر هم به آن اضافه شد. این اختلاف، مخفی نبود، ولی مسئله به حدی که موجب بروز جنگ شود هم نبود. ما اساساً تصور نمیکردیم که ارتش عراق روزی با یک کشور عربی بجنگد. به همین جهت لشکرکشی به کویت [برای ما] عجیب بود، چون این اقدام با شعارهایی که قبلاً داده شده بود تناسب نداشت. عراق در حالی وارد جنگ شد که پساندازی معادل ۴۳ میلیارد دلار داشت و در حالی از جنگ خارج شد که حدود ۷۰ میلیارد دلار بدهی داشت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۴۲
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۵
سؤال: بین سالهای ۱۹۸۸ یعنی پایان جنگ با ایران و زمان حمله به کویت چه اتفاقاتی افتاد؟ خصوصاً که تو آن زمان رئیس ستاد مشترک ارتش بودی.
نزار الخزرجی: صدام معتقد بود که موفقیتش در تضعیف انقلاب ایران و تضعیف قدرت آن در امتداد یافتن به بیرون مرزهایش، کاری بوده که از عراق و کشورهای خلیج [فارس] و دیگر کشورهای عرب حفاظت کرده است. او معتقد بود کشورهای عربی در قبال این نقش، که هزینه زیادی برای عراق در برداشته، باید حتی عمیق قدرشناسی و امتنان داشته باشند. انتظار داشت اعراب بعد از جنگ، کمک به عراق را شروع کنند و کمکهای گستردهای ارائه دهند. صدام همچنین انتظار داشت که جهان غرب هم نسبت به او حس تشکر و امتنان داشته باشد، چون این انقلاب، انقلاب ایران دشمن آنها هم بود. او همین انتظار را از اردوگاه کمونیستی داشت، زیرا انقلاب ایران تهدیدی در جهت بیثبات کردن جمهوریهای مسلماننشین آسیایی شوروی به شمار میرفت.
برای درک این حس صدام، باید به شرایط عراق در زمان جنگ توجه کنیم. عراق جنگ را با پساندازی معادل ۴۳ میلیارد دلار آغاز کرد و در پایان آن با بدهی سنگین ۷۰ میلیارد دلاری، که نیمی از آن به کشورهای عرب تعلق داشت، از جنگ بیرون آمد. صدام انتظار کمکهای بیشتری داشت. اگرچه عراق از جنگ بهعنوان کشور پیروز خارج شد، اما احساسات جریحهدار شدهای برجا ماند. طی این هشت سال، تمامی پیشرفتها متوقف و بخشهای زیادی نیز دچار پسرفت شدند؛ بدهیهای سنگین، طرحهای نیمهکاره و نرخ بیکاری بالا نتیجه این دوران بود.
صدام بهشدت از کشورهای عربی و دیگر کشورهای جهان سرخورده شده بود و این سرخوردگی به تلخکامی تبدیل شد. او نهتنها انتظار داشت طلبهای عراق بخشوده شوند، بلکه انتظار کمکهای مالی بیشتری نیز داشت. عراق در طول جنگ ۳۵۰ میلیارد دلار هزینه کرد، در حالی که سهم کشورهای عرب تنها ۴۰ میلیارد دلار بود. صدام معتقد بود که عراق در این جنگ بار سنگینی را به نیابت از دیگران به دوش کشیده است.
او معتقد بود که عراق سد مقابل ایران در راه تحقق آرزویش مبنی بر صدور انقلاب است و در صورت فرو ریختن این سد، نظامهای منطقه سرنگون خواهند شد. معتقد بود که عراق نقطه توازن و منبع و مایه امنیت اعراب است.
در همین فضا، این بحث شروع شد که کشورهای عربی از محدوده تعیینشدهشان در بازار نفت بیرون بروند؛ چیزی که موجب سقوط قیمت جهانی نفت شد. صدام مدام میگفت که درآمدهای نفتی عراق برای پرداخت بدهیهایش کافی نیست. او از اقدام کویت و امارات در افزایش تولید نفتشان - در حالی که میدانستند ضررکننده اصلی کسی جز عراق نیست - تعجب کرده بود. سپس این بحث بالا گرفت که کویت از طبیعت زمین در مرز با عراق استفاده و از بخش عراقی چاههای شنی نفت برداشت کرده است. صدام شدیداً خشمگین شد و گفت که کویت دارد نفت عراق را میدزدد! او از این قضایا دو نتیجه گرفت: اول اینکه طرفی وجود دارد که از کاهش قیمت نفت برای تضعیف عراق استفاده میکند و آمریکا و کشورهای غربی را تلویحاً به چنین سیاستی متهم کرد. دوم اینکه کار کویت در برداشت نفت عراق را توهینی به خود محسوب کرد. حقیقت این است که صدام از مستثنی کردن عراق از عضویت در شورای همکاری خلیج [فارس] خوشش نیامد. او حساب میکرد که این کار نشانگر نوعی میل در دور یا منزوی کردن عراق است. به همین دلیل بود که شورای همکاری عرب را با حضور عراق، اردن، یمن شمالی و مصر تشکیل داد. به علاوه، تغییراتی که در شخصیتش ایجاد شده بود. صدام این دغدغه را داشت که حتی اگر شده از طریق بد وارد تاریخ شده و جاودانه شود.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۴۳
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۶
سؤال: چه طور این تغییرات را پس از پایان جنگ با ایران در او حس کردید؟
نزار الخزرجی: از همان ساعات ابتدایی آتشبس، مردم برای شادی به خیابان ریختند و صدام هم با پوشیدن لباس عربی از یک بلندی در بین آنها حاضر شد و نگاهش را به جایی بین زمین و آسمان دوخت. او به صورت حادی تغییر کرد. صدام این عقده را داشت که قهرمان امت [عرب] شود. این دغدغه را داشت که جاودانه شود. یک جای استثنایی در آن به خود اختصاص دهد؛ حتی اگر شده از مسیر بد وارد تاریخ شود! کسانی که صدام را میشناسند، میدانند که او رهبران عادی را قبول نداشت. آنها را کسانی میدانست که در زندگی کشورها و ملتهایشان به صورت گذری میآیند و میروند. با حالت تمسخر میگفت: «آن رئیسجمهور آمریکا که با ۵۱ درصد آرا انتخاب میشود، چه تصمیم سرنوشتسازی میتواند اتخاذ کند؟ او یک رئیسجمهور ضعیف است. تصمیمات حیاتی و سرنوشتساز را مردانی قوی میتوانند اتخاذ کنند که در رأس حکومتهای قوی باشند و قدرت اجرای آن تصمیمات را داشته باشند.»
سؤال: کدام یک از رهبران را تحسین میکرد؟
نزار الخزرجی: استالین و روش مدیریت او در جنگ جهانی دوم را تحسین میکرد. به فرماندهان نظامی کتابی داده بود که شورویها درباره جنگ جهانی دوم نوشته بودند و در آن از استادی استالین در مدیریتش صحبت شده بود. در حقیقت، صدام خودش را یک رهبر بزرگ میدانست. تلاش کرد در جنگ از بعضی کارهای استالین تقلید کند، ولی از آنها به صورت ناقص و تحریفشده تقلید کرد. وجود نماینده حزبی یا مأمور سیاسی در لشکرهای نظامی هم از آن جا گرفته شده بود. وجود این نمایندهها که گزارششان را مستقیماً به فرمانده کل مینوشتند، باعث ناراحتی و اعصابخردی فرماندهان لشکرها و سپاهها شده بود. صدام در بحث اینکه شخصاً همه چیز را در دست خودش بگیرد هم از استالین تقلید کرد. برای فرماندهان، میدانی آزادی کافی قائل نبود. تمام امور استراتژیک را در دست خودش گرفته بود، درست مثل کاری که استالین کرده بود. معتقد بود که میتواند از جمال عبد الناصر بزرگتر باشد!
سؤال: عقده تاریخ داشت؟
نزار الخزرجی: شب و روزش با این عقده همراه بود. شاید معتقد بود که از زمان صلاح الدین ایوبی تا آن زمان، بزرگترین رهبری است که ظاهر شده است.
سؤال: شخصیت صدام را چه طور میبینی؟
نزار الخزرجی: او سعی میکرد خیلی گوش کند و از چیزهایی که میشنود استفاده و آنها را با عباراتی دیگر بیان کند. برای مثال، یک بار با او جلسه داشتم و درباره بعضی فکرها و طرحها صحبت کردم. چند روز بعد چیزهایی که گفته بودم را در حضور چند فرمانده نظامی دیگر از زبان خودش بیان کرد. یعنی از من میخرید و جلو دیگران به خودم میفروخت، طوری که بقیه حس میکردند این فکرها از خود اوست!
سؤال: روش صدام حسین چه بود؟ [استفاده از] خشونت؟
نزار الخزرجی: در زمان جنگ قاطع بود و تمام نیازهای ارتش عراق را تأمین کرد و تقریباً تمام درآمدهای عراق را در اختیار ارتش قرار داد.
سؤال: شجاع بود؟
نزار الخزرجی: تصمیماتش نشان از شجاعت داشت و البته خشونت.
سؤال: از جبههها بازدید میکرد؟
نزار الخزرجی: به بازدید جبههها میآمد و میگفت که او را به خط مقدم ببریم. فرماندهان هم کاملاً مواظب بودند که او را به مناطق خیلی خطرناک نبرند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۴۴
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۷
سؤال: آیا صدام با تو در جبهه دیدار داشت؟
نزار الخزرجی: بیش از یک بار آمد.
سؤال: در کدام جبهه؟
نزار الخزرجی: در بخش مرکزی در شرق خانقین دوبار پیش من آمد و از من خواست به خطوط مقدم برویم. ولی من او را به بخشهای عقبتر بردم و گفتم این جا خطوط مقدم است، چون اگر کشته میشد، مسئولیتش به گردن من بود.
سؤال: عدنان خیرالله هم شجاع بود؟
نزار الخزرجی: بله، شجاع بود و چیز فهم، ولی تصمیمگیری با او نبود.
صدام بعد از قطعنامه ۵۹۸، بسیاری از فرماندهان و افسران بلندپایه را سر به نیست کرد.
سؤال: فرماندهان نظامی اصلی در زمان جنگ عراق و ایران چه کسانی بودند؟
نزار الخزرجی: خیلیها ظاهر شدند و توانستند با موفقیت نبردها را فرماندهی کنند و برخی دیگر هم در انجام مأموریتهایشان شکست خوردند. ولی ما در پایان کار جنگ را یکسره کردیم.
سؤال: صدام از فرماندهان نظامی، کسی را اعدام هم کرد؟
نزار الخزرجی: بله، به دلیل آنچه عدم انجام وظایفشان به شکل مطلوب حساب میکرد، نه به دلیل خیانت و کمکاری.
سؤال: این اعدامها در روحیه ارتش عراق تأثیر منفی نداشت؟
نزار الخزرجی: قطعاً تأثیر داشت، ولی در هر حال جنگ، جنگ است و جایی برای آسان گرفتن نیست.
سؤال: چه طور یک فرمانده اعدام میشد و چه کسی باید در مورد اعدام او تصمیمگیری میکرد؟
نزار الخزرجی: از این قضیه خبر نداریم. مثلاً بعد از سقوط محمره (خرمشهر)، فرمانده سپاه و فرماندهان لشکرها از جمله سرلشکر «صلاح القاضی»، فرمانده سپاه سوم اعدام شدند. میگویند او با صدام و فرماندهان به دلیل دخالتهایشان در کارش و دخالت در مدیریتش در صحنه عملیات - که موجب تلفات زیادی در لشکر شده بود – یکی به دو کرد. این قبیل بحثها را فرماندهی نوعی مبارزطلبی به حساب میآورد.
سؤال: بعد از جنگ چه طور؟
نزار الخزرجی: این جا بود که عملیات سر به نیست کردن آغاز شد. ارتش عراق از جنگ پیروز خارج شد! افسران از این جنگ سربلند برگشتند، چون در نبردهای سنگینی شرکت کرده بودند. این حتی که افسران رده بالا داشتند موجب نگرانی حکومت شد، پس شروع کرد به عملیات اعدام و سر به نیست کردن و دور کردن آنها از مراکز قدرت.
سؤال: این سر به نیست کردنها شامل نظامیان در چه سطحی بود؟
نزار الخزرجی: فرماندهان سپاهها، لشکرها و تیپها، خیلیها اعدام شدند.
سؤال: میتوانیم بگوییم که دهها نفر از افسران رده بالا اعدام شدند؟
نزار الخزرجی: عددشان خیلی بیشتر از دهها نفر است. شاید دهها نفر از افسران رده بالا به اضافه صدها نفر از دیگر افسران.
سؤال: کدام عنصر بود که جنگ بین عراق و ایران را یکسره کرد؟
نزار الخزرجی: به کارگیری درست قدرت ارتش و نیروهای مسلح [عراق].
میشد جنگ را چند روزه تمام کرد به شرطی که از امکانات ارتش از همان ابتدا استفاده میشد. بنابراین معتقدم که من در نجات صدها هزار نفر از عراقیها و ایرانیها و کم کردن تلفات و خسارتها نقش داشتم.
سؤال: شما چه طور با تصمیم آتشبس مواجه شدید؟
نزار الخزرجی: جشن گرفتیم و بسیار خوشحال شدیم چون اراضی عراق کاملا آزاد شده بود و به دلیل از بین رفتن علامتهای مرزی قدیمی و برای اینکه مجالی برای اشتباه نماند تا مسافتهای دو سه کیلومتری داخل خاک ایران هم رفته بودیم. من این موضوع را به فرماندهی اطلاع دادم.
سؤال: تلفنی به او اطلاع دادی؟
نزار الخزرجی: نه! با هم بودیم و سپس از پیش او رفتم و او هم بیانیه مشهورش را صادر کرد. هنگام اقرار [امام] خمینی به شکست، صدام خیلی خوشحال شد و گفت خدا خواست که عالم و ملت ما این را بشنود که همان خمینی که میگفت نوشیدن جام زهر را بر آتش بس مجبور شده است آتش بس را بپذیرد. ترجیح میدهد،
** این فرمانده عراقی در مصادره پیروزی دفاع مقدس، فراموش کرده که هیچیک از اهداف صدام خصوصا تغییر قطعنامه ۱۹۷۵ ناکام مانده و در مورد جمله معروف حضرت امام (ره) نیز، آن را تلقی شکست کرده نه اهداف بلند وی در حاکمیت ملت عراق بر ظلم صدام و دیگر مسائل داخلی.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۴۵
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۸
سؤال: تو در نبردهای زیادی بودی. از کسانی که میشناختی، کسی هم کشته شد؟
نزار الخزرجی: بله! خصوصاً در مقرهای خطوط مقدم و در فرماندهی نبردها.
سؤال: از افسران بلندپایه هم کسی در بین کشتهها بود؟
نزار الخزرجی: بله! ما در میان افسران تلفات زیادی داشتیم، چون آنها مدام در خطوط مقدم حضور داشتند.
سؤال: به عنوان یک فرمانده، وقتی یکی از افسرانت یا سربازانت کشته میشدند، چه احساسی داشتی؟
نزار الخزرجی: یک احساس سخت. در جریان جنگ، یک رابطه احساسی گرم با دیگران ایجاد میشود. افسران و سربازان در یک سرنوشت مشترک با هم به اشتراک میرسند که اساس آن، همدوش حرکت کردن است. کار ما متمرکز بود بر کم کردن تلفات و عملاً هم تلفات نبردهایمان که با آن عراق را آزاد کردیم، کم بود. توانستیم جنگ را تمام کنیم و به این شکل موفق شدیم جان صدها هزار عراقی و ایرانی را از کشتار نجات بدهیم.
سؤال: تو رئیس ستاد ارتش بودی. تلفات ارتش عراق چه قدر بود؟
نزار الخزرجی: ارتش عراق حدود ۱۲۵ هزار شهید داشت، به علاوه ۸۰ هزار اسیر و مفقود.
سؤال: تلفات ایران را چه قدر برآورد میکنی؟
نزار الخزرجی: فکر میکنم بیشتر از عراق بود، ولی نمیتوانم عددی ارائه کنم.
سؤال: عددشان چه قدر بود؟
نزار الخزرجی: نمیتوانم عددی بگویم، ولی میگویم که نسبت تلفات ما [از بین افسران] در مقایسه با ارتشهای دیگر خیلی زیاد بود. حتی بعد از شرایط سختی که در سال [۱۹۸۳] در فاو و در سال [۱۹۸۵] در نبردهای شرق العماره و نبرد دروی بزرگ در منطقه سپاه یکم با آن مواجه شدیم، این احتمال وجود داشت که جبهه عراق از هم فرو بپاشد.
سؤال: داستان امواج انسانی چه بود؟ اینکه میگفتند ایرانیها با فرستادن سیلهای انسانی به میدان و با به کشتن دادن آنها پیروز میشوند؟
نزار الخزرجی: در این مورد بزرگنمایی و مبالغه شده است. ایرانیها بر بخشهای سبک اسلحه و نیروی انسانی و تفوق عددی تکیه داشتند. عراق به علت مشکلات مالی و نیروی انسانی قادر به ادامه جنگ نبود، در حالی که ایرانیها از نظر عددی بر ما برتری داشتند و راههای ارتباطی و صادرات نفتشان باز بود.
سؤال: آیا جنگ میتوانست چند سال دیگر هم ادامه پیدا کند؟
نزار الخزرجی: بله، اگر به همان روش سابق باقی میماند، ادامه پیدا میکرد. البته به نظر من، عراق نمیتوانست ادامه بدهد، چون درآمدهایمان ته کشیده بود و بدهیهای وحشتناک شده و تلفات انسانیمان به نسبت جمعیت [کشور] بالا رفته بود، علاوه بر آنکه خطوط انتقال نفت هم بسته بود. در حالی که در طرف مقابل، ایرانیها از نظر عددی بر ما برتری داشتند و راههای ارتباطی و صادرات نفتشان باز بود و ایران در آن زمان با بخشهای کمحجمی از سپاه پاسداران در جنگ شرکت داشت.
سؤال: در مورد حمله به کویت بفرمایید؟
نزار الخزرجی: وزیر دفاع و رئیس ستاد از حمله به کویت پس از این اتفاق خبر دادند که گفتم ما جنگ را از دست خواهیم داد. صدام جلسه را متشنج کرد و تصمیم ناخوشایندی گرفت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۴۶
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۹
سؤال: بعد از پایان جنگ ایران و عراق و احساس صدام مبنی بر پیروزی، وی چه تغییراتی کرد؟
نزار الخزرجی: البته پایان جنگ آن طور که اتفاق افتاد، حتی صدام حسین هم انتظارش را نداشت! به همین دلیل در عراق جشن برگزار شد که مدتی ادامه داشت. پایان جنگ نقطه عطفی در شخصیت صدام حسین بود. او احساس کرد که قهرمان ملت و حافظ آن است و نه فقط محافظ عراق. او خود را محافظ خلیج فارس میدانست. او قبلاً میگفت این ملت برای دفاع از دیگران به کسی احتیاج دارد، زیرا دیگران قادر به این کار نیستند. وی معتقد بود باید موضع اعراب سختتر شود و اینکه کشورهای عربی و رهبران آنها این توانایی را ندارند که در جهان با چالشهای اساسی روبهرو شوند و فقط زبان زور را میفهمند.
سؤال: به خاطر موضعگیری در مورد جنگ، چه قدر علیه سوریه ابراز تأسف شد؟
نزار الخزرجی: او به شدت عصبانی بود و رژیم خود را در خط مقدم مبارزه با دشمنان ارزیابی میکرد. این طور نبود که ارتش را در مکالمات سیاسی دقیق مشغول کند. اما او در حال عبور از کلماتی بود که درد خود را نسبت به موقعیت بعضی از کشورهای عربی ابراز کند، به ویژه که او این درگیری را در متن درگیری بین ملت عرب و ایرانیان قرار داد. سرزنش او ابتدا متوجه سوریه و سپس لیبی و الجزایر بود. وی پس از تلاش برای بازگرداندن به پیمان عربی و همچنین کشورهای دارای موقعیت مناسب مثل عربستان، کویت و سایر کشورهای حوزه خلیج فارس، اردن و تا حدی مصر را در نظر گرفت.
سؤال: چه اتفاقی بین سال [۱۹۸۸] و حمله به کویت هنگامی که شما رئیس ستاد ارتش بودید، افتاد؟
نزار الخزرجی: صدام در نظر داشت که موفقیت وی در تضعیف انقلاب ایران و توانایی آن در خارج از مرزهای خود، محافظت از عراق، کشورهای حوزه خلیج فارس و سایر کشورهای عربی است. او در مورد اهمیت حفظ دروازه شرقی ملت عرب صحبت میکرد. وی معتقد بود این نقش که هزینه زیادی را برای عراق به همراه دارد، باید با احساس عمیق و سپاسگزاری از سوی کشورهای عربی قرین شود. وی انتظار داشت که اعراب پس از جنگ به یاری عراق بیایند و به کشورش کمکهای قابل توجهی کنند. او همچنین انتظار داشت که دنیای غرب از او سپاسگزار باشد، زیرا این انقلاب با آنها دشمن بود. او انتظار داشت همین کار را اردوگاه سوسیالیستی انجام دهد، زیرا انقلاب ایران تهدیدی برای ثبات جمهوریهای شوروی در آسیاست.
عراق [به زعم خودش] از جنگ پیروز درآمد، اما با احساس جراحت. بیش از هشت سال تمام پروسه توسعه متوقف شده بود و بسیاری از بخشها به عقب بازگشتند. بدهیهای کلان، پروژههای معطلمانده و بیکاری زیاد، صدام را از اعراب و جهان بسیار ناامید کرد! حتی نزدیکترین افراد وی حرکات و محل زندگی وی را نمیدانند.
من رئیس ستاد ارتش بودم. ما که برای ملاقات با او احضار شدیم، ماشینهای خاصی برده بودیم و سپس در جهات خاصی قدم میزدیم و بعد خود را در کاخ یا مقر او یافتیم. او عاشق این چیزهاست و میتواند شما را در کاخ، زمین کاروان یا ... ملاقات کند. در یک دفتر مرکزی مشخص اقامت ندارد. اگر بخواهد حرکت کند، به نگهبانان اطلاع میدهد. او شماره خیابانها را داد و به نگهبانانش گفت که او را به خیابان ۴۷ و از آن جا تا ۲۵ و غیره ببرند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 آنسوی خط / ۴۷
دفاع مقدس به روایت دشمن
تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی
•─✧✧• 🍂 •✧✧─•
● مصاحبهای مفصل با
«نزار عبدالکریم الخزرجی» ۱۰
سؤال: چه کسی جایگزین صدام است؟
نزار الخزرجی: بله، بیش از یک مورد شبیه وجود دارد. اما اگر به آنها نزدیک شوید، میدانید که آنها صدام نیستند. در مورد آنها اغراق وجود دارد. آنها در مراسم استتار استفاده میشوند، نه در استقبال و پذیرش نمایندگان.
سؤال: آیا او از مسموم کردنش با غذا میترسد؟
نزار الخزرجی: کسانی هستند که غذا و طعم آنها را بررسی میکنند. او به هر حال عاشق غذاست و من متوجه شدم که او به آرامی و با اشتها غذا میخورد.
سؤال: شوخی هم میکند؟
نزار الخزرجی: او عاشق خندیدن و شوخی کردن است و غالباً شوخی میکند، بخصوص با افرادی مانند عزت ابراهیم و لطیف ناصف جاسم. میخندد و شانههای خود را تکان میدهد. در جلسات آزاردهنده نیست. به هر حال، او مردی صبور است.
سؤال: آیا از عبارات خشن استفاده میکند؟
نزار الخزرجی: این طور نیست. او مؤدب است و از واژگان درشت استفاده نمیکند. نجیب، اما مسلط و توانمند است.
سؤال: چه زمانی احساس کردید که کویت را میتوان هدف قرار داد؟
نزار الخزرجی: بیش از یک ماه پیش تنشها علنی شد. عجیب است که در طول اجلاس عرب که حدود چهار ماه قبل از جنگ در بغداد برگزار گردید، صدام به امیر کویت، شیخ جابر آل احمد، بالاترین مدال عراق را اعطا کرد.
سؤال: اما او از موضعی بالا عمل میکرد که انگار ناصر جدید است؟
نزار الخزرجی: بیشتر از ناصر. حتی گفتم که تنش ظاهر شد. رسانهها شروع به نوشتن درباره افزایش قیمت نفت و سرقت نفت کردند. تماسهایی ایجاد شد، اما کدورت را برطرف نکرد. هیچ کس تصور نمیکرد که عراق که طرفدار وحدت عربی است، میتواند به کویت حمله کند و یک کشور عربی را از وجود خارج کند.
سؤال: آیا در فرهنگ ارتش عراق زمینهای وجود دارد که کویت به عنوان بخشی از عراق در نظر گرفته شده باشد؟
نزار الخزرجی: طبق بعضی اسناد قدیمی، کویت در دوره عثمانی بخشی از حیطه بصره بوده است. در زمان شاه، قاضی فراخوانی برای الحاق کویت به عراق وجود داشت. فراخوانی مشابه در دوران عبد الکریم قاسم مطرح شد. این موضوع وجود داشت، اما حزب حاکم در عراق، حزب بعث است که خواستار وحدت عرب میباشد. عراقیها به وحدت اعتقاد دارند، نه به اجبار گرد آمدن.
سؤال: از چه زمان موضوع تهاجم را فهمیدید؟
نزار الخزرجی: شب حادثه در خانهام خوابیده بودم. دبیرکل ستاد فرماندهی کل، سپهبد علاءالدین الجنابی، صبح با من تماس گرفت و از من خواست که به فرماندهی کل بروم. پرسیدم چه طور؟ وی گفت: «گارد جمهوری، نیروی هوایی و ارتش به اشغال کویت مبادرت کردهاند.» یک ربع ساعت بعد، وزیر دفاع، عبدالجبار شنشل، وارد شد و از همین طریق مطلع شد. تصور کنید که ارتش بدون اطلاع وزیر دفاع و رئیس ستاد، اقدام به ماجراجویی از این دست کرده بود. خیلی شوکه شدیم. کشور هدف، یک کشور همسایه عرب بود و ما شعارمان این بود که نه تنها در دفاع از عراق، بلکه برای اعراب جنگیدهایم!
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
پست جدید نمادین و بیارزش بود و به همین دلیل ماندگار نشد. من با دبیرکل ستاد فرماندهی کل تماس گرفتم و به او گفتم: «اگر کاری بود بفرمایید. من در خانه هستم.» این وضعیت من بود: مشاور نظامی ریاست جمهوری تا اینکه در سال [۱۹۹۶] کشور را ترک کردم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#آنسوی_خط #تاریخ_شفاهی
کانال بچههای جبهه و جنگ ↙️
@defae_moghadas
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂