eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.7هزار دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
73 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه‌ی ناگفته‌ی انسانهای نام آشنای غریب را 💥 مجله دفاع مقدس 💥 ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم(شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 آنسوی خط / ۴۹ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• ● مصاحبه‌ای مفصل با «نزار عبدالکریم الخزرجی» ۱۲ سؤال: در زمان جنگ کجا بودید؟ نزار الخزرجی: من در بغداد بودم و در هیچ کاری مشورت نکردم. سؤال: چه کسی برنامه حمله به کویت را تدوین کرد؟ نزار الخزرجی: آنچه می‌دانستم این بود که صدام شخصاً با حضور حسین کامل و علی حسن المجید این طرح را انجام داد. آن‌ها ممکن است دیگران را برای موضوعات فراتر از این استخدام کرده باشند، اما طرح حمله در میان این سه نفر بود. سؤال: بعد از عزل، شما رفتار رژیم با خودتان چه تغییری کرد؟ نزار الخزرجی: آن‌ها محافظانی را که از بستگان من بودند، بیرون کشیدند و خود از خانه من محافظت کردند. آن‌ها نگهبانان من را به مکانی دیگر منتقل کردند و با نگهبانان امنیت ویژه قصی آمدند. کار نگهبانان جدید پیگیری و نظارت بر حرکات من بود. آن‌ها اتومبیل‌های امنیت خصوصی را در خیابان اول قرار دادند و تلفن مرا شنود می‌کردند. در عمل، بدون اعلام رسمی، این اقدام آن‌ها به نوعی دستگیری خانگی من با نظارت شدید بود. سؤال: ارتش عراق چگونه شکست خورد؟ نزار الخزرجی: باور کنید نمی‌خواهم آن روزهای دشوار را به خاطر آورم. روزهای دردناک و تحقیرآمیزی بود که درس‌های بزرگی به ما داد. کشور را ویران کرد و ما تحقیر شدیم و ملت تحقیرشده به هیچ چیز اهمیت نمی‌دهد! سؤال: آیا کل داستان کویت یک اشتباه جدی بود؟ نزار الخزرجی: من آن را یک اشتباه وحشتناک می‌دانم. سؤال: قبل از عزل چند بار به کویت سفر کرده بودید؟ نزار الخزرجی: سه بارش را یادم می‌آید. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۰ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• ● مصاحبه‌ای مفصل با «نزار عبدالکریم الخزرجی» ۱۳(آخر) سؤال: آیا دوست داشتید خانواده حاکم کویت را بازداشت کنید؟ خزرجی: البته! او چنین آرزویی داشت. - آیا او فکر می‌کرد که همیشه در کویت زندگی خواهد کرد؟ - بله، انتظار وقوع جنگ را نداشت و محاسباتش اشتباه از آب درآمد. او بر این باور بود که غرب به نفت علاقه دارد و یک‌چهارم ذخایر نفت جهان در دستان مردی است که قادر به تثبیت مواضع خود می‌باشد. وی آمادگی تأمین نفت برای غرب را داشت، اما نمی‌دانست که جهان تغییر کرده، سازمان ملل متحد شکل گرفته و منافع قدرت‌های بزرگ و حتی علوم نظامی دگرگون شده‌اند. در حقیقت، او از سیاست خارجی بی‌خبر بود و در این زمینه ضعف مرگباری داشت! او نمی‌دانست که چه تغییراتی در تصویر بین‌المللی رخ داده است. در امنیت داخلی و تسلط بر مردم مهارت داشت، اما در سیاست خارجی ناآگاه بود. تصور کنید که پس از حمله به کویت، از اینکه رهبران عرب در کنار او نایستادند و مردم آن کشورها نیز برای سرنگونی حکومت‌هایشان قیام نکردند، شگفت‌زده شد! عدم آگاهی وی از دنیای خارج موجب شده بود که سیگنال‌ها را به‌درستی درک نکند. این همان اتفاقی است که در دیدار او با دیپلمات گلیسی - دیپلمات آمریکایی رخ داد. گلپسی در حال آماده شدن برای رفتن به تعطیلات بود و از طریق وزارت امور خارجه مأموریت یافت که با رئیس‌جمهور دیدار کند. او توضیح داد که کشورهای حوزه خلیج فارس در تلاش‌اند تا عراق را گرسنه نگه دارند و به زانو درآورند، و این عملی است که می‌تواند واکنش شدیدی از سوی ما به همراه داشته باشد. گلپسی دستورالعمل خاصی نداشت و پاسخ‌های کلی ارائه می‌کرد. گلپسی به او گفت که سیاست آمریکا مداخله در اختلافات بین کشورهای عربی نیست و نگرانی خاصی ندارد؛ زیرا آن‌ها خودشان می‌توانند مشکلاتشان را حل کنند. این سخنان به‌عنوان چراغ سبز تفسیر شد. تصور کنید که او شروع جنگ را نوعی خیانت دانست و گفت: «خیانتکار! خیانتکار!» سؤال: آیا مسئله تا مرز جنگ پیش می‌رود و سپس حل‌وفصل می‌شود؟ خزرجی: بله، وقتی جیمز بیکر - وزیر امور خارجه آمریکا - خواستار دیدار با عزیز شد، او متوجه شد که این یک اولتیماتوم است و به دنبال آن جنگ خواهد آمد. او آمریکا را ضعیف دانست! صدام دستورات لازم را به طارق عزیز داده بود تا در مذاکرات سرسخت باشد. بیکر که اهداف کشورش را پنهان نمی‌کرد، به عزیز گفت: «عراق نابود خواهد شد و شما را به دوران اولیه بازخواهیم گرداند.» سؤال: او در کجا پناه گرفت؟ خزرجی: این شیوه او بود، هیچ‌کس از محل اختفای او آگاه نبود. سؤال: آیا او از واکنش شوروی‌ها شگفت‌زده شد؟ خزرجی: بله، اتحاد جماهیر شوروی به او گفتند: «شما می‌خواهید ما را در معرض خطر یک جنگ جهانی قرار دهید، آن‌هم بدون اینکه در این مورد با ما مشورت کرده باشید.» سؤال: داستان قیام جنوب و شمال پس از جنگ کویت چیست؟ خزرجی: فشارها بسیار زیاد شده بود و هنگامی که تلاش می‌کرد از زیر این فشارها خارج شود، این اتفاق رخ داد. حتی احساسات میهنی باید کنترل و هدایت شوند تا در مسیرهای متناقض حرکت نکنند. متأسفانه شورشیان در جنوب، ارتش و نهادهای حکومتی را هدف قرار دادند. ارتش، به‌جای پیوستن به قیام، درگیر درگیری‌هایی با مردم شد. هدف ارتش این بود که در برابر قیام آمادگی داشته باشد و به صدام وفادار بماند. اطلاعات من نشان می‌دهد که رهبران و فرماندهان در واکنش به احساس تحقیر و فریب، تصمیم گرفتند که صدام را سرنگون کنند. سؤال: چه چیزی منجر به سرکوب قیام جنوب پس از جنگ کویت شد؟ خزرجی: سرکوب قیام جنوب توسط گارد جمهوری، نیروهای امنیتی و بخشی از ارتش انجام شد. در آن زمان، صدام حسین اعضای شورای فرماندهی انقلاب و رهبری ملی حزب را به مناطق مختلف فرستاد و به آن‌ها اختیارات گسترده‌ای داد. از جمله این افراد، عزّت الدوری، طاها یاسین رمضان و حسین کامل بودند. صدام اعضای رهبری را در چند منطقه مستقر کرد. در شهر صدام (بغداد)، درگیری‌هایی رخ داد که باعث تلفات هر دو طرف شد، اما در نهایت قیام سرکوب گردید. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۱ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• یک دیدار، یک وداع ساعت ۳ بعدازظهر ۵۹/۱۰/۲۷ فرصتی شد به دیدار دکتر چمران بروم. گفته بودند ایشان در استانداری است. به اهواز که رسیدم، بلافاصله زنگ زدم. ایشان گوشی را گرفت. گفتم: «تا یک ساعت دیگر خدمتتان می‌رسم.» گفت: «چرا یک ساعت دیگر؟» گفتم: «سر و وضعم ناجور است. اگر اجازه بدهید حمامی بروم و بعد خدمت برسم.» گفت: «با هر وضعی هستی بیا. اینجا حمام پیدا می‌شود!» در استانداری منتظر بود. با پای گچ گرفته به استقبالم آمد. مرا به گرمی در آغوش گرفت. فرمود: «سرگرد قهرمان! روزهاست آرزوی دیدنت را داشتم.» بدنم داغ شده بود. خودم را لایق گفتار و رفتار این مرد بزرگ نمی‌دانستم. این ملاقات تا حدود ۲ نیمه شب طول کشید. همه صحبت‌هایمان درباره جنگ بود. ایشان بیشتر مایل به شنیدن بود. از عملیات نصر پرسید. به‌طور مفصل و لحظه به لحظه هر چه اتفاق افتاده بود بیان کردم. از ماجرای بولدوزر، از پخش صدای تانک، از جریان شناسایی قبل عملیات و خلاصه از هر چه این مدت تجربه کرده بودم. با او درد دل کردم که بعد از پاتک عراق در روز هفدهم، دشمن در زمین باز بود و اگر نیرو می‌رسید، بهترین فرصت بود تا همه‌شان را نابود کنیم. درباره شهادت دانشجویان سؤال کرد. واقعیت امر را برایشان توضیح دادم. دکتر چمران اطلاعات نظامی بسیار بالایی داشت. به تمام ریزه‌کاری‌های عملیات تهاجمی و پدافندی آگاه بود. ساعت ۱۰:۳۰ شب یک سینی غذای مفصل آوردند. از کسی که غذا آورده بود پرسید: «از این غذا، رزمندگان خط خورده‌اند؟» گفت: «خیر! چون شما میهمان داشتید، این غذا را آماده کردیم.» گفت: «غذای ایشان را بگذارید، سهم من را به منطقه بفرستید. برای من غذای خط بیاورید.» گفتم: «اگر اجازه بدهید من هم غذایی را بخورم که شما میل می‌کنید!» ایشان قبول کرد. بعد از غذا، صحبت‌مان درباره جنگ ادامه پیدا کرد. گفت: «می‌خواهیم در منطقه رملی حرکتی بکنیم. داریم درباره حرکت روی رمل بررسی می‌کنیم.» گفتم: «تانک شصت تن وزن دارد و به راحتی می‌تواند از رمل عبور کند. مگر آنکه زمین آنقدر شُل باشد که تا بالای شنی تانک فرو برود، وگرنه این وزن، رمل را می‌کوبد و مانعی برای حرکت تانک به وجود نمی‌آورد.» دکتر چمران در ادامه صحبت‌هایش گفت: «من اول به جنگ فکر می‌کنم و بعد به ایجاد وحدت بین مسئولین؛ تمام تلاشم در این جهت است. ما نباید به جان هم بیفتیم، باید اتحاد پیدا کنیم تا دشمن را نابود کنیم.» روز بعد کسانی که از دیدار من با دکتر چمران مطلع شده بودند، درباره شخصیت ایشان سؤال می‌کردند. به کسی که می‌پرسید می‌گفتم: «دکتر چمران مرد خدا و یک مؤمن واقعی است. حق‌الناس را ادا می‌کند. مدیری است توانا و به وحدت فرماندهی فوق‌العاده اهمیت می‌دهد.» صبح ۵۹/۱۰/۳۰ ساعت حدود هشت، آقا ناصر (موتوری) را صدا کردم تا با هم شناسایی برویم. این شروع شناسایی ما در غرب سوسنگرد بود. آقا ناصر در زمین بسیار ناهموار به سمت جنوب رودخانه نيسان راند. زمین قبلاً برای کشاورزی شخم خورده بود و رانندگی با موتورسیكلت؛ آن هم دو ترکه در چنین زمینی واقعاً کار سختی بود. حدود چهار کیلومتر رفتیم. مواضع دشمن پیدا شد. آقا ناصر کنار یک گودال نگه داشت و گفت: «شما همین‌جا باشید، من می‌روم جلوتر، همه چیز را دقیق می‌بینم. اگر تیر خوردم شما معطل نشوید، برگردید. اگر از چنگ‌شان فرار کردم، همین‌جا سریع نیش ترمز می‌زنم، سوار‌تان می‌کنم و با هم برمی‌گردیم.» پس از چند دقیقه صدای تیراندازی عراقی‌ها بلند شد. نگران شدم اما چند لحظه بعد دیدم گرد و خاک‌کنان و با حرکات ماهرانه می‌آید. سریع ترمز گرفت، سوار شدم و به تاخت برگشتیم. با این شناسایی دقیقاً برایمان محل استقرار و استعداد دشمن مشخص شد و اینکه با گذر از داخل رودخانه نيسان تا نزدیکی پل الوان می‌توان رفت. فردای آن روز به اطراف رودخانه نيسان رفتم و ساحل آن را خوب برانداز کردم. پس از بازگشت از شناسایی ساعت یک بعدازظهر پیامی آمد و فرمانده تیپ مرا به قرارگاه احضار کرد. ایشان ابلاغ کرد: «به اتفاق معاون تیپ سرهنگ رادفر به دشت آزادگان بروید، فرمانده لشکر با شما کار دارند.» این احضار برای ما خیلی عجیب بود. با توجه به رفت‌وآمدهای چند روز پیش، فکرم به طرف سرهنگ رضا و ناخدا بایندر رفت. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۲ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• يوم الرعد مقارن ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، رژیم توسعه‌طلب و جنگ‌افروز بغداد، در پی دریافت چراغ سبز از کاخ سفید، تهاجم سراسری ارتش بعث به خاک ایران اسلامی را با نام رزم «یوم الرعد» آغاز کرد و در همان روز نام عملیات از سوی رهبری رژیم بعث به کلیه واحدهای ارتش عراق ابلاغ شد. ▪︎نامه سری و فوری از توپخانه صحرایی لشکر ۵ مکانیزه به گردان‌های ۷ و ۱۲ توپخانه نیمه سنگین، گردان ۳۶ توپخانه صحرایی، گردان ۴۰ توپخانه صحرایی، گردان ۲۰ توپخانه نیمه سنگین و گردان ۱۳۸ توپخانه، شماره ۲۱۹۲ قادسیه صدام، عطف به نامه سری و فوری مدیریت عملیات نظامی به شماره ۹۷۵۷ در تاریخ ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ بدین شرح است: «به عملیات جاری که از ساعت ۱۲ روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ شروع شده است، نام قادسیه صدام اطلاق شود.» سرهنگ دوم طارق عبد عمر از طرف توپخانه صحرایی لشکر، می‌گوید: «در رأس ساعت ۱۲ روز ۲۲ سپتامبر ۱۹۸۰ (۳۱ شهریور ۱۳۵۹)، صد و نود و دو فروند هواپیمای جنگنده نیروی هوایی عراق به طرف اهدافشان در داخل خاک ایران به پرواز درآمدند. در همین لحظه، فرمانده کل قوا صدام حسین، در حالی که چفیه قرمزرنگ به سر داشت و نوار فشنگ به دور کمر خود بسته بود، بدون نصب درجات نظامی‌اش، وارد اتاق عملیات شد.» عدنان خیرالله طلفاح، وزیر دفاع به او چنین گفت: «سرورم، جوان‌ها ۲۰ دقیقه قبل به پرواز درآمدند.» صدام به او پاسخ داد: «تا نیم ساعت دیگر کمر ایران خواهد شکست.» سرهنگ زرهی ستاد احسان المقدادی، یکی از افسران لشکر ۳ زرهی ارتش بعث، از هجوم اولیه سپاه سوم عراق به خاک ایران می‌گوید: «به ما گفته بودند برای زهر چشم گرفتن از رژیم اسرائیل، برای اجرای یک مانور نمایشی به مرز اردن اعزام می‌شوید. به همین منظور، یگان ما از مبدأ به سمت مقصد حرکت کرد و به محض اینکه خودرو سرتیب قدوری جابر محمود الدوری، فرمانده لشکر سوم، به جایگاه وزیر دفاع، سپهبد عدنان خیرالله طلفاح نزدیک شد، فرمانده با ادای احترام به وزیر دفاع کار «سان» را که پنج ساعت تمام به درازا کشید، شروع کرد. پس از اینکه مانور لشکر تمام شد، عدنان خیرالله از فرمانده لشکر خواست تا در یک جلسه کاملاً سری که سایر فرماندهان عالی‌رتبه هم در آن حضور داشتند، شرکت کند. شاید هنوز جلسه تمام نشده بود که دستورهای جدید، یکی پس از دیگری، به سوی لشکر خسته و کوفته ما سرازیر شد. واقعاً گیج شده بودیم؛ اگر آنها ما را برای انجام مانورهای نمایشی به این جا آورده بودند، پس چرا از ما می‌خواستند تمام تانک‌ها و ادوات زرهی را در مرز مستقر کرده، پاسگاه‌های ایران را هدف بگیریم؟! هنوز مات و متحیر بودیم که وصول دستور جدید همه اسرار را برایمان آشکار کرد. در حالی که هیچ حرکت عادی در نیروهای اندک پاسگاه‌های مرزی ایران به چشم نمی‌خورد، سرتیپ قدوری جابر محمود الدوری، فرمانده که تازه از عدنان خیرالله جدا شده بود، کلیه واحدهای آتشبار را واداشت تا خمپاره‌هایشان را به سرعت آماده کرده و گلوله‌های خمپاره را به سوی پاسگاه‌های مرزی ایران نشانه روند. برای همه ما روشن بود که با این اقدام یکجانبه به سوی شعله‌ور کردن جنگی وسیع پیش می‌رفتیم. نمی‌دانم... شاید در آن لحظات برای سایر افراد هم مثل من، دست زدن به چنین کاری واقعاً سخت بود و جانکاه؛ چون هر چه بیشتر می‌اندیشیدیم، هیچ دلیل و توجیهی برای این آتش‌افروزی نمی‌یافتیم. در همین اثنا یکی از سربازها خودش را به من رساند و گفت: «قربان، این دستورها و این کارها یعنی چه؟! این طور که من می‌بینم، دست شر بالاخره کار خودش را کرد و آتش جنگ را به پا کرد!» سرباز پاسخی نداد، ولی از نگاه‌هایش فهمیدم که با من همدل و همفکر است. به همین سبب، او که به عنوان نماینده سربازها نزد من می‌آمد. خیلی زود در زمره یکی از دوستانم درآمد... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۳ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• همان طور که انتظار می‌رفت، رژیم عراق به باران تنش خمپاره‌ها بر سر پاسگاه‌ها و روستاهای ایران بسنده نکرد و لشکر ۳ زرهی را واداشتند تا با تمام ادوات زرهی و آتشبارهایش پاسگاه‌ها و روستاهای ایران را گلوله‌باران کرده و آنها را در هم بکوبند. در اثنای گلوله‌باران روستاها، یکی دیگر از افسرها خطاب به من گفت: «قربان! توی این روستاها مردم بیگناه ایران زندگی می‌کنند، این طور نیست؟» گفتم: «بله، درسته!» پس چرا ما داریم آنها را می‌زنیم؟! بیچاره نمی‌دانست که من خودم بیشتر از او به دنبال یافتن پاسخی برای این سوال بودم که لحظه‌ای ذهنم را رها نمی‌کرد. با این حال، به خاطر اینکه سؤالش را بی‌جواب نگذاشته باشم، گفتم: «ظاهراً اختلافات ایران و عراق به اوج خودش رسیده است.» ساعت حدود پنج بعد از ظهر بود که به منطقه «حفر قریش»، اولین گذرگاهی که به سوی منطقه «سلیمانیه» در عمق خاک ایران امتداد می‌یافت، رسیدیم. کار گشت و شناسایی را از همان نقطه شروع کردیم. هنوز ساعتی نگذشته بود که تمام واحدهایم، پس از یک حمله سریع، به نقطه اولیه برگشتند. گزارش‌های همه واحدها حاکی از آن بود که منطقه برای انجام یک عملیات آرام و بدون درگیری کاملاً امن و مهیاست. نیروهای زرهی پس از وصول گزارش‌های ما به حرکت درآمده و خود را به گذرگاه شماره یک رساندند. برای انجام مرحله دوم عملیات، شناسایی به طرف آن سری شط که در خاک ایران قرار داشت، راه افتادیم. ساعت حدود ۹ شب بود که ما به نقطه مورد نظر در آن سوی شط رسیدیم. همه چیز طبق برنامه پیش می‌رفت. قرار بود در آن نقطه چهار تن از افراد نظامی ایران که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی به عنوان عامل عراق گزارش‌هایی را به آن سوی مرز می‌فرستادند، به ما ملحق شوند. تصور می‌کردیم برای رسیدن آنها خیلی باید انتظار بکشیم، اما بر خلاف پندار ما، آنها خیلی زودتر خود را به آن جا رسانده و ساعتی را برای رسیدن ما چشم انتظار مانده بودند. فرمانده لشکر، قدوری جابر محمود الدوری، به محض اینکه باخبر شد اوضاع مرتب است، به سرعت خود را به ما رساند و با آن چهار نظامی ایرانی تشکیل جلسه داد. نشست کاملاً سری آنها تا ساعت یک بامداد به درازا کشید. به سادگی می‌شد فهمید که آنها اطلاعات بسیار مهم و با ارزشی را برای ارائه به فرماندهی لشکر به همراه خود آورده بودند. از طرف دیگر، از آن جا که آنها هنوز هم پست‌های خود در ارتش ایران را ترک نکرده بودند و تقریباً با تمام منطقه آشنایی کامل داشتند، قرار بود به عنوان راهنما نیروهای ما را به سوی اهداف مورد نظر هدایت کنند. بالاخره جلسه آنها با فرمانده لشکر تمام شد و بلافاصله در پیشاپیش ما به راه افتادند. حالا ما با تانک‌ها و نفربرها پیش می‌رفتیم و آنها با پای پیاده و شاید این هم جزئی از برنامه بود. حدود ۹ کیلومتر داخل سرزمین‌های ایران پیش رفته بودیم که آن چهار ایرانی، در حالی که حسابی خسته و کوفته شده بودند، ما را متوقف کردند. برای پیشروی بیشتر لازم بود منطقه سریعاً شناسایی شود. به همین خاطر فوراً یکی از واحدهای گردانم را مأمور بررسی اوضاع کردم. با اطمینان مجدد از امن بودن منطقه، دوباره به راه افتادیم. سرانجام ساعت چهار و نیم صبح به منطقه «سلیمانیه» که در عمق خاک ایران قرار داشت، رسیدیم. در پی دستور فرمانده لشکرمان، تمامی نیروها در همان جا موضع گرفتند. همین که نیروها تقریباً در منطقه جاگیر شدند، دو دستور دیگر هم از سوی فرمانده صادر شد که می‌بایست در اسرع وقت به اجرا درآید: اول، مصادره تمامی خودروهای نظامی و شخصی ایران و دوم، دستگیری و بازداشت تمامی ایرانی‌ها، اعم از نظامی و غیر نظامی. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۴ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• روایتی عراقی از عملیات فاو اهمیت فاو در این است که این جنگ به مثابه خنجری جانکاه در پهلوی نظام اسبق عراق محسوب شد. دیپلماسی ایرانی: خاورمیانه یکی از پیچیده‌ترین و بغرنج‌ترین مناطق جهان از لحاظ سیاسی، اقتصادی و اجتماعی محسوب می‌شود. در این میان، عراق، کشوری که در سال ۱۹۲۱ تأسیس شد، یکی از پیچیده‌ترین و در عین حال حساس‌ترین کشورهای این منطقه بوده است. کشوری که گذرش از پادشاهی به جمهوری، توأم با سیری از تحولات بوده و تا رسیدنش به ثبات نسبی در دوران حکومت رژیم بعث نیز سرشار از اتفاقات بی‌نظیر بوده است. دوران حزب بعث را می‌توان از تلخ‌ترین و خونبارترین وقایع تاریخ عراق توصیف کرد. دوره‌ای که سراسر در جنگ گذشت و خشونت بی‌اندازه هیأت حاکمه، تاریخی بی‌نظیر را برای خاورمیانه رقم زد. اما این دوره به اندازه‌ای در خود رمز و راز دارد که با وجود کتاب‌های بسیار، هنوز کنه بسیاری از مسائل غامض باقی‌مانده و بسیاری از حقایق آن بیان نشده است. برای همین انتظار می‌رود باز هم کتاب‌هایی درباره عراق نوشته شود و قصه‌های عجیب و غریب بی‌شماری از آن به گوش برسد. سؤال: اهمیت درگیری‌های فاو چیست؟ اهمیت فاو در این است که این جنگ به مثابه خنجری جانکاه در پهلوی عراق می‌شود. با اشغال آن، عراق از منطقه خلیج فارس جدا شد و تبدیل به تهدیدی برای کشورهایی که به عراق همراه بودند، مانند کویت و عربستان و دیگران شد. ضروری بود که عملیات هجومی خود را به این منطقه که ظرف ۲۸ ساعت موفق شدیم آن را آزاد کنیم، آغاز کنیم. سؤال: چه کسی فرمان آزادی فاو را صادر کرد؟ فرماندهی آزادسازی‌ها و رئیس ستاد ارتش که به طور سنتی تحت فرمان او نیروهای مسلح شامل نیروهای هوایی، دریایی و سازمان امنیت قرار داشتند، این فرمان را صادر کرد. بعد از ورود مداوم نیروی هوایی، این نیروها به طور مستقیم به آن مرتبط شدند. همین وضعیت درباره نیروی دریایی و سازمان امنیت و نهادهای توجیه‌کننده سیاسی و گارد جمهوری و صنایع نظامی نیز صدق می‌کند. به این معنا که ریاست ستاد ارتش عملاً فرماندهی لشکرهای زمینی را بر عهده داشت. طرح زمینی از جانب ما ارائه شد، در حالی که می‌شنیدیم نیروی هوایی و سلاح‌های کشتار جمعی نیز به حرکت درآمده‌اند و می‌خواهند جنگ‌های شهری را از طریق رادیو آغاز کنند. سؤال: آیا شما مسئولیت هماهنگی میان نیروهای مختلف مسلح را نداشتید؟ این حرف صحیح است. همه چیز در انحصار فرماندهی کل قوا بود. اما رئیس ستاد ارتش که فرمانده فعلی نیروهای زمینی بود، قدرتی بر نیروی هوایی و نیروی دریایی و به همین ترتیب دیگران نداشت. سؤال: بنابراین بعد از آمدن صدام، همه چیز عوض شد؟ بله، برای او این مسئله عملیاتی بود. نمی‌خواست کسی چیزی درباره سلاح‌های ارتش بداند و آن را در دست یک نفر قرار داده بود. این شیوه بعد از هزینه‌های انسانی و مالی بزرگی که در جنگ متحمل شده بودیم، اتخاذ شده بود. اما درباره طرح هوایی، دریایی و موشکی، دستورات و اجرای آن از سوی فرماندهی کل قوا انجام می‌شد، بدون اینکه با ما هماهنگ شود. وظیفه من بود که درباره آزادسازی زمین‌ها و طرح‌ریزی برای لشکرها برای تحرک و از بین بردن نیروهای زمینی ایرانی از آن مناطق طرح بدهم. سؤال: آیا صدام حسین مانند یک ژنرال با برخورداری از همه مسئولیت‌ها در این مسائل دخالت و رفتار می‌کرد؟ بله، او طرح‌هایی از نیروهای زمینی، هوایی، دریایی و موشکی می‌خواست و برای خودش ستاد ارتش داشت و از طریق همه این طرح‌ها، طرح کامل خود را پیاده می‌کرد. سؤال: وقت فرا رسیدن ساعت صفر چگونه به شما ابلاغ شد؟ این در طرح لحاظ شده بود، مگر اینکه حالت خاصی پیش می‌آمد، مثل همراهی نکردن وضعیت آب و هوا، که دقیقاً در آزادسازی فاو اتفاق افتاد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۵ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• سؤال: معاون فرماندهی کل قوا، وزیر دفاع سرتیپ عدنان خیرالله نیز در آزادسازی فاو حضور داشت. نقش او چه بود؟ نقش چندان بزرگی نداشت، بلکه برعکس، به دلیل اینکه بدون اطلاع او اتفاقاتی افتاد، نقش او کاسته شد. همان طور که گفتم، ما حملات موشکی و هوایی را از طریق رادیو می‌شنیدیم. سؤال: بنابراین تنها کسی که همه چیز را می‌دانست، فرمانده کل قوا بود؟ بله، او فرمانده کل قوا و مسئول اداره جنگ بود. بعد از جنگ فاو، شش درگیری به وقوع پیوست: آزادی شلمچه در شرق بصره، جزیره نفت‌خیز مجنون، منطقه الطیب الزبیدات شرق عماره، سانویه در گیلان غرب و شرق خانقین. سپس لشکرهای شمالی در منطقه حاج عمران و فاو و مناطق مجاور آن به حرکت درآمدند. یعنی در ۸ آبان ۱۹۸۸ توانستیم ایرانی‌ها را شکست دهیم و آنها را تا خارج از مرزها و تا مسافت‌های دور به عقب برانیم. این مسئله سبب شد امام خمینی با آتش‌بس موافقت کند و به این ترتیب جنگ متوقف شد. سؤال: آیا این به این معناست که ارتش ایران شکست خورد؟ بله، ارتش ایران شکست بزرگی خورد. امام خمینی گفت که «جام زهر می‌نوشد» و آتش‌بس را می‌پذیرد. در حقیقت، او مجبور شد با آن موافقت کند. سؤال: آیا در معرکه آزادسازی شهر فاو کارشناسان خارجی هم بودند؟ ابداً! هر چه در این باره می‌گویند، دروغ و عاری از حقیقت است! سؤال: یعنی با شما هیچ کارشناسی از شوروی نبود؟ به هیچ وجه، به هیچ وجه. سؤال: و نه حتی کارشناس عربی؟ ابداً! حتی آزادسازی فاو بدون اطلاع برخی از اعضای کادر رهبری انجام شد. معاون رئیس شورای رهبری انقلاب، عزت ابراهیم، خبرش را از رادیو شنید. صدام وقتی کاری را می‌خواست انجام دهد، همه طرف‌ها را در حد توانشان موظف به انجام کاری می‌کرد، ولی به دیگران خبر نمی‌داد. سؤال: از سلاح‌های شیمیایی در این جنگ چگونه استفاده شد؟ دو طرف از سلاح‌های شیمیایی استفاده کردند و این حقیقتی است که نمی‌توان انکار کرد. ایران به شکل خیلی پیش‌پا افتاده‌ای از آن استفاده کرد، در حالی که عراق از سلاح‌های خیلی پیشرفته‌تر و از طریق حملات موشکی و حملات هوایی به عمق درگیری‌ها استفاده کرد. معروف است که استفاده از سلاح شیمیایی از صلاحیت‌های فرمانده کل قوا، یعنی صدام، است. سؤال: حرف‌هایی هست که گفته می‌شود در آزادسازی فاو، ایالات متحده به شما کمک کرد، به این ترتیب که تصاویر ماهواره‌ای از طریق سفارت خود در بیروت در اختیار شما گذاشت؟ این حرف را خواندم و درباره‌اش سرلشکر تمام وفیق السامرائی نوشت. صحبت از همکاری امنیتی میان آنها با سازمان امنیت آمریکا بود و در آن زمان شوکه شدم! زیرا در آن موقع چیزی نمی‌دانستم. سازمان امنیت نظامی با صدام حسین مرتبط بود و فقط اطلاعات را در اختیار ما قرار می‌داد. به این معنا که من نمی‌توانستم دستوری به مدیر امنیت صادر کنم و از او اطلاعات بخواهم. به هر حال، وقتی کشور وارد جنگ می‌شود، تلاش می‌کند اطلاعاتی از دیگر کشورها به دست آورد. تا آنجا که به یاد دارم، فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها به ما اطلاعات می‌دادند و این مسئله همچنین شامل مسئولیت وابسته‌های نظامی در خارج نیز بود. فکر می‌کنم طرف ایرانی نیز همین کار را می‌کرد. نیروی هوایی به جنگنده‌های «میگ ۲۵» و «اف ۱ میراژ» که قدرت بالایی در عکسبرداری دارند، متکی بود. به یاد می‌آورم تصاویری که به دست می‌آوردیم حتی تونل‌ها را نشان می‌دادند. اما تصاویر هوایی که از داخل زمین به دست ما می‌رسید، فکر می‌کنم ماهواره‌ها در اختیار ما می‌گذاشتند. ارزیابی من این است که هر کشوری که وارد جنگ می‌شود، تلاش می‌کند - حالا یا از طریق پول یا از طریق روابط دوستی متمایزی که دارد - چنین اطلاعاتی به دست آورد. مبالغه‌های زیادی در این زمینه می‌شود، در حالی که خیلی از حرف‌هایی که درباره کمک‌ها زده می‌شود، به ما نمی‌رسید؛ زیرا ما نه اسلحه آمریکایی و نه عموماً سلاح غربی داشتیم. سلاح ما تقریباً محدود به سلاح روسی و بعضی سلاح‌های فنی سوئیسی و کشورهای دیگر اروپایی بود. سؤال: آیا این را شنیدی که تصاویر هوایی از فرانسوی‌ها و آمریکایی‌ها آمده باشد؟ بله، شنیدم، اما مربوط به مسافت‌های دور بود. در مورد جبهه و عمق ۵۰-۸۰ کیلومتری، هواپیماها بودند که عکس می‌گرفتند و اطلاعات به دست می‌آوردند. آنچه برای ما مهم بود، بدون هیچ گونه کم و کاستی، اطلاعات و تصاویر مربوط به عمق ایران بود؛ زیرا جهت این حملات موشکی - بخصوص حملات هوایی - مهم بودند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
4.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 تاریخ شفاهی برادر مرتضی میرزایی منِ مرتضای ۱۴ ساله شدم معاون دسته عجب ! مگه میشه؟!! این مرتضای ۱۴ ساله تا همینجاش خیلی راه رفته بود که خیلی ها نرفته بودند، اما چطور یه فرمانده به یه بچه ۱۴ ساله اعتماد می کنه؟! مگه قحط آدم بود؟ آدمهای قَدَر کم نبودند اما فرمانده میخواد بسازه نه که فقط بجنگه اینه تفاوت همون جنگ به اصطلاح بی اصول ما با همه جنگهای قاعده مند دنیا اتفاقا سازنده ترین اصول در جنگ ما بود که بعد از جنگ و تحیر همه دنیا نظریه پردازان جنگ در دنیا جنگ عقیدتی رو مقابل همه روشهای جنگی طرح کردند و حتی هنوز نفهمیدند اصول این جنگ چطور جنگ رو پیروز می کنه ؟! و چطور بچه ها رو مرد می کنه؟! و چطور الگوی مقاومت در دنیا میشه؟! ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ @defae_moghadas 👈عضو شوید ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۶ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• عزت الدوری: ایران عراق را اشغال کرده است روزنامه قدس عربی گفت‌وگویی با عزت الدوری، معاون سابق صدام حسین و یکی از بازماندگان حزب بعث، انجام داده است که در این مصاحبه، الدوری ایران را مورد حمله قرار داده و ادعاهایی مطرح کرده و نهایتاً از کشورهای خلیج فارس تقاضای کمک کرده است! عزت الدوری درباره ایران گفت: «ایران عراق را تحت اشغال همه‌جانبه خود قرار داده است و حتی ریاست جمهوری، نخست‌وزیری و ریاست پارلمان از سوی ایران انتخاب می‌شوند و همه نیروهای نظامی عراق تحت فرمان ایران هستند.» وی در مورد ارتباط با داعش نیز گفت: «هیچ ارتباطی با داعش ندارم و داعش از همان ابتدا با حزب بعث دشمنی داشته و ده‌ها تن از اعضای حزب بعث را به قتل رسانده است.» معاون سابق صدام حسین درباره آینده حزب بعث از کشورهای حاشیه خلیج فارس درخواست کرده تا برای مقابله با امواج ایرانی در عراق از حزب بعث حمایت کنند تا بتوان با ایران مقابله کرد. الدوری درباره جنگ کویت گفت: «آنچه بعث در برابر کویت انجام داد، اشتباهی کشنده بود و از مردم کویت عذرخواهی می‌کنم و تنها با اتحاد امت عرب است که این مشکلات حل خواهد شد.» عزت ابراهیم الدوری [۱۹۴۲] از فرماندهان نظامی عراقی است. او معاون اول سابق صدام حسین، رئیس‌جمهور عراق و نایب رئیس شورای رهبری انقلاب عراق تا سال ۲۰۰۳ و اشغال عراق توسط آمریکا بود. وی مهم‌ترین مقام ارشد حزب منحله بعث عراق بود. در ورق‌های پاسور مقام‌های ارشد بعثی تحت تعقیب که آمریکایی‌ها منتشر کرده‌اند، عزت ابراهیم «شاه خاج» است و جایزه ده میلیون دلاری برای دستگیری وی تعیین شده است. عزت ابراهیم چند روز پس از اعدام صدام حسین از سوی طرفداران حزب بعث عراق به عنوان رهبر جدید حزب بعث معرفی شد. وی در سال‌های ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ دو پیام ویدئویی منتشر کرد. ابراهیم، یکی از پیروان طریقت صوفیه نقشبند، به عنوان رهبر معنوی ارتش مردان نقشبندیه شناخته می‌شود و تمام نیروهای ملی اسلامی عراق را به ائتلاف و مقاومت در مقابل دولت بغداد فراخوانده است. او از گروه‌های شورشی فعال برای مقاومت علیه نیروهای خارجی مستقر در عراق و دولت بغداد است. در جریان حمله نیروهای دولت اسلامی عراق و شام در سال ۲۰۱۲، بسیاری از عزت ابراهیم به عنوان یکی از فرماندهان پشت پرده شورشیان در شمال عراق یاد می‌کنند. عزت ابراهیم، ژنرال فراری عراقی، در واکنش به اعدام صدام حسین به خاطر جنایت علیه بشریت، کشورهای آمریکا، بریتانیا، اسرائیل و ایران را عامل اعدام صدام حسین معرفی کرد و خواهان خونخواهی او شد. الدوری از بدو فعالیت داعش در عراق به عنوان یکی از اعضای بلندپایه آن فعال بود. برخی اخبار از زخمی شدن وی در ژوئن ۲۰۱۲ در نزدیکی بیجی حکایت داشتند. یک منبع بلندپایه در استان صلاح‌الدین عراق از زخمی شدن عزت الدوری در شمال این استان بر اثر حمله موشکی خبر داده بود. این در حالی است که برخی منابع او را مسئول شاخه نظامی داعش در عراق می‌دانند. در ۱۷ آوریل ۲۰۱۵ (۲۸ فروردین ۱۳۹۲)، دولت عراق رسماً اعلام کرد که عزت ابراهیم در یک کمین نیروهای ارتش در منطقه «حمرین» کشته شده است. با این حال، آزمایش دی‌ان‌ای برای تشخیص هویت جسد میسر نشد و مدتی بعد ویدیویی از عزت ابراهیم منتشر گردید. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 آنسوی خط / ۵۷ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• ژنرال «ماهر عبدالرشید» به هلاکت رسید فرمانده سپاه هفتم عراق و یکی از سفاک‌ترین فرماندهان ارتش متجاوز صدام در سال‌های دفاع مقدس، در سن ۷۲ سالگی و در گمنامی، در بیمارستانی واقع در شهر سلیمانیه عراق به بارگاه عدل الهی احضار شد. ژنرال بعثی ماهر عبدالرشید، فرمانده سپاه سوم عراق که در اواخر جنگ به فرماندهی سپاه هفتم رسید، سرانجام ۱۱ سال پس از سقوط صدام حسین، در گمنامی و فلاکت و بدون آنکه دادگاهی به جنایات جنگی متعدّدش رسیدگی کند، هلاک شد. ژنرال ماهر عبدالرشید در سال ۱۹۴۲ در تکریت به دنیا آمد و پس از پایان دوره تحصیلات به دانشکده افسری راه یافت. او مسئول شعبه پنجم اداره اطلاعات ارتش بود و سپس افسر ستاد در سازمان امنیت شد. بعد به فرماندهی تیپ ۱۲ زرهی موسوم به «ابن ولید» رسید و سپس فرماندهی لشکر پنج مکانیزه را به عهده گرفت. پس از آن هم به فرماندهی سپاه سوم و سپس فرماندهی سپاه هفتم عراق رسید. او از درنده‌خوترین و سفاک‌ترین فرماندهان عالی‌رتبه ارتش بعث به شمار می‌رفت که دستش به جنایات جنگی علیه رزمندگان ایرانی آلوده بود. خویشاوندی این ژنرال با صدام، پله‌های ترقی در ارتش عراق را پیش پای او گذاشت و بالاترین پله‌ای که او روی آن ایستاد، پذیرفتن پسر کوچک صدام - قصی - به عنوان داماد خود بود. اما نقش دستگاه‌های تبلیغاتی عراق در بزرگ‌نمایی لیاقت‌های نظامی و فرماندهی او در جنگ با ایران کمتر از این خویشاوندی قبیله‌ای نبود. افشای یک سند سری از جنایات ماهر عبدالرشید شهرت ماهر عبدالرشید بعد از سقوط «فاو» به اوج خود رسید. این ژنرال مدعی شده بود فاو را از ایرانیان پس می‌گیرد و به عنوان هدیه ازدواج دخترش به صدام تقدیم می‌کند. فهرست ضربه‌های وارد شده بر پیکر ارتش عراق در فاو را به سادگی نمی‌توان تهیه کرد. در این زمان، سپاه هفتم عراق کاملاً متلاشی شد و کسی از سرنوشت فرمانده این سپاه، سرلشکر ستاد احمد عطاء الجرشی، به همراه تعداد زیادی از افرادش خبر ندارد. در هم کوبیده شدن گارد ریاست جمهوری در نخلستان‌های شام، عراقی‌ها را در بهت و سوگواری‌های گسترده فرو برد و در چنین شرایطی، ازدواج پسرش را با دختر ماهر عبدالرشید اعلام کرد. در حالی که توپ‌ها و تانک‌ها برای لحظه‌ای در فاو از غرش نمی‌افتادند، تمام امکانات عراق برای برپایی مراسم ازدواج پسر صدام بسیج شد. کارت‌های دعوت عروسی که زیبا و نادر بودند، میان سران و رجال توزیع شد. شیرینی‌ها و کیک‌های این مراسم با یک پرواز ویژه از فرانسه به بغداد آورده شد. سرتیپ ستاد عبدالله شاهد فیصل در این باره می‌گوید: «من در جشن ازدواج در باشگاه شکار حاضر بودم. در تمام عمرم چنین ریخت و پاشی ندیده بودم!» ساجده با لبخندی به تبریک مدعوین پاسخ می‌داد. این ازدواج در روزهایی صورت می‌گرفت که مردم عراق تابوت جوانانشان را روی شانه‌ها به سوی گورستان می‌بردند. از ویژگی‌های دیگر این ژنرال، جرات انتقاد از شخصیت‌های معروف نظامی و سیاسی بود. حتی گاهی آنان را به باد فحش و ناسزا می‌گرفت. او به عبدالجبار شنشل، رئیس ستاد مشترک ارتش عراق، «شکم گنده» می‌گفت و به عدنان خیرالله، وزیر دفاع، لقب «دماغ بریده» داده بود. او هیچگاه آنان را لایق چنین سمت‌هایی نمی‌دانست. حتی یک بار به فرمانده سپاه بنحم، ژنرال طالع رحیم الدوری، گفته بود: «حالا این طایفه دوری‌ها برای ما آدم شده‌اند؟ یادشان رفته است که الاغ‌هایشان را در شهر ما - تکریت - می‌راندند و صدای زنگوله الاغ‌هایشان گوش ما را اذیت می‌کرد.» درباره جسارت‌های این ژنرال کافی است بدانیم که به خاطر آماده نشدن یک سنگر در شلمچه که او دستور ساخت آن را به یک ستوان‌یار داده بود و تأکید کرده بود تا یک ساعت دیگر باید این سنگر برای جان‌پناه او آماده شود، با سلاح کمری خود، جنازه آن ستوان‌یار را درون آن سنگر ناتمام انداخت. ماهر عبدالرشید از همان زمانی که برق ستاره‌ها را روی شانه‌های خود دید و در برابر پست‌ها و سمت‌های گوناگون قرار گرفت، ارج و قرب خاصی برای تکریتی‌ها قائل بود. حتی در زمان جنگ با ایران گفته بود: «من فقط اهالی تکریت را به دور خودم جمع می‌کنم تا به خاطر آشنایی و قرابتی که با یکدیگر داریم در جبهه‌ها بهتر بجنگیم.» اگر نام این ژنرال به عنوان یک جنایتکار جنگی در دادگاه‌ها بر سر زبان‌ها نیفتد، ملت ما نام این مرد بدنام را همیشه به خاطر خواهد سپرد. ماهر عبدالرشید در نهایت چون شخصیت خیلی برجسته و بزرگی در بین بعثی‌های عراق شده بود و به خاطر عدم توجهش به رفتارهای پسر اول صدام، باعث خشم دیکتاتور عراق شد، لذا صدام او را در یک حادثه مرموزانه کشت. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas
🍂 آنسوی خط / ۵۸ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• یک سند سری از جنایات ماهر عبدالرشید عبدالعظیم الشکرچی، فرمانده گردان یکم تیپ ۲۱۹ عراق در خرمشهر، می‌گوید: «در عملیات بازپس‌گیری خرمشهر توسط ایرانی‌ها، ماهر عبدالرشید فرماندهی عملیات در این محور را به عهده داشت و من شخصاً این دستوری خاص را از زبان او شنیدم. قضیه به این صورت بود که فرمانده تیپ ۲۴ با ماهر عبدالرشید تماسی گرفت و گفت: «قربان! زخمی‌های زیادی در منطقه نقش زمین شده‌اند و ما می‌خواهیم ابتدا آنان را تخلیه کنیم. پس از آنکه راه باز شد، تانک‌ها را به جلو حرکت دهیم.» ماهر عبدالرشید گفت: «نیازی به تخلیه مجروحان نیست.» بلافاصله فرمانده تیپ پاسخ داد: «ولی قربان، وجود آنان باعث کندی حرکت زره‌پوش‌های ما می‌شود.» ماهر عبدالرشید گفت: «با تانک‌ها و زره‌پوش‌ها به جلو حرکت کرده و از روی اجساد عبور کنید! این دستوری است که باید آن را از جانب صدام حسین تلقی کنید.» راوی کتاب توفان، فتح خرمشهر را معجزه دانسته و در ادامه پیرامون اعدام تعدادی از فرماندهان و معاونان آنان به خاطر عقب‌نشینی از خرمشهر، رفتن بین مردم بصره و غارت اموال مردم توسط نظامیان عراقی، مجروحیت و بازجویی خود و انجام عملیات رمضان توسط نیروهای ایرانی و... اشاره می‌کند. ماجرای بازدید ژنرال «ماهر عبدالرشید» قبل از عملیات کربلای ۴ از خط «خین» ژنرال «ماهر عبدالرشید»، فرمانده سپاه سوم ارتش بعث عراق، قبل از عملیات کربلای ۴ برای بازدید از خط خین به منطقه آمد و در این بازدید، اقدامات تأمینی لازم را در قالب ۲۰ سؤال فنی و نظامی به نیروهای تحت امر خود ابلاغ کرد. غواصانی که در عملیات کربلای ۴ وارد عمل شدند، با اینکه اکثراً جوان بودند، اما حماسه‌ای بزرگ را آفریدند. ماهر عبدالرشید در بازدیدهای خود، سؤالات فنی و نظامی را ابلاغ می‌کرد. مثلاً از او می‌پرسیدند آیا برای زمین‌گیر کردن موج اول در جلو خط، فلان اقدام را انجام داده‌اید؟ او در این بازدید ۲۰ سؤال مطرح کرده بود که این سؤالات توسط ستون پنجم به دست ما رسید. سؤال اول ماهر عبدالرشید این بود که آیا سیم‌خاردارهای موجود در منطقه را توسعه داده‌اید؟ او در ادامه گفته بود که با امکانات مهندسی، منطقه را تسطیح کنند به گونه‌ای که شیب داشته باشد و نیروهای ایرانی نتوانند پشت آن موضع بگیرند و همچنین سنگر دشمن که بر روی L قرار دارد، بر روی منطقه اشراف داشته باشد. بعد از این اقدام، نیروهای شناسایی دیگر نتوانستند به «خین» بروند. سؤال دومی که این فرمانده عراقی مطرح می‌کرد این بود که آیا هشت ردیف سیم‌خاردار حلقوی دو تا روی هم گذاشته‌اید تا وقتی غواص بلند شد تا گلوله آرپی‌جی شلیک کند، گلوله‌اش در سیم‌خاردار گیر کند؟ سؤال سوم این بود که آیا سیم‌های خاردار را به هم تله کرده‌اید تا اگر غواصان قصد عبور از آن را داشتند، عمل کند و مانع عبور آنها بشود؟ این سؤالات مربوط به این طرف خط «خین» بود. او با طرح این سؤالات به دنبال آن بود تا سپر آهنینی در مقابل «خین» ایجاد کند. ماهر عبدالرشید در حفظ آن سوی خط «خین» نیز سؤالاتی را مطرح کرده بود. سؤال اولش این بود که آیا «خین» را با سیم‌خاردار پر کرده‌اید؟ آیا به فاصله ۱۲۰ متر یا ۸۰ متر بشکه‌های گازوئیل را به هم جوش داده‌اید که اگر غواص خواست بشکه‌ها را باز کند، منفجر شود و در لابه‌لای سیم‌خاردارها بسوزد؟ آیا در جلو خاکریز سده، خاک نرم ریخته‌اید که اگر کسی خواست بالا بیاید، لیز بخورد و نتواند خودش را به بالا برساند و شما در جلو خاکریز او را بزنید؟ سؤال بعدی این بود که آیا در سده با فاصله‌ای معین چهار لوله کار گذاشته‌اید تا از داخل نیزارها نیروهایی را که از چند ردیف موانع عبور کردند، به صورت پراکنده بزنید؟ این اقدامات تأمینی که ماهر عبدالرشید آن را ابلاغ کرده بود، در تصاویر هوایی که از «خین» تهیه شده بود، دیده می‌شد و عبور از این منطقه را غیرممکن می‌کرد. برای انجام عملیاتی همچون کربلای ۴ با آن حجم بالای موانع که دشمن در منطقه ایجاد کرده بود، باید دوره‌های مختلفی را گذراند و مشق روزانه و شبانه را طی کرد، اما رزمندگان جوان این مرز و بوم این عملیات را انجام دادند. هرچند ما خودمان متوجه چگونگی انجام این عملیات نشدیم، اما فرماندهان و مستشاران نظامی دنیا پی به اهمیت رزم دلاورمردان ایران اسلامی در عملیات کربلای ۴ بردند. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas
🍂 آنسوی خط / ۵۹ دفاع مقدس به روایت دشمن تالیف و تدوین: محمدامین پوررکنی •─✧✧• 🍂 •✧✧─• در عملیات کربلای ۴، بیشتر نیروهای سازماندهی شده وارد عمل نشدند و اکثر نیروهای عمل‌کننده از غواصان خط‌شکن بودند که به عنوان موج اول به خط زدند. بعد از عملیات کربلای ۴، رسانه‌های دشمن در تبلیغات گسترده خود این مطلب را عنوان کردند که ارتش بعث عراق در این عملیات ضربه جبران‌ناپذیری را به رزمندگان اسلام وارد کرده و ایران تلفات سنگینی را متحمل شده است و این مطلب به نفع جمهوری اسلامی شد. باور اینکه ماشین جنگی ایران در عملیات کربلای ۴ شکست خورده از سوی عراقی‌ها باعث شد تا نیروهای زبده خود را که نیروهای خط مقدم بودند، به مرخصی بفرستند. حدود دو هفته بعد از عملیات کربلای ۴، عملیات کربلای ۵ در همان منطقه انجام شد و توانستیم خط را بشکنیم و به اهداف خود دست پیدا کنیم. موفقیت در عملیات کربلای ۵ نتیجه شکست ظاهری عملیات کربلای ۴ بود. سرلشکر ستاد ماهر عبدالرشید، فرمانده سپاه هفتم عراق، وقتی خبرنگاری از وی پرسید: «شما چرا سمومی را به عنوان مواد اولیه کشاورزی وارد خاک عراق می‌کنید و بعد آنها را به گلوله‌های شیمیایی تبدیل می‌کنید و روی سر رزمندگان ایرانی فرو می‌ریزید، در حالی که ایرانی‌ها از سلاح شیمیایی استفاده نمی‌کنند؟» پاسخ می‌دهد: «ما برای هر حشره‌ای حشره‌کش مخصوص داریم. ایرانی‌ها هم حشره‌ای بیش نیستند!» شاید ژنرال ماهر عبدالرشید، یکی از مشهورترین افسران بلندپایه ارتش عراق در جنگ با ایران باشد. او شهرت خود را بیش از هر چیز و هر کس مدیون صدام و شبه‌جزیره فاو است. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال بچه‌های جبهه و جنگ ↙️ @defae_moghadas