دلبرکده
بالاخره فـــــــــــــــــــــروردیـــــــــــــــــــــــــــن هم تموم شد!
اردیبهشت زیبا رسید... 🥳
اما
هنوز بعضیا شک دارن تو کلاسهای همسرداری و زناشویی استاد حسینی شرکت کنن🤔
دلیل خودتون رو برای عدم شرکت در کلاسها برامون بفرستید🧐👇
🔰🔰🔰
@admin_delbarkade
امروز یکِ دوِ سه (۳/۲/۱) هست😃
خانما
بشمار سه بدویین ثبت نام ببینمتون🤨
یک 🧕
دو 🧕
سه 🧕
🔰🔰🔰
@shadab110
دلبرکده
😌 جونم برات بگه: یه خانم دلبر👱🏻♀ اتاق خوابش رو برای همسرش یه جای امن میکنه👀🧨 یعنی: ورود و خروج
😌 جونم برات بگه:
یه خانم دلبر 👱🏻♀
هر روز یا هر شب که آقایی میرسه خونه،
موهاشو یه مدل جدید آرایش میکنه.
👧🏻👩🏻🦱👩🏻👱🏻♀👵🏻
نمیدونی با دلِ مَردت چه میکنی! ❤️🔥
اینجوریاس خواهر...😉
#دلبری
#عشوه_گری
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا تارک نماز کافر است⁉️
طرف مرتکب فحشا شده🔞
شراب خورده 🍾
نمیگیم کافره🙄
ولی تارک نماز رو کافر حساب میکنیم؟!🤔
پاسخ از حجت الاسلام رفیعی👆
#تقویت_باورها
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلااااااام ای ماه ترین ماه، بهاری ترین بهار 🍃🌸
اردیبهشت خودش بهار در بهار است....
لطفش به شکوفه درختان ، آواز گنجشگکان و نغمه بلبلان است.....🕊
شنیده ای که میگویند#اردیبهشت
بهشت خدا روی زمین است....😌
زیباییش دو چندان است.....👌
سلااااااام اردیبهشت جان....🥰✋
در دومین روز اردیبهشت
ماه پراز عشق و شکوفه مهربانی
امیدوارم که این ماه براتون
پراز خیروبرکت و
موفقیتهای پی درپی
عشق زیبا
وشادی و خوشبختی همراه همیشگی تون باشه
تقدیم به همه شما خوبان🌸🦋
#اردیبهشت_مبارک🥳
❥❥❥@delbarkade
🔴 به هوش مصنوعی گفتم حمله هوایی اسرائیل به اصفهان ایران رو برام شبیهسازی کن، بهم اینو داد!😂
#طنز
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ته دیگشم خوب شده😂
#چالش
.
خانما شمام بگین😄
اوایل زندگیتون یا اگر کلا دست پختتون بده واکنش آقا اینجور مواقع چی بوده، خاطرهای چیزی دارین رو کنین😊👇
➡️@admin_delbarkade
دلبرکده
بالاخره فـــــــــــــــــــــروردیـــــــــــــــــــــــــــن هم تموم شد! اردیبهشت زیبا رسید... 🥳
بعضیها دلیل عدم شرکت در کلاسها رو مسئله مالی مطرح کردید🧐
الان
یک
دو
سه
براتون دلیل میارم که اشتباه کردین😒
یک _ گفته باشم از این قیمت ها فقط اینجا گیرتون میاد.
دیدم که میگم👇
(یه بار یه دوستی بهم زنگ زدن گفتن بیا فلان همایشِ فلان آقا برای کارکنان فلان، تخفیف گذاشتن فقط نفری یه تومن!!!
که سه چهار ساعت براشون حرف بزنه🙄)
دو _چند بار به بهانه های مختلف طرح تخفیف گذاشته شده خب استفاده کنید🥴
سه _ خیلی راحت می تونید از طرح اقساطی استفاده کنید🤐
بدو خانم🏃♂😄
آیدی ثبت نام 🔰🔰🔰
@shadab110
از این لینک ها ببینید:
🛑توضیحات دوره همسرداری:
❇️https://eitaa.com/Amoozesh_Javaher/1435
🛑بخش هایی از دوره همسرداری:
1⃣https://eitaa.com/Amoozesh_Javaher/1457
2⃣https://eitaa.com/Amoozesh_Javaher/1445
3⃣https://eitaa.com/Amoozesh_Javaher/580
🛑توضیحات دوره زناشویی:
✳️https://eitaa.com/Amoozesh_Javaher/2078
✨
«مىخواهم تمام
جهات در من حَل شوند 💕
وَ کانونِ نگـاهِ تـو ای عشق
تنها من باشم وُ من باشم وُ من..!🥰♥️🌱»
#عاشقانه
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طراحی و دوخت آستین چینی🥰👗
#کدبانوی_هنرمند
❥❥❥@delbarkade
احترام؛
به معنای انتقاد نکردن از همسرتون نیست❌
به این معنا نیست که شما ناراحتی های خودتون رو با همسر مطرح نکنید و از او پنهان کنید❌
چون ممکنه در طول زمان به صورت عقده های روحی و روانی در بیان که اتفاقا آسیب زننده تر هستند...❌
بلکه در زمان مناسب، با لحنی آرام و منطقی و بدون تندخویی، ناراحتی هایی که از سمت همسر براتون پیش اومده رو باهاش مطرح کنید.☺️🗣✅
بعضی ناراحتی ها هم ربطی به همسرتون نداره🤗
مثلا از رفتار مادر یا خواهرش ناراحتید که میدونید همسرتون در اون رفتار دخیل نیست🤭
یا مشکلی در خانواده خودتون پیش اومده که اگر همسرتون نفهمه، بهتره🤫
پس اینجا شما باید قوی باشید و خودتون حلش کنید یا از مشاور کمک بگیرید🤝
گاهی هم میدونید که همسرتون در فلان ناراحتیِ شخصی، میتونه کمکتون کنه، پس باهاش مطرح کنید😉
البته حواستون باشه مدام در حال شکایت و غر زدن نباشید❌
#آموزشی
#آداب_معاشرت
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زناشویی
بفرست برای آقاییت🔞🥰
❥❥❥@delbarkade
دلبرکده
#داستان #فیروزهی_خاکستری53 #پُشتوانه چشم باز کردم. حس کسی را داشتم که از عالمی دیگر برگشته. زمان
#داستان
#فیروزهی_خاکستری54
#اطمینان
_همین که میایم یه نفسی بکشیم یهو یه بلایی سرمون نازل میشه. واقعاً چرا؟!
از گوشهی چشم نگاهم کرد. لبخند ملایمی به لب داشت. با تفکر برایم شمرد:
_شاید نابرده رنج، گنج... شاید هر که طاووس خواهد، جور هندوستان... شاید هم اگر با من نبودش هیچ میلی...
بند کیفم را روی شانهام جابجا کردم:
_دُمِ همه ضرب المثلها رو چیدی که!
صدادار خندید. قوطی آب پرتقال را از پاکت بیرون آورد. با چشم و ابرو اشاره کرد که روی همین نیمکت بنشینم:
_اینا رو ولش کن مهم اینه که پایان شب سیه سپید است.
لبهایم خندید اما جای چیزی در قلبم خالی بود. سعی کردم آن را با هوای لطیف پارک پر کنم. درختان سرو در آسمان سیاه شب همراه با باد ملایم تاب خورد. همه چیز در فضای سبز کوچک نزدیک خانهمان به نظرم عجیب و تازه رسید. به ساعت روی مچم نگاه کردم.عقربهها برای رسیدن به ساعت یک عجله داشتند:
_هیچوقت این وقت شب اینجا نیومدم.
دو گربه آن طرف پارک دنبال هم میدویدند. با چشم دنبالشان کردم. یادم افتاد:
_البته هیچوقت غروب این پارک هم ندیدم.
_چرا خب؟! فقط دو، سه خیابون با خونهتون فاصله داره.
به سنگ فرش خیره شدم:
_بابا خیلی حساس بود که قبل از غروب حتماً خونه باشیم.
_خب من اجازه میدم شبها هم بری پارک به شرطی که نگی هر شب من شام بپزم و ظرف بشورم.
برای اینکه مطمئن شوم نگاهش کردم. ابرو و شانههایش را بالا داد. وسط خنده گفتم:
_حالا کی گفته شما باید اجازه بدی؟! مگه میخوای اسیر ببری؟!
چشمانش را گشاد کرد و با صدای بلندی گفت:
_بَح خانمو! مگه نمیدونی اجازه شوهر به پدر ارجحیت داره؟!
به دور و بر نگاه کردم:
_خیلی خب الان همسایهها میان یادآور میشن «خوبه هنوز عقدش نکردی اجازه اجازه میکنی»
با قاه قاهی شبیه عمو جمال خندید. بلندتر از قبل گفت:
_عقدش هم میکنم ایشالله
لبم را گاز گرفتم. مردمکم هنوز اطراف را میپایید. امیر به طرفم چرخید. مردمکم روی چشمانش قفل ماند. یکدفعه جای همان چیز در دلم خالی شد. ابروهایم در هم رفت. دقیقاً چشمهای خاله سودی بود. به زمین نگاه کردم.
_ببینم مگه من با تو اتمام حجت نکردم؟!
با بغض کلمات را دانه دانه بیرون دادم:
_تو تنها نمیتونی تصمیم بگیری.
دستانش را به اطراف چرخاند:
_مگه تصمیم تو چیز دیگهایه؟!
_مامانت چی؟
صورتش را برگرداند. بازدمش را از دهان بیرون داد. دستی به موهای مشکی و پرپُشتش کشید. ادامه دادم:
_امیر مامانت همه جوونی و زندگیش رو برا تو گذاشته. حق داره خوشبختی و...
با کلمات بریده گفتم:
_ بَـ چــه هات رو ببینه.
با چشمهای خاله سودی نگاهم کرد:
_فیروزه خواهش میکنم تو کاری به این مسئله نداشته باش!
بعد از یک دقیقه سکوت؛ فکری در سرم چرخید. اسمش را کشدار صدا زدم:
_امیـــر...
کشدار جوابم داد:
_جــانَـــم...
_اگه یه وقت با هم ازدواج نکردیم...
تند نگاهم کرد و از روی نیمکت بلند شد:
_بسه دیگه فیروزه... اَه!
_خب بذار حرفم رو بزنم
_نمیخوام حرف بزنی... پاشو بریم.
تا خانه بیحرف قدم زدیم. مغزم پر بود از فکر و خیال خوب و بد اما هنوز جای چیزی در قلبم خالی بود...
❥❥❥@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ذکرهایی که اگر بهشون مداومت داشته باشی برکت تو زندگیت میاد 😊✨
#تقویت_باورها
❥❥❥@delbarkade