eitaa logo
دلبرکده
13.5هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
2هزار ویدیو
16 فایل
🏡💞دلبرکده یک کلبه مهربانی ست آموزش صفر تا صد برای هر چه که یک بانو، نیاز دارد💎 🌺روش های دلبری کردن ملکه از پادشاهِ خود برای داشتن یک زندگیِ سراسر عاشقانه💑 آیدی ارتباط: @admin_delbarkade لینک کانال: http://eitaa.com/joinchat/2452357136C6307b8e640
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاچی زعفرونی مواد لازم: کره حیوانی ۲۰۰گرم آرد سفید ۴ قاشق غذاخوری گلاب ۲ قاشق غذاخوری آب جوش به حدی باشه که کاچی زیاد سفت نشه مغز گردو ۲ قاشق غذاخوری زعفران ۲ ق غذاخوری شکر ۶ قاشق غذاخوری ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بفرست براش💌😄 لب عسل،پلک عسل، چشم عسل،عشوه عسل🤌🍯 من به قربانت شوم، از سبلان آمده ای؟!🥰😍 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
دلبرکده
بفرست براش💌😄 لب عسل،پلک عسل، چشم عسل،عشوه عسل🤌🍯 من به قربانت شوم، از سبلان آمده ای؟!🥰😍 #ایده_متن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسم عسل اومد🍯 یاد عسل های فروشگاه جواهر افتادم😍 عسل که نیستن، عسسسسسلللللننننن😅 شما هم میتونید سفارش بدید کافیه روی لینک بزنید↙️ https://eitaa.com/FJawaher/1983 راستی‼️ میدونستی عسل اگه صدها سال دست نخورده باقی بمونه بازم قابل خوردن هستش✅☺️ ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دلبرکده
#داستان #فیروزه‌ی_خاکستری54 #اطمینان _همین که میایم یه نفسی بکشیم یهو یه بلایی سرمون نازل میشه. وا
نماز صبح را خواندم. تمام شب خواب جن شده بود و من بسمﷲ. فکر جلسه دیشب ولم نمی‌کرد. پا به حیات گذاشتیم که مامان سراغ‌مان آمد. مستقیم به اتاق پذیرایی رفتیم. خاله سودی به پشتی تکیه داده بود. سرم را پایین انداختم. طاقت نگاه به چشم‌هایش را نداشتم. انگار که تمام سختی‌های بزرگ کردن امیر، درون‌شان لانه داشت. مامان کنارش نشست. امیر ابروهایش را بالا داد و روبروی خاله کنار فلاسک نشست: _بَه! چایی بعد پارک می‌چسبه اونم دسته جمعی استکان‌های وارونه را برگرداند. به من نگاه کرد: _خانمی... بیا برات یه دیشلمه بریزم اولین بار بود که من را «خانم» صدا زد. فهمیدم که شمشیر را برای خاله از رو بسته. بدون عکس العمل کنار مامان با زاویه نود درجه به پشتی نشستم. امیر چای اول را ریخت. از بالای چشم‌ نگاهم کرد: _پس چرا رفتی اون‌ور نشستی؟! کوتاه نگاهش کردم و لب پایینم را گاز گرفتم. جلوی خاله و مامان دو چای گذاشت. دو تای دیگر را با سینی به سمت من هول داد. با یک حرکت، چهار دست و پا خودش را کنار من رساند. خاله سودی ساکت بود. حتی برای چای هم از امیر تشکر نکرد. امیر چای داغ را لب زد. به روی خودش نیاورد که سوخت: _خب خواهرانِ مُنتظمی دیگه چه خبر؟! خودش تنها مجلس گردانی می‌کرد. منتظر جواب نماند. اینبار با گویش مازندرانی سر به سر آنها گذاشت: _خوب خاخِرها شی مارِتون رو فرستادین وَرِ دل یاری خوش می‌گذرونین خاله با آرنج آرام به مامان زد. _میشه بگین به ما برنامه‌تون چیه؟! نگاه مامان به هر دوی ما بود. مردمک من روی لاله عباسی فرش گیر کرد. امیر باز فنجان چای را به لب گرفت. _ این یه مسئله‌ایه که خانواده باید در موردش تصمیم بگیره. مامان این را در تکمیل حرفش گفت. امیر خیلی پوست کنده جواب داد: _ببخشید خال جان ببخشید مارجان! بزرگ مایید؛ نظرتون محترم ولی من و فیروزه جان تصمیم‌گرفتیم. _خیلی خب بفرمایید ما هم بشنویم. خاله با ادبیات امیر این جمله را گفت. امیر کم نیاورد: _ خیلی روشنه طبق قرار قبلی بعد سال آمو میریم سر خونه زندگی‌مون... انگشت اشاره‌اش را بالا آورد: _البته از سرکاران عِلیّه خواهش دارم که توی همین جلسه‌ی خانوادگی، نزدیک‌ترین تاریخ رو مشخص بفرمایید تا این دو نوگل خندان به محرمیت هم دربیایم؛ بی سر و صدا و محضری. از گوشه چشم دیدم که مامان و خاله به هم نگاه کردند. من هم از این پیشنهاد امیر بی‌خبر بودم. صدایش را پایین آورد و با شیطنت گفت: _اگه همین فردا و پس فردا باشه عالیه! خاله سکوتش را شکست: _ببینم فیروزه نظر تو هم همینه؟! دست و پایم را گم کردم. به مامان نگاه کردم تا کمکم کند. صورت مامان پر از نگرانی و ترس بود. _مـَ من نمی‌دونم. _یعنی چی نمی‌دونم؟! امیر با اخم تند تند از من پرسید: _مگه ما با هم حرف نزدیم؟! مگه من به شما... خاله وسط پرید: _چرا نمی‌ذاری ای زبون بسته نظر خودشو بگه؟! _من نمی‌ذارم؟! بفرما خانم نظرتو بگو. _ای دِتَر عقلش مثِ تو پاره سنگ نداره. با این حرف خاله سودی، امیر قرمز شد: _من که می‌دونم چیا بهش گفتی مارجان. آب دهانم را قورت دادم. خاله نگاهم کرد: _چیا گفتم؟! بگو فیروزه حرف بدی زدم؟! حس کردم هر بار که می‌خواهم آب دهانم را قورت دهم، گلویم تنگ‌تر می‌شود. _بیا این خاله‌ات. سهیلا تو هم یه چیزی بگو فکر نکنه فقط من مخالفم. هنوز مامان لب وا نکرده بود که امیر صدایش بالا رفت: _من یه بار موافقت تک تک‌تون رو گرفتم. الانم چیزی عوض نشده من همون امیرم، فیروزه هم همون فیروزه. خاله به حرف‌های او پوزخند زد. مامان امیر را به آرامش دعوت کرد. امیر با لحن آرام‌تری ادامه داد: _ اگه مشکل‌ بچه مچه است؛ اولاً که دکتر گفت راه حلش رو، بعد هم... من اصلاً... برام مهم نیــ... _حالا می‌گی مهم نیست پس فردا که عشق و عاشقی از سرت افتاد... _هیچ وقت نمی‌افته! _حالا می‌بینیم _معلومه که می‌بینی خوبش هم... بالاخره مامان وارد بحث بی‌انتها و بچگانه‌ی آن‌ها شد: _امیر جان کمی صبر داشته باش خاله. رو به خاله سودابه کرد: _خواهر گلم تو دیگه چرا؟! _نیگاش کن مثِ چنار فقط قد کشیده اینقده عقل تو سرش نی! امیر زانویش را تکان تکان داد. زیر لب غر زد اما حرف خاله را جواب نداد. _این یه مسئله منطقیه که با مشورت و سبک سنگین کردن حل میشه نه جنگ و دعوا... مامان خوب بحث را هدایت کرد اما خاله سودی باز وسط پرید: _ای فکر می‌کنه هر چی خودش می‌گه درسته نظر بقیه علف هرزه. امیر خونسرد جواب داد: _اگر هم اینجوره به مارجانم رفتم. _دِ بذار بقیه هم نظرشون رو بگن اگه راست می‌گی چرا حرف تو دهن این زبون بسته می‌ذاری؟! خاله این حرف‌ها را با اشاره به من زد. قبل از امیر، مامان گفت: _فیروزه مامان تو هم نظرتو بگو. همه ساکت به من خیره شدند. برای من زمان زیادی طول کشید تا از بین بغض و نگرانی و ترس بگویم: _من نمی‌دونم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به نام خالق زیبایی💓🌸 ❣حضرت محمد(صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌وسلم) فرمودند: ‌ عيبهاى مؤمنان را جستجو نكنيد؛ زيرا هر كه دنبال عيبهاى مؤمنان بگردد خداوند عيبهاى او را دنبال كند و هر كه خداوند متعال عيوبش را جستجو كند، او را رسوا سازد گر چه درون خانه اش باشد. ‌ 📚ثواب‌الاعمال، ۲۸۸/۱ ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ من، تــو را.. 💕 به خلوتِ خداییِ خیال خود "بهترینِ بهترینِ من" خطاب می‌کنم ❤️‍🔥 «بهترینِ بهترینِ من..!» ❣🌱✨ ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چقدر قشنگ میشه اگه در خانه داری نیت هامون رو خدایی کنیم😇✨ چرا که در خانه داری؛ خدا هم نگاه قشنگی به ما داره💟🤩 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❌ جواب تشکر دیگران به جای گفتن: مرسی، ممنونم ✅ با توجه به دلیل تشکر؛ میتونی اینا رو بگی:👇 ✔️ توفیقیه که نصیبم شده ✔️ خوشحال شدم خوشتون اومده ✔️ گوارای وجودتون ✔️ ارزشتون بالاتر از این حرفاست ✔️ بیشتر از این‌ها دوستت دارم ✔️ امیدوارم به خوشی استفاده کنید ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی شوهرم میگه بیا ببرمت بیرون تصور من 👀😂 (البته باید بگیم، همین کار که آقا میگه بیا ببرمت بیرون؛ واسه خودش کلی حرف و سخن داره... یعنی حواسم بهت هست و دارم تلاش میکنم حالتو خوب کنم😊❤️) ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 خانومی که چادر سرت هست .. !! آیا این تفاوتی که با بقیه داری، در زندگی تو هم مشهود هست یا فقط چادر سرت هست !؟ نکنه از اون دسته خانوم هایی باشیم که خدای نکرده آبروی حجاب رو می‌بریم ؟!😔😱 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⃣ خواستن که در مورد "فانتزی‌های جنسی" بگیم... 🤌🙃 🛃فانتزی جنسی، یک تصویر ذهنی💬 یا الگوی فکری🧠 است که تمایلات جنسی فرد را تحریک می‌کند و می‌تواند برانگیختگی جنسی را ایجاد یا تقویت کند.⚧ یک فانتزی جنسی توسط تخیل یا حافظه فرد ایجاد شده و ممکن است به طور مستقل یا با تحریک بیرونی ایجاد شَــــــوووود. هـــــوف! نفسم گرفت. 😮‍💨 ای بابا فکر کردم دارم انشاء می‌نویسم🙄 اصلاً ولش کن🙅‍♀ به زبون خودمونی👅 ♐️ فانتزی جنسی همون تخیل یا ذهنیتی هست که هر کس در مورد رابطه جنسی داره👌 آخیــــش... بهتر شد🤪 ببینید👀 فانتزی‌ جنسی، سبک و روش رفتارهای جنسی رو در فرد ایجاد می‌کنه🤙 تقریباً همون برنامه‌ای که برای رابطه زناشویی در ذهن‌تون می‌چینید.🧾 مثلاً... از صبح که مشغول پخت و پز و بشور و بروب هستین🙆‍♀ ممکنه تو ذهن‌تون برای اومدن آقاتون برنامه بچینید 💆‍♀ که چی بپوشین...👗 تا وقتی آقایی اومد، از لباس شما بفهمه یه منظوری دارین😉 حالا... "این لباس پوشیدن" واسه خودتون یه حس جنسی داره که در کل باعث میشه ازش لذت ببرین🥰 یا به عبارتی 🔰 دلتون میخواد وقتی می‌خواین یه رابطه جنسی با همسرتون داشته باشین از این مدل لباس‌ها بپوشین. 💃🏻 حالا شاید یه نفر فانتزیش اینه که اصلاً هیچی نپوشه🙈 یا ممکنه این فانتزی‌ها در مورد طرف مقابلش صدق کنه🤷 مثلاً یکی ممکنه دوست داشته باشه طرفش لباس نپوشه و راست راست جلوش رژه بره 😶‍🌫 آ...م! 🙄 خیلی طولانی شد😬 فعلاً یکم رژه برین تا بقیه‌اش رو بگم خدمتتون... 🤓✍ ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
این افکار تو هستن که مسیر زندگیت رو تعیین می کنن. غیر ممکنه که منفی فکر کنی و منفی عمل کنی، ولی نتیجه مثبت بگیری. ☘🌸 .مراقب افکارت باش. ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بفرست براش🙂💌 عالیجناب یارجـ∞ـان! اینجانب خانومِ شما به استحضار میرساند سریعا نیازمند است به یه بغل گرم، یه لب خندون حرف‌های قشنگ قشنگ و کلی مــ☆ـاچ آبدار برای رفع دلتنگی خانوم خونتون ...🥰 هرچه سریعتر جهت تحویل سفارشات به آدرس زیر مراجعه کنید خیابان محبت، کوچه عشق، منزل معـ♡ـشوق خویش .. 📬😌💕💒 ❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌❥‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎@delbarkade
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا