فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
⭕️ مراقب حرفایی که میزنیم باشیم 🤭
حاج آقا #قرائتی
🖤 @delbarkade
.
.
💕 در اتاق خواب از سر و کول هم بالا بروید .🤔
مگر ما بچه ایم که اینکار را انجام بدهیم !؟
عزیزان من نکته همین جاست.
در اتاق خواب باید مثل بچهها بازیگوش شوید.
نیاز جنسی فقط یک نیاز زیستی برای ارضا شدن نیست بلکه یک نیاز عاطفی هم هست.
پس با شیطنت و سر به سر هم گذاشتن آنقدر یکدیگر را به سر شوق بیاورید که هم محبت و صمیمیت در بینتان افزوده شود و هم انچنان تحریک شوید که آتش نیاز رابطه در شما شعله بگیرد و همسرتان از دستتان فراری شود.
سعی کنید پوزیشن های جنسی رو هم تکراری انجام ندهید و در آن تنوع ایجاد کنید تا از سردی جنسی جلوگیری شود .
#زناشویی
🖤 @delbarkade
دلبرکده
#داستان #فیروزهی_خاکستری22 #خان_اول با وجود همهی تلاشم از جا پریدم. به اتاقم رفتم. در انتخاب مانت
#داستان
#فیروزهی_خاکستری23
#راز
خاله از بالکن تماشا میکرد. سرسنگین روی صندلی نشستم. امیر در بزرگ حیاط را باز کرد. خنده از لبش محو نمیشد. مراقب بودم نگاهمان گره نخورد. خودم را مشغول روسری و دکمههای مانتو و وسایل کیفم کردم. امیر کنارِ در بلند گفت:
_ته فدا بَوِم
نگاهش کردم. با دو دست برای خاله بوس فرستاد.
وقتی نشست بدون اینکه نگاهم کند، پرسید:
_خب کجا باید برم دخترخاله؟!
_ببخشید به زحمت افتادی!
صورتش را به طرفم چرخاند. ابروهایش را جمع کرد.
_کی تا حالا تعارفی شدی؟!
حتی وقتی اخم کرد لبخند روی لبش بود. برای اینکه بحث تمام شود؛ گفتم:
_یه کتابفروشی خوب بریم لطفاً!
به آسمان خیره شد. یک ابرویش را بالا برد. چشمانش ریز شد. سرش را کمی بالا و پایین کرد. دندهی ماشین را با فشار جا انداخت و حرکت کرد.
فهمیدم از مازوبن خارج شدیم. فقط چند دقیقه گذشت تا تابلوی «به شهر توریستی تنکابن خوش آمدید» ظاهر شد.
تا کتابفروشی با هم حرف نزدیم. از مرکز شهر گذشتیم. محو تماشای فروشگاهها و خیابانها شدم. نفهمیدم چند دقیقه گذشت. با دیدن تابلوی بزرگ «شهر کتاب» چشمانم برق زد. برق شادی تمام سلولهای بدنم را سر ذوق آورد. منتظر امیر نماندم.
در کتابها میگشتم. امیر از پشت قفسه ظاهر شد. چند کتاب دستش بود.
_دنبال چی هستی؟!
نگاهم از کتابها جدا نشد.
_رمان.
_کلاسیک، عاشقانه، فلسفی؟!
به خودم آمدم. در ذهنم تکرار کردم کلاسیک، عاشقانه، فلسفی؟!
از نظر من همهی رمانها عاشقانه بودند. اصلا حوصله رمانهای خشک با کلمات قلنبه را نداشتم. امیر منتظر جوابم بود. نخواستم بگویم عاشقانه. شانههایم را بالا و پایین کردم و گفتم:
_قشنگ و جذاب باشه.
_برباد رفته رو خوندی؟
لبهایم را به هم فشار دادم. چشمانم را در آسمان چرخاندم. به امیر نگاه کردم.
_اسمش آشناست.
لبخندی گوشهی لبش نشست. دو جلد کتاب قطور روی میز گذاشت.
_اسکارلت اوهارا، رت باتلر، اشلی ویلکز
نفهمیدم در مورد چه حرف میزند. فقط از دیدن آن حجم کتاب ترسیدم. فقط گفتم:
_یه کتابی میخوام تا آخر هفته تمومش کنم.
دوباره لبخند زد. نگاهش گفت: «تو که کتاب خون نیستی اینجا چی کار میکنی؟!» خودم را مشغول کتابهای قفسه کردم.
_این یکی چطوره؟!
روی جلد ساده و یکدست بنفشش را خواندم. «چراغها را من خاموش میکنم»
حس کردم کسل کننده است. به احترام امیر کتاب را گرفتم و ورق زدم. جایزه ادبی گرفته بود. فکر کردم لابد از این کتابهای ادبی است که برای مخاطبهای خاص نوشتهاند. کتاب دستم را نشان دادم و گفتم:
_همین خوبه.
با سر تأیید کرد. کنار صندوق کتاب را از من گرفت. سوویچ ماشین را به من داد.
_برو تو ماشین تا من بیام.
با نگاهم التماسش کردم. با نگاهش اجازهی حرف زدن نداد.
روی صندلی ماشین نشستم. به حس خوبی که داشتم فکر کردم. رفتار امیر. احترام و ادبیاتش. اعتماد خاله. حتی حرف ننه که از خان اول گفته بود. سعی کردم خانهای بعدی را از قصهی من و امیر پیدا کنم.
رضایت بابا، ازدواج فهیمه، کار امیر... دنبال خان پنجم بودم که امیر در را باز کرد. از فکرهایی که در مورد او کرده بودم مثل شمع آب شدم. کیسهی بزرگ کتاب را به من نداد. از داخل آن «دالان بهشت» را بیرون آورد. کنجکاو بودم کتابهایی که خریده را ببینم. خودم را پرو کردم.
_بقیهاش سِکرِته؟!
توقع این حرفم را نداشت.
_ها...اِم...برا کسیه.
با لبخند کیسه را جمع کرد. از فکری که مثل تیر به سرم زد، گر گرفتم. شاید اصلا بین امیر و خاله حرف از من نبود!
🖤 @delbarkade
.
یاد قدیما بخیررر 😍🥺
با زنبیل قرمز خیلی هامون خاطره داریم ..
کیا خاطره دارند ازین صحنه ها ؟
خاطرات زنبیلی تون رو برامون بفرستید😀
#نوستالژی
🖤 @delbarkade
دلبرکده
.
⭕️ ترفند و راهکار عشوه گری برای همسر در منزل، با وجود فرزندان 👨👩👦👦
💜 حتما ساعتهایی از روز را در اتاق با همسرتون تنها باشید، تا زمان هایی که برای رابطه ی جنسی در اتاق وقت میگذارید، فرزندان به شما شک نکنند !
چطوری!؟🤔
اینجوری 😉👇
یک زمان هایی که قصد رابطه ندارید، با همسرتون در اتاق باشید و در رو نیمه باز بگذارید و فقط با هم صحبت کنید..🗣
یا مطالعه کنید ..📔
و یا اتاق رو تمیز کنید..
و یا با هم چایی یا میوه میل کنید🍐🍇
و وقتی که فرزندتان میخواست داخل اتاق بشه بهشون بگین ما صحبت خصوصی داریم باهم لطفا وارد نشو !✋
یا بگید : وقتی که من و بابا داخل اتاق هستیم اجازه وارد شدن ندارید .
اینطوری زمانهایی که برای رابطه ی جنسی در اتاق وقت میگذارید، دیگه بهتون کار ندارن 😊.
میتونید برای احتیاط در رو از پشت قفل کنید.
در واقع باید فرهنگ این رو در منزل جا بندازید که وقتی پدر و مادر در اتاق هستند بچه ها حق وارد شدن و یا پرس و جو رو ندارند .
🖤 @delbarkade
.
دلبرکده
. ⭕️ ترفند و راهکار عشوه گری برای همسر در منزل، با وجود فرزندان 👨👩👦👦 💜 حتما ساعتهایی از روز را
.
ازین ترفندها برای خانومای بچه دار ان شاالله زیاد میگذاریم .. نگران نباشید ..
بشرطی که شما هم یکم فعال باشید و تجربیاتتون رو برامون بفرستید دیگه ...😉
ارسال نظرات:
@admin_delbarkade
.
11.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️گفتگوی بیپرده خانمهای شل حجاب دانشجو با استاد رحیمپور ازغدی
📌بیحجاب راحت تریم...
🗣پاسخ زیبا و منطقی استاد:
حداقلیترین مجازات طبیعی کشفحجاب، #وزارت_تنهایی است...
#سیاست
#خانواده
#حجاب
🖤 @delbarkade
.
.
💕 خانمهای گرانقدر؛
توجه کنید که متاسفانه عده زیادی از آقایان از نقاط حساس اندام خانمها اطلاع کافی ندارند🤷🏻
و فقط سه چهار جای اصلی را میشناسند.
اما در واقع اگر میخواهید لذت و نشاط رابطه را برای هر دو به حد اعلا برسونید، حتماً نقاط حساس همدیگر را خوب بشناسید و مورد لطف و عنایت قرار دهید. 💜👄💑
خودتان نقاط حساس اندامتان را به همسرتان معرفی کنید و بگویید که از تحریک کجاهای اندامتان شور و هیجان جنسی بیشتری در شما ایجاد میشود و میل و اشتیاق بیشتری به رابطه پیدا میکنید.🥰
لمس و ماساژ نرم همراه با بوسیدن و بوییدن این نواحی بخصوص زمانی که از حمام بیرون آمدهاید،🚿 هم برای همسرتان و هم خود شما دیوانهکننده بوده که لحظات به یادماندنی را در پی خواهد داشت و کانون خانوادهتان گرمتر از قبل خواهد شد.❤️
#زناشویی
🖤 @delbarkade
.