eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
20هزار دنبال‌کننده
243 عکس
114 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تبلیغات با سیاست🌿🍭❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتش رسیده با هزینه‌ی یه جلسه ماساژ یه ماساژور حرفه‌ای رو دعوت کنی خونه‌ات💪 این دستگاه جوری طراحی شده که همه درد و گرفتگی‌های بدنت رو تو چند ثانیه از بین ببره🥰 ♦️۴ سری مختلف، ۶ سطح قدرت ♦️مشاوره رایگان ♦️ارسال رایگان به سراسر کشور همین الان سفارشت رو ثبت کن و درب منزل پرداخت کن👇🏻 مشاوره رایگان و ثبت سفارش
لااِله اِلّا اَنت سُبحانکَ اِنّی کُنتُ مِنَ‌ الظالِمین هیچ خدایی جز تو نیست تو پاک‌ و منزه هستی و من از ستمکارانم🌱 @estory_mazhabi
🥺💫نزدیک عیده میخوای بخری ولی پول نداری ؟🥲 🎁 بهترین برند های بدلیجات معتبرجهان اینجاست 😱 🎁زیورالات مارک با روکش تا 😱😱 ❣انواع بازار https://eitaa.com/joinchat/1201340698C10a6bb7230 https://eitaa.com/joinchat/1201340698C10a6bb7230 😳 مقاوم به وایتکس 🔥🤩😱
😢 فروختی ؟! نگرانی نداره عزیزم 🥰🙊 من برات کلی بدلیجاتِ و معتبر دارم که🤩🎁👌 🤫بجز خودمو خودت هیشکی نمیفهمه بدلن 😜😍 🤩 https://eitaa.com/joinchat/1201340698C10a6bb7230
📌دختر یتیم! دختر يتيمى با مادر پير خود زندگى مى كرد، پسر عمويش ازش خواستگارى كرد،بعد از اينكه عروس خانواده ى عمو شد، دختران و زن عمو بهش زور مي گفتند و انواع ظلم را بر او روا مى داشتند، دختر جوان هر بارى كه خانه نزد مادرش مى آمد شكايت مى كرد... بعد از مدتى خانواده عمويش متوجه شدند، كه دختر غمگين مى رود و خوشحال و سرحال بر مى گردد، به شوهرش گفتند؛ زن تو دوست پنهانى دارد و در خانه ى مادرش با او ملاقات مى كند...... ⬅️ادامه ی داستان➡️
🚫ماجرای عجیب شوهرم🚫 از صبح میدیدم شوهرم ی جوریه ، هی گوشیش چک میکرد، متعجب چند بار ازش پرسیدم ولی جواب های سرسری میداد. بعد ناهار گفت: _پاشو برسونمت خونه خواهرت جایی کار دارم تنها نمون اینجا ،چشمی گفتم حاضر شدم. شوهرم منو رسوند خونه خواهرم رفت گفت شب میام دنبالت... نمیدونم چرا ولی بد به دلم افتاده بود خونمون فقط دو کوچه با خونشون فاصله داشت بچه رو گذاشتم خونه خواهرم ،رفتم خونه خودم در که باز کردم ..... ⬅️ادامه ی داستان➡️
هدایت شده از تبلیغات با سیاست🌿🍭❤️
🎁عیدی میده بیت۲۴، پرسود باشه ۴۰۴ 🌸اگه تا حالا تو بیت۲۴ ثبت نام نکردی، الان بهترین زمان برای این کاره چون بیت۲۴ به کاربرای جدیدی که تا ۱۵ فروردین ۴۰۴ تو صرافی بیت۲۴ ثبت نام کنن، عیدی میده. تازه، بعد از ثبت نام می‌تونی با اشتراک‌گذاری کدی که دریافت کردی، به هر چند نفر که می‌خوای عیدی بدی. لینک ثبت نام و دریافت عیدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غیرِ او از کلِ دنیا چشم بر میداشتم...❤️‍🔥 @alegenab_eshgh 𖤐⃟💘‌‌‎‎‎‎‌࿐
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 یهو بهش گفت بیا تمومش کنیم، دارم ازدواج میکنم نمیتونستم باور کنم، فهیمه ادامه داد: اینم شانس نوه های مظفرخانه، همه توزرد از آب درمیان فهیمه برگشت بره، بلند گفتم: من توزرد نبودم، فقط هیچ وقت عشقی ندیدم که بخوام بهش جواب بدم، واقعا ندیدم فهیمه بازم جوابی نداد و رفت، پامو کوبیدم زمین و گفتم -لعنت به این غرورت، لعنت همونجا نشستم، به آسمون نگاه کردم و گفتم: مظفرخان، من که میدونم توزرد از آب دراومدن بنده خدا کار توئه، چطوری نمیدونم، ولی تنها کسی که اینجا جلوت وایساد فقط من بودم بالاخره جشن تموم شد و من بعد از خداحافظی با همه خواستم برگردم خونه ام... حالا دیگه دلم برای نسترن پر میکشید، خیلی دیر وقت بود و حتما کلی نگرانم بود.. وقتی با همه دست دادم و خداحافظی کردم به طرف بابابزرگ رفتم، قلبم تو دهنم بود اما گفتم: شب خوبی بود بابابزرگ -دنبالم بیا سروش، کارت دارم بابابزرگ که به طرف طبقه ی بالا رفت به مامان نگاه کردم، اشاره کرد برم دنبالش، اصلا حوصله شو نداشتم اما رفتم، تو یه اتاق منتظرم بود، وارد که شدم در اتاق و بست و جلوم وایساد، دستشو گذاشت روی شونه مو گفت: خسته نشدی هنوز پسر؟ @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 -از چی بابابزرگ؟ از زندگی؟ -نه از دربدری، از بی پولی، از زندگی با یه دختر بی اصل و نسب، یه دختری که... -توهین نکنید لطفا، اون دختر الان زن منه، خیلیم بهش علاقه دارم، نه خسته نشدم، خسته هم نمیشم، بابابزرگ چرا میخوای همه به میل شما رفتار کنن؟ مثل ربات باشیم شما بگی کجا بریم چی بپوشیم چی بخوریم چه رشته ای بخونیم حالام که افتادین به جون ازدواج نوه ها، خواستگار میپرونید که اونی میخواین بشه، چرا؟ بابابزرگم لبخندی زد و گفت: همیشه باهوشترین تو بودی، پس فهمیدی خواستگار میترا چطوری پاپس کشیده، ولی اون عاشق نبود، که اگه بود عشقشو با یه میلیارد پول تاخت نمیزد -یه میلیارد دادین که ساسان بشه شوهر میترا؟ چی به شما میرسه؟ -غریبه نباید پاشو بذاره تو این باغ، تو این خاندان، من اینهمه ثروت جمع نکردم که شما پای غریبه ها رو اینجا باز کنید -ای لعنت بیاد به هرچی ثروته که ملاک زندگی آدما شده، ما آدمیم نه یه ربات که باید بهش برنامه بدین، ما خودمون حق انتخاب داریم، شعور داریم، میفهمیم -به کدومتون ظلم کردم؟ مگه انتخاب من به ضرر شما بوده؟ همین ساسان و میترا چقدر بهم میومدن؟ سوسن خواستگارشو دید آب از لب و لوچه اش آویزون شد، توام کنار فهیمه... @deledivane 😌😘😍❤️‍🔥