ویرانه❤️🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🌻🍊🌻🍊🌻 🍊🌻🍊🌻 🌻🍊🌻 🍊🌻 🌻 #تشبیه_او #پارت119 مهراب با خستگی گفت: _من خیلی خوابم میاد. پشت فرمون خسته شد
🌻🍊🌻🍊🌻
🍊🌻🍊🌻
🌻🍊🌻
🍊🌻
🌻
#تشبیه_او
#پارت120
_مهراب از خیانتت باخبر بود؟
کلافه به مهراب نگاه کردم تا چیزی بگه، اصلا نمیخواستم این بحث رو پیش بیبی باز کنم اما مهراب با بیخیالی به سنت اتاق رفت.
دندونامو از حرص روی هم فشردم، بی شعور تنهام گذاشت!
هیچکدوممون حریف بیبی نمیشدیم.
آهی کشیدم و ناچار گفتم:
_نه. یه سال قبل از طلاقمون فهمید. شکاک و بدبین شد.
بهش گفتم با امیرعلی بهت خیانتی نکردم فقط دوسش دارم و بهش فکر میکنم.
اشتباه کردم، باید پنهانی نگهش میداشتم.
_تو خودت زندگیتو خراب کردی دخترم.. من نمیتونم قضاوت کنمتون اما مقصر اصلی تویی! برو بخواب.. پشیمون شدم. بهتره یه وقت دیگه حرف بزنیم.
از جا بلند شدم و بی اراده منم بلند شدم. ناراحت گفتم:
_تقصیر من نبود. من .. من مگه میتونم خودمو طلاق بدم؟
چرا تو قانون حق طلاق با مرده؟ من .. من مهرابو داشتم دوست میداشتم که ولم کرد. که طلاقم داد.
_اگه تو داشتی عاشقش میشدی، اون از اول عاشقت بود.
ازت خسته شده بوده، از سردی و نبودن هات.
_من نبودم؟ من همیشه تو زندگی مشترکمون کم و کاستی نذاشتم.
به سمتم برگشت و غمگین گفت:
_تو عشق نذاشتی! فکر کردی من مردی که با عشقش ازدواج کرده و فردای صبح عروسیش غمگین پیشم میاد، با مردی که به کام دلش رسیده نمیشناسم؟
@deledivane
🌻
🍊🌻
🌻🍊🌻
🍊🌻🍊🌻
🌻🍊🌻🍊🌻