eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.4هزار دنبال‌کننده
373 عکس
195 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 اردلان اخمی کرد که و نگاهی به اردشیر انداخت و گفت: - اینجا چه خبره مادر؟ نعیمه یهو زد زیر گریه و گفت: - بهتره از باباتون بپرسین بعد این همه سال زندگی گند زده به آبروی من.... من دیگه نمی کشم! - من گند زدم به آبروی تو؟؟ سال‌های اول ازدواجمون رو یادت رفته؟؟ نعیمه با تعجب نگاهی به اردشیر کرد و گفت: - چه ربطی داره؟ - میخوای به بچه هات بگم چه کارهایی کردی ها؟؟؟ من خیلی مرد بودم که سر این زندگی وایسادم و تو رو تحمل کردم! نعیمه جیغی کشید و گفت: - بسه گذشته ها رو پیش نکش!! اردشیر خنده ای کرد و گفت: - تو همه چیز رو وسط می کشی ولی من... اردلان پرید وسط حرفشون و گفت: - گفتم بسه مامان! این بحثو جمعش کن! نعیمه با گریه گفت: - من جمعش کنم به باباتون هیچی نمیگین؟؟ اردلان چشم غره ای به نعیمه رفت که با گریه از اتاق بیرون رفت و بچه ها هم به دنبالش رفتن. اردشیر هم عصبی از اتاقم بیرون رفت و درو محکم به هم کوبید. اردلان دستاشو توی جیبش برد و چند قدم بهم نزدیک شد. از ترس بیشتر چسبیدم به دیواره پشت سرم که به طرفم خم شد و آهسته کنار گوشم گفت: - خوشت میاد بین همه دعوا راه بندازی و خودتو بزنی به موش مردگی ؟ . @deledivane