🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_110
- چون رکس غذای مخصوص خودش رو داره..
پوزخندی روی لبم نشست و گفتم:
- پس از یه بچه خرجش بیشتره.
- آره دیگه اردلان عاشق این سگه..
به سمت جعبهای که گوشه قفس گذاشته بودن رفت و در جعبه رو باز کرد.
با تعجب گفتم:
- اونا چیه؟
- اینا غذای خشکه هفتهای دوبار بهش میده... بیا تو امتحان کن.
با ترس گفتم:
- نه دستم رو ببرم جلو انگشتام رو گاز می گیره...
رهام با خنده گفت:
- نمیخواد از همین دور پرت کن میفته داخل قفس..
سرم رو تکون دادم و چند تیکه غذا ازش گرفتم.
بیشتر شبیه بیکن یا گوشت خشک شده بود.
داخل قفس که انداختم، رکس اول غذا رو بو کشید و بعد شروع به خوردن کرد.
نفس راحتی کشیدم که رهام گفت:
- بیا جلوتر...
چند قدم جلو رفتم که یهو پارس بلندی کرد.
از ترس عقب رفتم که یهو زمین خوردم.
رهام بلند خندید که گفتم:
- کوفت
- آخه قیافت خیلی بانمک بود.
تپش قلب شدیدی گرفته بودم..
کتابم رو از روی زمین برداشتم و گفتم:
- بیا بریم اصلا نمیخوام با این وحشی اینجا باشم!
- باشه...
با هم برگشتیم سمت تاب روش نشستم و رهام شروع به هل دادنم کرد و در همون حال نگاهی بهم انداخت و گفت:
- حالا میخوای چه رشته ای قبول بشی؟
- فعلا هیچ تصمیمی ندارم فقط میخوام کنکور رو قبول بشم همین..
رهام با اطمینان سرشو تکون داد و گفت:
- مطمئن باش که قبول میشی!
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane