eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.4هزار دنبال‌کننده
373 عکس
195 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 - آره زنگ زدم بگم اگه پول لازم داری بهت بدم.. دیگه نتونستم جلوی خندمو نگه دارم اشکامو پاک کردم و گفتم: - مامان و بابا چیکار میکنن؟ - خوبن دیگه! - هنوزم توی همون خونه‌این؟ - نه.... بابا خونه رو عوض کرد اومدیم یه جای بهتر... بابا یکی از دوستاش یه کار شراکتی راه انداخته و اوضاعمون بد نیست... نفس عمیقی کشیدم و گفتم: - خوب خدا رو شکر عزیزم خیالمو راحت کردی! - تو چیکار می‌کنی آبجی حالت خوبه؟ - من خوبم عزیز دلم... - چرا دیگه نمیای اینجا بهمون سر بزنی؟ می‌دونم که از دست من دلخوری.. با تعجب گفتم: - چرا از دست تو؟ میلاد مکثی کرد و گفت: - من همه چیزو می‌دونم آبجی اینکه بابا تورو به زور به عقد اون یارو درآورد همه اینا رو می‌فهمم بچه که نیستم... از اینکه نتونستم جلوشون رو بگیرم از خودم ناراحتم و بدم میاد... بغضی توی گلوم نشست و گفتم: - دورت بگرده مهسا تو کی انقدر بزرگ شدی ها ؟ - حالا بهم بگو اذیتت می‌کنه؟ لبخندی زدم و گفتم: - نه عزیز دلم اصلاً نگران من نباشه اینجا حالم خوبه می‌خوام درس بخونم و کنکور بدم و برم دانشگاه اصلاً نگران من نباش عزیزم باشه؟؟؟ هر وقتم که پول لازم داشتی کافیه بهم زنگ بزنی... - پول نمی‌خوام... - پس چی می‌خوای؟ میلاد با بغض گفت: - تو رو می‌خوام آبجی.. مهلا خیلی بهونتو می‌گیره...شب و روز گریه می‌کنه حال مامان و بابا هم زیاد خوب نیست... من می‌فهمم همه این چیزا رو بابا شبا که همه می‌خوابن میره توی حیاط و تا نصف شب سیگار می‌کشه و بیداره مامان هم توی اتاق گریه می‌کنه... من صداش رو می‌شنوم! با ناراحتی لبمو گاز گرفتم تا گریه نکنم نفس عمیقی کشیدم و گفتم: - غصه نخور عزیزم کم کم همه چیز درست میشه منم به وقتش که برسه میام پیشتون باشه؟ . @deledivane