🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_116
- آره زنگ زدم بگم اگه پول لازم داری بهت بدم..
دیگه نتونستم جلوی خندمو نگه دارم اشکامو پاک کردم و گفتم:
- مامان و بابا چیکار میکنن؟
- خوبن دیگه!
- هنوزم توی همون خونهاین؟
- نه.... بابا خونه رو عوض کرد اومدیم یه جای بهتر... بابا یکی از دوستاش یه کار شراکتی راه انداخته و اوضاعمون بد نیست...
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
- خوب خدا رو شکر عزیزم خیالمو راحت کردی!
- تو چیکار میکنی آبجی حالت خوبه؟
- من خوبم عزیز دلم...
- چرا دیگه نمیای اینجا بهمون سر بزنی؟ میدونم که از دست من دلخوری..
با تعجب گفتم:
- چرا از دست تو؟
میلاد مکثی کرد و گفت:
- من همه چیزو میدونم آبجی اینکه بابا تورو به زور به عقد اون یارو درآورد همه اینا رو میفهمم بچه که نیستم... از اینکه نتونستم جلوشون رو بگیرم از خودم ناراحتم و بدم میاد...
بغضی توی گلوم نشست و گفتم:
- دورت بگرده مهسا تو کی انقدر بزرگ شدی ها ؟
- حالا بهم بگو اذیتت میکنه؟
لبخندی زدم و گفتم:
- نه عزیز دلم اصلاً نگران من نباشه اینجا حالم خوبه میخوام درس بخونم و کنکور بدم و برم دانشگاه اصلاً نگران من نباش عزیزم باشه؟؟؟ هر وقتم که پول لازم داشتی کافیه بهم زنگ بزنی...
- پول نمیخوام...
- پس چی میخوای؟
میلاد با بغض گفت:
- تو رو میخوام آبجی.. مهلا خیلی بهونتو میگیره...شب و روز گریه میکنه حال مامان و بابا هم زیاد خوب نیست... من میفهمم همه این چیزا رو بابا شبا که همه میخوابن میره توی حیاط و تا نصف شب سیگار میکشه و بیداره مامان هم توی اتاق گریه میکنه... من صداش رو میشنوم!
با ناراحتی لبمو گاز گرفتم تا گریه نکنم نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
- غصه نخور عزیزم کم کم همه چیز درست میشه منم به وقتش که برسه میام پیشتون باشه؟
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane