🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_123
اردلان دستی توی موهاش کشید و با خنده گفت:
- نه دختر جون من چیکار به تو دارم فقط ازت یه سوال پرسیدم همین!
ابرویی بالا انداختم و چیزی نگفتم که یهو اردلان گفت:
- اون روز تو و رهام رفته بودی دور و بر قفس رکس درسته؟
با تعجب نگاهش کردم نمیدونستم چی جوابش رو بدم که گفت:
- از توی دوربینا دیدم...
لبمو گاز گرفتم و آهسته سرمو تکون دادم که اردلان با اخم گفت:
- برای چی ؟
- چی؟؟
- میگم برای چی رفته بودی پیش رکس! - چیزه یعنی همینجوری رهام میخواست بره منم همراهش رفتم...
- برای همین بهش گوشت دادی آره؟ نمیدونستم جوابشو چی بدم که اردلان خنده کوتاهی کرد و گفت:
-؛مثلاً بهش گوشت دادی که باهات دوست بشه تا دیگه کاری بهت نداشته باشه مگه نه ؟
با تعجب نگاهش کردم و گفتم:
- شما از کجا فهمیدی؟
اردلان پوزخندی زد دست به سینه شد و گفت:
- من همه چیزو میفهمم و زود با خبر میشم.
بار آخره که بهت تذکر میدم دور و بر رکس ببینمت من میدونم و تو فهمیدی ؟؟؟
با ترس گفتم:
- بله دیگه نمیرم اون طرف...
- آفرین!
با اخم از پشت میز بلند شد و از خونه بیرون رفت.
کلافه میزو جمع کردم.
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane