eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.5هزار دنبال‌کننده
405 عکس
224 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 اردلان دستی توی موهاش کشید و با خنده گفت: - نه دختر جون من چیکار به تو دارم فقط ازت یه سوال پرسیدم همین! ابرویی بالا انداختم و چیزی نگفتم که یهو اردلان گفت: - اون روز تو و رهام رفته بودی دور و بر قفس رکس درسته؟ با تعجب نگاهش کردم نمی‌دونستم چی جوابش رو بدم که گفت: - از توی دوربینا دیدم... لبمو گاز گرفتم و آهسته سرمو تکون دادم که اردلان با اخم گفت: - برای چی ؟ - چی؟؟ - میگم برای چی رفته بودی پیش رکس! - چیزه یعنی همینجوری رهام می‌خواست بره منم همراهش رفتم... - برای همین بهش گوشت دادی آره؟ نمی‌دونستم جوابشو چی بدم که اردلان خنده کوتاهی کرد و گفت: -؛مثلاً بهش گوشت دادی که باهات دوست بشه تا دیگه کاری بهت نداشته باشه مگه نه ؟ با تعجب نگاهش کردم و گفتم: - شما از کجا فهمیدی؟ اردلان پوزخندی زد دست به سینه شد و گفت: - من همه چیزو می‌فهمم و زود با خبر میشم. بار آخره که بهت تذکر میدم دور و بر رکس ببینمت من می‌دونم و تو فهمیدی ؟؟؟ با ترس گفتم: - بله دیگه نمیرم اون طرف... - آفرین! با اخم از پشت میز بلند شد و از خونه بیرون رفت. کلافه میزو جمع کردم. . @deledivane