🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_126
لبخندی روی لبم نشست... واقعا زیبا شده بودم.
به نظرم رها واقعاً خوش سلیقه بود.
شومیز تنم در عین سادگی، شیک و باکلاس بود.
از اتاق بیرون رفتم.
اردلان یه گوشه نشسته بود و سرش توی گوشیش بود.
مستقیم به سمت رها که پیراهنی کوتاه و عروسکی پوشیده بود رفتم.
اون هم حسابی لباسش بهش میومد.
با دیدنم لبخندی زد و گفت:
- وای چقدر خوشگل شدی...
- مرسی عزیزم تو که خیلی نازتر شدی!
رها نیشش حسابی باز شد و گفت:
- وای مهسا خیلی استرس دارم...
با تعجب گفتم:
- برای چی؟
رها ابرویی بالا انداخت و گفت:
- امشب قراره یه نفرو ببینم یعنی اون قراره برای اولین بار منو توی مهمونی ببینه... حسابی استرس گرفتم به نظرت از من خوشش میاد؟؟
- معلومه که خوشش میاد... ماشالله انقدر خوشگل و ناز شدی که من نمیتونم ازت چشم بردارم...
رها با نگرانی گفت:
- فقط از رهام میترسم.. آدم زرنگیه زود متوجه همه چیز میشه...
لبخندی بهش زدم که گفت:
- میشه ازت بخوام سرشو گرم کنی؟
با تعجب گفتم:
- چیکار کنم؟
- فقط برای ۱۰ دقیقه وقتی بهت اشاره کردم سرشو گرم کن تا من برم پیشش و باهاش حرف بزنم همین..!
کلافه شونهای بالا انداختم و گفتم:
- آخه نمیدونم میتونم از پسش بر بیام یا نه...
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane