🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_127
رها دستمو گرفت و گفت:
- معلومه که میتونی رهام که خدای چرت و پرت گفتنه!
با خنده گفتم:
- خیلی خوب سعیمو میکنم!
- مرسی عزیزم بیا بشینیم اینجا یه چیزی بخوریم
سری تکون دادم و گفتم:
- مرسی الان من میل ندارم راستی کادوی ارغوان رو چیکار کنم؟
- برو بیارش بزار این زیر میز...!
سری تکون دادم.
کادومو از طبقه بالا آوردم و زیر میز گذاشتم.
حدود چهل دقیقه گذشته بود که کمکم دوستای ارغوان از راه میرسیدن.
ویلا شلوغتر شده بود و منم چون کسی رو نمیشناختم یه گوشه نشسته بودم و به بقیه نگاه میکردم.
چشمم به اردلان افتاد.
دختری کنارش وایساده بود و داشتن با هم حرف میزدند.
منتها دختره رو خیلی خوب نمیتونستم ببینم.
انگار متوجه نگاهم شد که فورا برگشت و مستقیم نگاهم کرد.
هول زده و با خجالت سرمو پایین انداختم.
لعنتی فهمید که داشتم دیدش میزدم.
کلافه سرمو تکون دادم که رهام کنارم نشست و گفت:
- چرا تنهایی؟؟
شونهای بالا انداختم و گفتم:
- چیکار کنم ؟
- میای با هم برقصیم ؟
فورا سرمو تکون دادم و گفتم:
- اصلاً حرفشم نزن!
رهام با تعجب گفت:
- برای چی؟
- خوب راستش چیزه یعنی من زیاد رقص بلد نیستم..اصلاً تا حالا نرقصیدم!
رهام ابرویی بالا انداخت و گفت:
- الکی میگی...
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane