eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.5هزار دنبال‌کننده
405 عکس
224 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 - ببخشید به خدا... اصلاً زمان از دستمون در رفت... چشم غره‌ای بهش رفتم و گفتم: - حالا یادت باشه این شازده رو نشونم بدی! رها نیشش باز شد و گفت: - حتما... با هم وارد ویلا شدیم که رهام چشمش بهمون افتاد‌. کلافه بهمون نزدیک شد و گفت: - معلوم هست شما دو نفر کجایین؟ ارغوان کلی دنبالتون گشت... کیکشو هم قاچ کرد و تموم شد! رها لبشو گاز گرفت و گفت: - ببخشید داداش اینجا آنتن نداشتم، رفتم توی حیاط داشتم با گوشیم صحبت می‌کردم.. - خیلی خوب اشکال نداره بشینین تا براتون کیک بیارم... کنار رها نشستم که نفس عمیقی کشید نگاهی بهم کرد و گفت: - چیه چرا بهم زل زدی؟ - خوب بلدی دروغ بگی ها... - داری تیکه می‌ندازی؟ - نه جدی میگم! من اینجور وقتا انقدر دستپاچه می‌شم و خودمو گم می‌کنم که قشنگ همه چیز رو لو میدم... رها با تعجب گفت: - واقعاً ؟ پس امشب شانسم گرفت که به اردلان حرفی نزدی... به حرفش خندیدم که همون لحظه اردلان وارد ویلا شد با اخم نگاهی بهم کرد و به سمت پله ها رفت. نمی‌دونم چرا نگاه‌هاش انقدر برام سنگین و دلهره آور بود. کیک رو که با رها خوردیم، نوبت کادوها رسید. . @deledivane