eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.5هزار دنبال‌کننده
405 عکس
224 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 خاتون ابرویی بالا انداخت و گفت: - من دیگه تو رو می‌شناسمت مثل کف دستم... وقت‌هایی که قیافت اینجوری میشه می‌دونم توی سرت پر از سواله! از پشت میز بلند شدم و گفتم: - نه نیست بابت صبحانه هم مرسی میرم بالا درسمو بخونم. خاتون با خنده گفت: - برو عزیزم! وارد اتاقم شدم و جزومو برداشتم. دو تا از کتاب‌هایی که برای کنکور خریده بودم رو هم جلوم گذاشتم و شروع کردم به خوندن... تند تند تست می‌زدم ولی ذهنم حسابی به هم ریخته بود و اکثر جواب‌ها رو غلط می‌نوشتم. کلافه مداد و انداختم روی کتابم و از روی تخت بلند شدم. پرده رو کامل کنار زدم و در تراس رو باز کردم که هوای خنکی به صورتم خورد. نزدیک ظهر بود یعنی اردلان هنوز با اون دختر توی خونه بودن... کلافه سرمو تکون دادم و فحشی توی دلم به خودم گفتم که انقدر ذهنم درگیر شده بود.. با شنیدن صدای پارس رکس، نگاهی به توی حیاط انداختم. اردلان از ماشینش پیاده شد و مستقیم به سمت ته باغ رفت و از دیدم خارج شد. پس رکس برای همین پارس می‌کرد.. کلافه وارد اتاق شدم و در تراس رو بستم. می‌دونستم اگه اونجا بمونم یک‌سره چشم می‌کشم تا اردلان رو ببینم. . @deledivane