🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_152
سری تکون داد که یهو عصبی شدم و گفتم:
- چه ربطی داره چون یه لحظه نگاهت کردم داری این حرفا رو بهم میزنی؟
اردلان برگشت طرفم نگاه عمیقی بهم انداخت و پوزخندی روی لبش نشست.
سعی کردم مثل خودش با اعتماد به نفس باشم، چشم غرهای بهش رفتم نگاهمو ازش گرفتم که زیر لب گفت:
- آخه بچه پررو هم هستی اگه خواهش خاتون نبود هیچ وقت تو رو سوار ماشینم نمیکردم.
شونهای بالا انداختم و گفتم:
- منتش رو سر من نذار چون من به خاتون هیچی نگفتم خودش بهت گفته بود!
اردلان نیشخندی زد و گفت:
- باشه منم باور کردم!
حسابی داشتم از دستش حرص میخوردم اخمامو کشیدم تو هم و به روبروم زل زدم.
تصمیم گرفتم دیگه باهاش دهن به دهن نذارم.
وقتی رسیدیم، آهسته تشکر کردم و از ماشین پایین رفتم که پاشو گذاشت روی گاز و با سرعت از اونجا دور شد.
تو دلم فحشی بهش دادم پسر یه دیوونه وارد حوزه امتحانی شدم، گوشیو وسیلههامو تحویل دادم و رفتم داخل سالن بعد کلی گشتن شماره صندلیمو پیدا کردم و نشستم نفس عمیقی کشیدم و نگاهی به دور و برم انداختم.
چشمم افتاد به دختری که با استرس چشماشو بسته بود و تند تند زیر لب داشت با خودش چیزی رو زمزمه میکرد.
کنکور که شروع شد نفس عمیقی کشیدم و شروع کردم به خوندن یکی یکی سوالها و جواب دادن پاسخنامه نمیدونم چقدر گذشته بود، احساس میکردم گردنم خشک شده.
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane