eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.3هزار دنبال‌کننده
382 عکس
203 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 پوزخندی زدم و گفتم: - اگه همه چیزو به نعیمه بگم چی؟ اردشیر نگاه وحشتناکی بهم کرد که یه لحظه توی دلم خالی شد و از حرفی که زده بودم پشیمون شدم. خودمو جمع و جور کردم و دستپاچه گفتم: - چیزه یعنی نه همینجوری گفتم‌... وقتی که دیدم نگاهشو از روی صورتم برنمی‌داره سرمو انداختم پایین و گفتم: - ببخشید از دهنم پرید! اردشیر پوزخندی زد و با لحن وحشتناکی گفت: - اگه از این حرفایی که زدم یک کلمه‌اش رو هم چه به نعیمه چه به شخص دیگه‌ای بگی مطمئن باش که زنده‌ات نمی‌ذارم‌..! می‌دونی که آدم خلافکاریم و تا الان هزار تا کار کردم کشتن تو هم برام میشه کار هزار و یکمم فهمیدی؟؟؟بعداً پول خونتو پرت می‌کنم تو صورت بابات تا دوباره باهاش کارخونشو راه بندازه. با اخم سرمو تکون دادم و گفتم: - ببخشید دیگه گفتم که حواسم نبود یه لحظه از دهنم پرید بیرون... اردشیر سری تکون داد و فورا مودش عوض شد و گفت : - خب نگفتی نظرت چیه؟ نفس عمیقی کشیدم و گفتم: - نظرم؟؟؟ مگه غیر از اینکه قبول کنم راه دیگه‌ای هم برام گذاشتی انتخابم بین بد و بدتره! اردشیر سری تکون داد و گفت: - پس قبول دیگه؟ - می‌تونم یه سوال بپرسم ؟ اردشیر نگاهی بهم انداخت و گفت: - بپرس! . @deledivane