🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_16
پوزخندی زدم و گفتم:
- اگه همه چیزو به نعیمه بگم چی؟
اردشیر نگاه وحشتناکی بهم کرد که یه لحظه توی دلم خالی شد و از حرفی که زده بودم پشیمون شدم.
خودمو جمع و جور کردم و دستپاچه گفتم:
- چیزه یعنی نه همینجوری گفتم...
وقتی که دیدم نگاهشو از روی صورتم برنمیداره سرمو انداختم پایین و گفتم:
- ببخشید از دهنم پرید!
اردشیر پوزخندی زد و با لحن وحشتناکی گفت:
- اگه از این حرفایی که زدم یک کلمهاش رو هم چه به نعیمه چه به شخص دیگهای بگی مطمئن باش که زندهات نمیذارم..! میدونی که آدم خلافکاریم و تا الان هزار تا کار کردم کشتن تو هم برام میشه کار هزار و یکمم فهمیدی؟؟؟بعداً پول خونتو پرت میکنم تو صورت بابات تا دوباره باهاش کارخونشو راه بندازه.
با اخم سرمو تکون دادم و گفتم:
- ببخشید دیگه گفتم که حواسم نبود یه لحظه از دهنم پرید بیرون...
اردشیر سری تکون داد و فورا مودش عوض شد و گفت :
- خب نگفتی نظرت چیه؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
- نظرم؟؟؟ مگه غیر از اینکه قبول کنم راه دیگهای هم برام گذاشتی انتخابم بین بد و بدتره!
اردشیر سری تکون داد و گفت:
- پس قبول دیگه؟
- میتونم یه سوال بپرسم ؟
اردشیر نگاهی بهم انداخت و گفت:
- بپرس!
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane