eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
20.7هزار دنبال‌کننده
222 عکس
80 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 سرمو تکون دادم که یهو زد زیر خنده و گفت: - آخه شما دخترا چقدر سوسول و دل نازک هستین! فدا سرت که باهاش دعوا کردی... آشتی می‌کنین دیگه! سرمو تکون دادم و زیر لب گفتم: - آره حق با توئه من زیادی حساس شدم... میشه لطفاً بری بیرون؟ می‌خوام لباسامو عوض کنم. رهام با خنده گفت: - خب من مشکلی ندارم ها..‌ چشم غره‌ای بهش رفتم و گفتم: - در اون که شکی نیست منتها من مشکل دارم! رهام از جاش بلند شد و گفت: - خیلی خوب بابا من رفتم تو هم زود بیا پایین باشه؟ کلافه سرمو تکون دادم و گفتم: - باشه! رهام که رفت لباسامو عوض کردم و به طبقه پایین رفتم. رهام و ارسلان مشغول زدن تو کله هم بودن، پوزخندی روی لبم نشست که خاتون گفت: - خوبی مادر؟ نگاهی بهش انداختم و گفتم: - خیلی ممنون شما خوبین؟ - بد نیستم... راستش یک ماهی رو می‌خوام برم مرخصی! با تعجب نگاهش کردم و گفتم: - برین مرخصی کجا؟ خاتون با ناراحتی سرشو تکون داد و گفت: - خواهرم حالش زیاد خوب نیست..! با تعجب گفتم: - مگه شما خواهرم دارین؟؟ . @deledivane