eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.3هزار دنبال‌کننده
382 عکس
203 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 #ویرانه #پــارت_23 بابا که نمی‌تونست تحمل کنه کسی اینجوری باهاش حرف
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 پوزخندی زدم و گفتم: - داری منو به عقد یه مردی در میاری که هم سن پدرمه شایدم بیشتر اون وقت خوشحالی؟ بهتره بدونی که این یه مراسم طبیعی نیست لازم نیست که انقدر جلوی مردم آبروداری کنی.. مامان چشم غره‌ای بهم رفت و گفت: - منظورت چیه؟ - اینکه اردشیر بیاد در آرایشگاه دنبالم همه شوهرمو می‌بینن پس لازم نیست انقدر آبروداری کنی! مامان اخماشو کشید توی همون چیزی نگفت. شال سفیدی که مامان برام خریده بود رو روی سرم انداختم که زنگ آرایشگاه صدا کرد. آرایشگر با خوشحالی گفت: - فکر کنم آقا داماد تشریف آوردن - آره. خداحافظ! در آرایشگاه رو باز کردم و رفتم بیرون اردشیر حتی بدون اینکه نگاهم کنه رفت سمت ماشین و درو باز کرد. نشستم داخلش که خودش دور زد و پشت فرمون نشست و راه افتاد. توی ماشین سکوت کامل بود هرچند که من اینجوری راحت‌تر بودم حداقل مجبور نمی‌شدم که باهاش حرف بزنم. وقتی رسیدیم جلوی محضر نگاهی بهش کردم و گفتم: - پس خاطر جمع باشم که این عقد باطل دیگه! - آره خیالت راحت برو پایین! . @deledivane