eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
20هزار دنبال‌کننده
220 عکس
91 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 سری تکون دادم و زیر لب گفتم: - شب تو هم بخیر.. اردلان که از اتاق بیرون رفت، فورا برقو خاموش کردم و روی تخت دراز کشیدم.. حسابی خسته بودم و همین که سرمو روی بالش گذاشتم خوابم برد.. ** صبح‌ با صدای زنگ گوشیم چشمامو باز کردم. روی تخت غلتی زدم و تماس و وصل کردم که میلاد با گریه گفت: - آبجی کجایی؟ آبجی تو رو خدا بیا بابا حالش به هم خورده... با حول و ولا روی تخت نشستم و گفتم: - چی شده کجایین؟؟ چرا حالش به هم خورده ؟ - اومدیم بیمارستان یهو قلبش گرفت.. با ترس گفتم: - قلبش؟؟ الان حالش چطوره؟ میلاد زد زیر گریه و گفت: - نمی‌دونم دکترا بردنش توی اتاق عمل... - باشه الان میام آدرس بیمارستانو بگو! نفهمیدم چه جوری از جام بلند شدم و لباس پوشیدم. با ترس از اتاق بیرون اومدم و فوراً به طبقه پایین رفتم. که دیدم اردلان سر میز صبحانه نشسته. بدون توجه بهش رفتم توی حیاط که دنبالم اومد و گفت: - صبر کن مهسا چیزی شده؟ با گریه نگاهش کردم و گفتم: - بابام حالش به هم خورده بیمارستانه... - واسه چی ؟ - نمی‌دونم... - خیلی خب... بشین تو ماشین می‌رسونمت! . @deledivane **