eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.3هزار دنبال‌کننده
382 عکس
203 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 مستاصل وایساده بودم که اردشیر نگاهی بهم کرد و گفت: - چرا اینجا وایسادی برو سوار شو دیگه! - چیزه میگم شما مطمئنی که عاقد عقد و باطل کرده ؟ اردشیر سری تکون داد و گفت: - آره اگه مطمئن نیستی می‌تونی بری و بپرسی! - واقعاً می‌تونم - آره من تو ماشین منتظرتم زود برو و بیا سری تکون دادم و دویدم داخل محضر عاقد با دیدنم با تعجب گفت: - چیزی شده دختر جان؟ سری تکون دادم و رفتم جلو و آهسته گفتم: - ببخشید می‌خواستم ببینم که این عقد باطله یا نه.. عاقد سرشو با اطمینان تکون داد و آهسته گفت: - بله دختر جان باطله و تو هیچ محرمیتی نسبت به این آقا نداری این امضاهایی هم که کردین همش الکی بود فهمیدی ؟؟ سرمو تکون دادم و نفس راحتی کشیدم که عاقد با تاسف نگاهی بهم کرد و گفت: - معلوم نیست شما جوونا دارین با زندگیاتون چیکار می‌کنین برو بابا جان برو به زندگیت برس و راه درست رو برو... پوزخندی زدم و گفتم: - در مورد من یکی اشتباه می‌کنین کسی که منو به این روز انداخت پدرم بود! عاقد استغفراللهی زیر لب گفت که دامن لباسمو بالا گرفتم و از پله‌های محضر پایین رفتم. . @deledivane