eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.3هزار دنبال‌کننده
382 عکس
203 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 #ویرانه #پــارت_30 - میرم بیرون کار دارم - بهتون گفتم امروز حق بیرو
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 سرمو تکون دادم و گفتم: - خیالتون راحت باشه حواسم به همه چی هست. اردشیر اشاره‌ای به در سفید رنگی کرد و گفت: - اونجا سرویس‌هاست. این طرفم که می‌بینی کمد دیواریه و می‌تونی وسیله‌هاتو بچینی. سفارش تو رو به خاتون کردم... هر کاری داشتی یا هر مشکلی برات پیش اومد توی این خونه می‌تونی به خاتون بگی بهش اعتماد داشته باش زنه مهربونیه. با تعجب نگاهش کردم و گفتم: - خاتون کیه؟ - مادرش نوکر خونه زاده پدرم و آقام بود... خودشم تصمیم گرفت که بعد ازدواجه من بیاد اینجا و از بچه‌هام نگهداری کنه یه جورایی دایه‌ی بچه‌هاست..! سری تکون دادم و گفتم: - باشه. - من دیگه میرم کاری نداری با من؟ - نه خیلی ممنون خداحافظ. اردشیر که رفت نفس راحتی کشیدم. چمدونو روی تخت گذاشتم و زیپشو باز کردم. یکی یکی لباس‌ها رو داخل کمد دیواری چیدم و یه دست لباس بیرون گذاشتم تا برم حموم و یه دوش بگیرم.. از آرایشی که روی صورتم بود، حالم داشت به هم می‌خورد. وسیله‌هامو جابجا کردم که در اتاقم با شدت باز شد. با ترس برگشتم عقب و با دیدن نعیمه توی دلم خالی شد. . @deledivane