eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.3هزار دنبال‌کننده
382 عکس
203 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 با نگاه ترسناکی زل زده بود بهم سری تکون دادم و گفتم: - بله چیزی شده؟ نعیمه انگشتشو جلوی صورتم تکون داد و گفت: - خوب گوشاتو باز کن دختر یه خونه خراب کن ببین که چی بهت میگم وای به حالت بخوای توی این خونه به پر و پای من یا بچه‌هام بپیچی!! مکث می‌کنه و بعد با صدایی که به شدت می‌ترسوندم، ادامه میده: - یا بخوای جلوی اردشیر خود شیرینی کنی و بخوای زرنگ بازی در بیاری دودمانتو به باد میدم! هنوز منو خوب نشناختی میدم دست یه نفری که دونه دونه موهاتو از سرت بکشه بیرون و زجرت بده فهمیدی؟؟ کلافه چرخی به چشمام دادم که نعیمه داد زد و گفت: - با توام - ببین نعیمه خانوم من خوب می‌دونم که الان شما چه حال و روزی داری کاملاً درکتون می‌کنم... اما بهتره شما هم شرایط منو درک کنین! همون لحظه الهام و ارغوان وارد اتاق شدن و الهام گفت: - چه خبره چی شده مامان ؟؟چرا داد می‌زنی؟ بدون توجه بهشون رو به نعیمه گفتم: - شما خودت در جریان همه چیز بودی که چه جوری شد من مجبور شدم زن اردشیر خان بشم و به عنوان هووی شما بیام توی این خونه و زندگی کنم. نه خودم نه پدر و مادرم هیچ کدوممون راضی نبودیم اما خوب مجبور شدم الانم که اینجام اصلا خوشحال نیستم از اینکه می‌بینم شما ناراحتین... بدون دلیل احساس عذاب وجدان می‌کنم، باور کنین که من دشمن شما نیستم فقط دست روزگار مجبورم کرده که الان اینجام...! . @deledivane