eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.4هزار دنبال‌کننده
391 عکس
208 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 #ویرانه #پــارت_49 نعیمه به زور لبخندی زد و زیر لب گفت: - اختیار دار
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 - نه حوصلم سر رفت اومدم اینجا تا کمک شما بکنم خاتون خیلی جدی اخماشو کشید توی هم و گفت: - لازم نکرده برو بشین سر جات! - آخه حوصلم سر رفته خاتون اومد طرفم و آهسته گفت: - می‌خوای که خودتو جلوی اینا کوچیک کنی؟ - چه ربطی داره ؟ - ربطشو وقتی که بزرگتر بشی می‌فهمی الانم لازم نیست دست به سیاه و سفید بزنی یاد بگیری که برای خودت خانوم باشی و خانومی کنی برگرد برو سر جات بشین من احتیاجی به کمک ندارم. با اخم سرمو تکون دادم و راه اومده رو برگشتم خاتون با اینکه قلب مهربونی داشت و مراقبم بود اما زبونش بدجوری تند و تیز بود. یه وقتایی ازش دلخور می‌شدم اما فورا یادم می‌رفت. شام که آماده شد و خاتون همه رو صدا کرد رفتیم سمت میز ناهارخوری بزرگی که گوشه سالن بود همه پشت میز نشستیم نگاهم افتاد به غذاها و حسابی تعجب کردم. اصلاً خاتون کی وقت کرده بود این همه غذا بپزه... یه بشقاب برداشتم و برای خودم یکم غذا کشیدم و مشغول خوردن شدم. بعد شام بود و همه رفته بودن توی حیاط و داخل آلاچیق دور هم نشسته بودند ولی خوب من نمی‌تونستم خودمو قاطی جمعشون بکنم... . @deledivane