eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
22.5هزار دنبال‌کننده
145 عکس
80 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 به سمتش رفتم و پشت میز نشستم. خاتون برام یه لیوان شیر و چایی آورد که اردلان سبد نون رو گذاشت جلوم و گفت: - من نمیدونم تو چه مشکلی با این قضیه داری! اردلان پوزخندی زد و گفت: - بیخیال بابا من و تو نزدیک صد بار در این مورد با همدیگه حرف زدیم و بحث کردیم و به هیچ نتیجه‌ای هم نرسیدیم الانم بهتره فراموشش کنی! اردشیر کلافه سرشو تکون داد و گفت: - اینکه غیر قانونی نیست فقط ازت می‌خوام که بالا سر کارخونه باشی همین! اردلان پوزخندی زد و گفت: - من شرکت خودمو راه‌اندازی کردم و سرم حسابی گرمه بهتره از ارسلان کمک بگیری اردشیر پوزخندی زد و گفت: - حالت خوبه؟ از ارسلان کمک بگیرم؟؟ اون بلد نیست دماغشو بکشه بالا می‌خوای سر ماه نشده گند بزنه به همه چیز؟ اردلان شونه‌ای بالا انداخت و گفت: - پس یه نفرو برای خودت پیدا کن من این کارو انجام نمی‌دم از اولم بهت گفتم اگه توی این خونه موندم و چیزی نمیگم دلیلش این نیست که باهات کنار اومدم. من زندگی خودمو دارم و بهتره تو هم کاری به من نداشته باشی... اردشیر کلافه لقمشو پرت کرد توی بشقابش که اردلان گفت: - باید برم دیگه خداحافظ! اردلان که رفت اردشیر هم نفس عمیقی کشید و زیر لب گفت: - کره خر فقط بلده ساز مخالف بزنه . @deledivane