🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_55
ماهک لبخندی بهم زد و گفت:
- علیک السلام خوبی؟
- مرسی تو چطوری ؟
- من که افتضاحم!
- برای چی ؟
- دیشب مهمونی بودیم تا دیر وقت منم نتونستم برای امتحان بخونم.
خنده روی لبم نشست و گفتم:
- تقصیر خودته دیگه میدونی امتحان داری و میری مهمونی!
ماهک با خنده گفت:
- آخه ماهان ازم خواست تولد یکی از دوستای صمیمیش بود..
چشمکی بهم زد که گفتم:
- آها اشکالی نداره امروز که صفر بگیری میفهمی.
ماهک مشتی به بازوم زد و گفت:
- چقدر جدیداً بد اخلاق شدی آدم نمیتونه باهات حرف بزنه!
خیلی جدی نگاهش کردم که ماهک شونهای بالا انداخت و گفت:
- میدونم که شرایطت خیلی بد و سخته به خدا که خیلی برات ناراحتم همشم سعی میکنم درکت کنم ولی تو هم خیلی بد اخلاق شدی احساس میکنم که دیگه اصلاً منو دوستم نداری...
پوزخندی روی لبم نشست و گفتم:
- چرت و پرت نگو تو تنها دوست منی چطور میتونم دوستت نداشته باشم ؟؟منتها این روزا حالم خیلی بده.
وارد کلاس شدیم و ماهک کنارم نشست نگاهی بهم انداخت و گفت:
- خیلی اذیت میشی؟
پوزخندی زدم و گفتم:
- در چه مورد؟
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane