eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.4هزار دنبال‌کننده
381 عکس
189 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 با تعجب برگشتم سمتشون نگاهی بهش انداختم که اردلان از پشت فرمون پیاده شد. با دیدنش دوباره دستپاچه شدم و سرمو پایین انداختم که اردلان طرفم اومد‌ نیم‌نگاهی بهم کرد.. کلیداشو از جیبش برداشت و درو باز کرد و بدون توجه به من وارد خونه شد. با اخم پشت سرش داخل رفتم و درو بستم. با هم رفتیم سمت خونه که ارغوان با دیدنمون سری تکون داد و گفت: - سلام داداش خوبی؟؟ - مرسی عزیزم تو چطوری؟ - بد نیستم ناهار خوردی؟ اردلان سری تکون داد و گفت: - نه نخوردم! - الان به خاتون میگم برات غذا گرم کنه! اردلان سری تکون داد و به طبقه بالا رفت و راه اتاقش رو در پیش گرفت. ارغوان نگاهی بهم کرد و چیزی نگفت. کاملا می‌فهمیدم که چقدر دوست داره بیاد جلو و باهام حرف بزنه... ولی احتمالاً از ترس نعیمه یا بقیه جرات این کارو نمی‌کرد. نگاهمو ازش گرفتم و طبقه بالا رفتم و وارد اتاقم شدم و لباسامو عوض کردم. یه دست لباس مرتب پوشیدم و موهامو محکم بالای سرم بستم که تا کمرم پایین ریخت. . @deledivane