eitaa logo
ویرانه❤️‍🔥عشقِ بیگانه🍊💚
19.4هزار دنبال‌کننده
381 عکس
189 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 خاتون ابرویی بالا انداخت که با خنده گفتم: - خوب راستشو بخواین آره یه جورایی ازش حساب می‌برم همین... - اشکالی نداره کلاً اردلان خان همینجوریه آدمای دور و برش ازش می‌ترسن. سری تکون دادم و بشقابا رو از دست خاتون گرفتم. میزو چیدم که اردلانم از طبقه بالا پایین اومد. خاتون برای دو نفرمون غذا کشید. خیلی معذب سر میز نشستم که اردلان هم پشت میز نشست. بشقابشو کشید جلوش و با اخم و جدیت شروع کرد به خوردن غذاش ولی من غذا از گلوم پایین نمی‌رفت.. نمی‌دونم چه مرگم شده بود که باز تپش قلب گرفته بودم. دستمو دراز کردم تا از داخله دیس یه تیکه مرغ بردارم که نفهمیدم چه جوری آرنجم خورد به لیوان دوغ و چپه شد روی میز... بی اراده برگشتم سمت اردلان که پوزخندی زد خاتون فوراً اومد جلو و گفت: - چی شد؟ - ببخشید حواسم نبود... لیوان دوغ چپه شد! - فدا سرت عزیزم غذاتو بخور الان تمیز می‌کنم. - نه یه دستمال بدین خودم تمیز می‌کنم خاتون دستشو روی شونم گذاشت و گفت: - تو بهتره غذاتو بخوری. . @deledivane