🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_67
قبل اینکه آرمان چیزی بگه گوشیو قطع کردم و فوراً شماره ماهک رو گرفتم.
بغض بدی توی گلوم نشسته بود از اینکه ماهک انقدر راحت از اعتمادم سو استفاده کرد و همه چیزو به آرمان گفته بود حسابی داشتم آتیش میگرفتم...
همین که تماس وصل شد و ماهک گفت:
- جانم مهسا؟؟
دیگه نتونستم خودمو تحمل کنم و بهش توپیدم و گفتم:
- مهسا؟؟؟ تو دیگه دوستی به این اسم نداری!
ماهک با تعجب گفت:
- برای چی؟؟
- مگه بهت نگفتم به کسی حرفی نزن تو دوست من بودی خاک بر سر من که به تو اعتماد کردم!
- چرا داری شلوغش میکنی عین آدم حرف بزن ببینم چی شده!؟
پوزخندی زدم و گفتم:
- رفتی همه چیزو گذاشتی کف دست آرمان ؟؟؟خجالت نکشیدی؟
- کی بهت گفته ؟؟من هیچی نگفتم..
- خواهشاً خفه شو! انقدر احمق نیستم که دیگه حرفاتو باور کنم.
آرمان از همه چیز خبر داشت همین الان بهم زنگ زد.
ماهک ساکت شد که گفتم:
- واقعاً برات متاسفم بین من و تو دیگه همه چیز تموم شد! نشون دادی که چه جور آدمی هستی و منم دیگه نمیتونم به یه آدم دهن لق اعتماد کنم.
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane