🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_76
بغضی توی گلوم نشست و گفتم:
- چون که ازشون دلخورم...
- میدونم عزیزم چون تورو به زور به عقد اردشیر خان درآوردن...
سرمو تکون دادم و آهسته گفتم:
- بله زندگیمو نابود کردن
خاتون لبخندی بهم زد و گفت:
- من نمیتونم در مورد کار پدر و مادرت نظر بدم... اینکه اشتباه کردن یا کار درست انجام دادن به خودشون ربط داره.
فقط همینو میدونم که هیچی توی این دنیا اتفاقی نیست عزیزم..
- منظورتون چیه ؟
- همیشه میگن وقتی خراب میشه ناامید نشو به خدا توکل کن شاید داره خراب میکنه که بهترشو برات بسازه...
لبخندی بهش زدم و گفتم:
- چقدر حرفاتون برام آرام بخشه..
خاتون خندهای کرد و گفت:
- باید دلت با خدا باشه عزیزم باید ایمان تو قوی نگه داری.
با ناراحتی سرمو تکون دادم و گفتم:
- من که حتی نمازم نمیخونم انقدر از خدا ناامید شدم که...
خاتون پرید وسط حرفم و با اخم گفت:
- من منظورم نماز خوندن نیست وقتی میگم با خدا باش یعنی اینکه سعی کن دل کسی رو نشکنی... حق کسی رو ناحق نکنی... و پشت سر کسی غیبت نکنی... دلتو صاف کن و از آدما کینه به دل نگیر.. هر اتفاقی که برات میافته، فقط و فقط به خدا توکل کن و مطمئن باش که یه روزی نجاتت میده...
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane