eitaa logo
دلِ دیوانه❤️‍🔥 ویرانه❤️‍🩹
22.9هزار دنبال‌کننده
112 عکس
63 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 سرمو تکون دادم که خاتون گفت: - پدر و مادر گوهر کمیابی که باید حسابی قدرشون رو بدونی شاید اونا هم مجبور شدن که این کارو در حق تو کردن پس بهتره که ببخشیشون و همه چیزو فراموش کنی برو به دیدنشون اینجوری دل خودتم آروم می‌گیره. سری تکون دادم و گفتم: - ولی نمی‌تونم ببخشمشون! - پس لازم نیست بری به دیدنشون روزی برو که بتونی از ته قلبت اونا رو ببخشی...روزی برو که مطمئن باشی با نیش و کنایه قلبشون رو نمی‌شکنی.. با ناراحتی سرمو پایین انداختم. ناهار که آماده شد رفتم طبقه بالا و یه دوش گرفتم. وقتی از حموم اومدم بیرون فورا لباس پوشیدم و موهامو خشک کردم. بخاطره اینکه یهو پرت شدم و محکم زمین خوردم شونم بشدت درد میکرد گوشیمو برداشتم و رفتم طبقه پایین نعیمه کنار اردشیر نشسته بود و داشتن آروم با همدیگه حرف می‌زدن.. سری تکون دادم و آهسته سلام کردم که اردشیر جوابمو داد. اشاره‌ای بهم کرد و گفت: - بیا اینجا بشین.. لبخندی بهش زدم و رفتم کنارش اما سعی کردم یه جورایی فاصلمو هم باهاش حفظ کنم. . @deledivane