eitaa logo
دلِ دیوانه❤️‍🔥 ویرانه❤️‍🩹
22.9هزار دنبال‌کننده
113 عکس
63 ویدیو
0 فایل
راز دل دیوانه به هشیار نگویید اسرار لب یار به اغیار نگویید. بویی اگر از گوشه‌ی میخانه شنیدید ای اهل نظر بر سر بازار نگویید.! • کپی از رمان ها حرام می‌باشد❌️ https://eitaa.com/joinchat/1974599839C99e2002074 تبلیغات👆
مشاهده در ایتا
دانلود
🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃 رهام لبخندی زد و گفت: - مرسی ناهار که خوردم منتها از دست پخت خاتون نمی‌شه گذشت... خاتون براش بشقابی آورد که رهام بشقابشو پر از برنج کرد و شروع کرد به خوردن.. ارسلان پوزخندی زد و گفت: - خوبه ناهار خوردی می‌ترکی‌ها.. رهام با خنده گفت: - نگران نباش دو ساعت دیگه می‌خوام برم باشگاه همه اینا رو می‌سوزونمو رسلان خنده‌ای کرد و گفت: - هر وقت خواستی بری به منم بگو می‌خوام از این به بعد دیگه باشگاهو شروع کنمچ ارغوان پوزخندی زد و گفت: - چه عجب بالاخره به فکر خودتو هیکل داغونت افتادی.. - از توی نی قلیون که بهترم دماغتو بگیرن نفست بند میاد. ارغوان اخمی کرد و خواست جوابشو بده که اردشیر نگاهی به دو نفرشون انداخت و گفت: - ساکت باشین سر غذا خوردن به همدیگه نپرین. دوتاشون فوراً ساکت شدن که ارغوان زبون درازی براش کرد از این حرکتش خندم گرفت. به نظرم نسبت به سن و سالش رفتارش بچگونه‌تر بود و لوس تر رفتار میکرد. نعیمه و اردشیر خیلی بهش بها میدادن بعد اینکه ناهار رو خوردیم، فورا از جام بلند شدم و طبقه‌ی بالا رفتم. . @deledivane