🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_90
- باز که گفتی سگ؟؟
- ببخشید منظورم رکسه
- آره حساسه بیا برو داخل ببینم!
سرمو تکون دادم و از کنارش رد شدم همین که وارد خونه شدم, با دیدن ارغوانو الهام که داشتن با هم صحبت میکردن سرمو تکون دادم و آهسته سلامی کردم.
هیچ کدومشون جوابمو ندادن که با ناراحتی سرمو پایین انداختم.
خاتون از آشپزخونه اومد بیرون و گفت:
- خسته نباشی!
- سلام خیلی ممنون شما هم خسته نباشین...
- امتحان چطور بود؟
لبخندی زدم و گفتم:
- خیلی خوب بود...
- خوب خدا رو شکر گرسنه که نیستی؟
سرمو تکون دادم و گفتم:
- نه خیلی ممنون میرم بالا لباس عوض کنم..
- برو عزیزم راحت باش!
وارد اتاقم شدم و لباسامو عوض کردم حسابی خوشحال بودم.
گوشیمو برداشتم تا برم طبقه پایین تا یه کمی با خاتون گپ بزنم.
همین که در اتاقمو باز کردم با اردلان روبرو شدم.
با تعجب نگاهی بهش انداختم که پوزخندی زد و سمت اتاقش رفت.
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane