🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃🍊🍃
#ویرانه
#پــارت_96
چند دقیقهای نگذشته بود که سعیده آهسته گفت:
- اون پسر کیه داره میاد سمتمون؟
با تعجب نگاهم افتاد به آرمان همینجور که زل زده بود بهمون نزدیک شد نگاهی بهم انداخت و گفت:
- باهات حرف دارم بیا بیرون!
سرمو بلند کردم و گفتم:
- ولی من...
آرمان با عصبانیت ضربهای روی میز کوبید و گفت:
- مگه با تو نیستم ؟؟باید باهات حرف بزنم بلند شو یالا!
سعیده با تعجب زیر گوشم گفت:
- میشناسیش؟
با حرص از جام بلند شدم و گفتم:
- فقط همین جا حرفاتو میتونی بزنی و بری باهات هیچ جا نمیام!
آرمان خندهای کرد و گفت:
- چیه ازم میترسی؟
کلافه سرمو تکون دادم و زیر لب گفتم:
- نمیفهمی من شوهر دارم دست از سرم بردار!
آرمان ابرویی بالا انداخت و گفت:
- ولی ماهک که یه چیز دیگه میگه...
با حرص نگاهی به ماهک انداختم که با نگرانی داشت نگاهمون میکرد.
پشت چشمی براش نازک کردم و گفتم:
- ماهک غلط کرده اصلاً بیخود کرد امروز آمار منو به تو داده فهمیدی؟؟
آرمان از آستین مانتوم گرفت و منو کشوند سمت یه میز و صندلی گوشه کافی شاپ روبروش نشستم و گفتم:
- حرفاتو بزن دیگه!
آرمان زل زد توی چشمام و گفت:
- دوست دارم همین برات کافی نیست تا همه چیزو از چشمام بخونی؟؟؟ همین برات کافی نیست تا بفهمی که چقدر برام سخته وقتی زل میزنی توی چشمام و دروغ میگی؟؟
.
#رمان_آنلاین
#کپیحرام
#بادوستاتونبهاشتراکبزارید
@deledivane