ویرانه❤️🔥عشقِ بیگانه🍊💚
🍀🌺🍀🌺🍀🌺 🌺 🍀 🌺 🍀 #رمان_دل_دیوانه #482 - به فکر فرو رفتی. آیا نیاز بود فکر کنم بهش؟ - خب خیلی سوال
🍀🌺🍀🌺🍀🌺
🌺
🍀
🌺
🍀
#رمان_دل_دیوانه
#483
ولی دلتنگیم هم احساس می کردم بیشتر شده.
دلم داشت برای مازیار پر می زد
نگرانش هم بودم. امیدوار بودم صحیح و سالم برگرده.
دیگه دوریش داشت سخت می شد. شده بود.
ولی خب قابل تحمل داشت می شد.
*
اون یک هفته ده روزی که همکارش گفت هم گذشت.
ولی اندازه ده سال طول کشید تا بگذره.
خیلی سخت بود. مگه زمان جلو می رفت؟
روز دهم از استرس داشتم می مردم.
اگه دلداری های علی و حرفاش نبود جدا بیمارستانی می شدم.
دیگه نمی تونستم تحمل کنم.
بی خبری داشت دیوونم می کرد.
اگه اتفاقی براش میفتاد چی.
زنگ زدم به زن عمو که ببینم کسی بهشون زنگ زده.
یا خودشون با طرف تماس گرفتن.
ولی گفت هیچ خبری نیست
اون شماره هم دیگه جواب نمی ده.
اینو که گفت دلم هری ریخت. تا قطع کردم فوری اون شماره رو گرفتم.
@deledivane
#بفرست_برا_دوستات😌😘😍❤️🔥
**