من ندانم ز نگاه تو
چه خواندم اما
دانم این چشم
همان قاتل دلخواه من است...
| #حسین_فروتن |
@deli_ism ♥
تنها نه منافتاده ام در چنگ چنگیزت
غارتگر دلهاست چشم فتنه انگیزت...
چیزی به جز آوارگی در سرنوشتش نیست
برگی کهافتاده است در دستان پاییزت
زیر و بم تاریخ را بی ساز می رقصم
شعر دَری می خوانم از لحنِ دل انگیزت
تا پر شود خاک تو از آوازه ی شعرم
شوری به پا کندر من از طرف غزل خیزت
وسعت بده جغرافیای واژه هایم را
از ماهتاب قونیه تا شمس تبریزت
در گوش من امشب بخوان از رستم زالت
با من بگو از خسروانی های پرویزت..
یک بار شیرین می شوم یک بار تهمینه
چشم انتظار رخشم و دلتنگ شبدیزت
از عشق تو هرگز مرا راه گریزی نیست
من بلخم و افتاده ام در چنگ چنگیزت...
| #سیده_تکتم_حسینی |
@deli_ism ♥
من از تنهایی نمیترسم ، اما از فراموش شدن چرا. برای من فراموش شدن، یعنی نبودن، یعنی وجود نداشتن. وقتی برای کسی فراموش بشی، یعنی دیگه براش وجود نداری. یعنی از اول هم نبودی. فراموش که بشی یعنی دیگه کسی بهت فکر نمیکنه. یعنی دیگه کسی خاطراتش رو باهات مرور نمیکنه. فراموش که بشی، یعنی دیگه دل کسی برات تنگ نمیشه.
برای من امید به زندگی، یعنی توی ذهن آدمی که بهش فکر میکنم، هنوز یه جای کوچیک باشه، تا خاطراتمون رو نگه داره.
من کجای ذهنتم، وقتی تمام فکرمی؟
| #پویا_جمشیدی |
@deli_ism ♥
غم مخور، معشوق اگر امروز و فردا میکند
شیر دوراندیش با آهو مدارا میکند
زهر دوری باعث شیرینی دیدارهاست
آب را گرمای تابستان گوارا میکند
جز نوازش شیوهای دیگر نمیداند نسیم
دکمهی پیراهنش را غنچه خود وا میکند
روی زرد و لرزشت را از که پنهان میکنی
نقطهضعف برگها را باد پیدا میکند
دلبرت هر قدر زیباتر غمت هم بیشتر
پشت عاشق را همین آزارها تا میکند
از دل همچون ذغالم سرمه میسازم که دوست
در دل آیینه دریابد چه با ما میکند
نه تبسم، نه اشاره، نه سوالی، هیچ چیز
عاشقی چون من فقط او را تماشا میکند...
| #کاظم_بهمنی |
@deli_ism ♥
ما معمولیا وقتی یکیو دوس داریم
انقد دوسش داریم که یادمون میره
اون دوستمون نداره!
@deli_ism ♥
اَلا ای ساحل امید، سعیِ عاشقان دریاب؛
که ما کشتی در این طوفان به سودای تو میرانیم...
| #هوشنگ_ابتهاج |
@deli_ism ♥
اون شب میخواستم تو ماشین بهت بگم
میخواستم بگم رفتنی كه توش آدم همهاش به فكر برگشتن باشه كه رفتن نيست، فقط تعريف فاصله است.
میخواستم بگم كدوم دو نفرههايی رو تو دنيا میشناسی که بعد از رفتن حالشون خوب شده و فراموشی گرفتن؟
میخواستم بگم چرا آدمها فكر میكنن كه فراموش كردن شبيه به آب خوردن تو يه روز تابستونی؟
میخواستم بگم حالا که تصمیم به رفتن، حداقل دستهام رو با خودت ببر
و يا موهات رو اينجا بذار، اونا كه گناهی نكردن، اونا که نباید به آتیش ما بسوزن...
اما نشد...
نشد اون شب بهت بگم
حرفهام نگفته موند؛
و ميدونی تو دنيای ما آدمها هيچ چيزی نمیتونه سنگينتر از حرفهای نگفته باشه.
| #پویان_اوحدی |
@deli_ism ♥
نشسته بودم روبروت و داشتم ریز به ریز اتفاقایی ک افتاده بودو میگفتم!
منتظر بودم بازم مثلِ همیشه بگی تو کی میخای دست ازین دیوونه بازیات برداری؟بعدشم بزنی زیرِ خنده و بغلم کنی!
ولی تو هنوز با همون لبخنده خوشگلت فقد داشتی نگام میکردی بدونِ هیچ حرفی! خب اخه از یه عکس ک نمیشه انتظارِ حرف زدن داشت!
@deli_ism ♥
گرمی لبخند از آواز بنان برداشته
چشم از فیروزه های اصفهان برداشته
حس معصوم نگاهِ غرقِ در اعجاز را
از دعاهای «مفاتیح الجنان» برداشته
بارها دیدم که گیسو شانه کرده در اتاق
شعر را عطر غریب ارغوان برداشته
بوی تاراج قجر میآید از کرمان شعر
دلبر من باز میل از سرمه دان برداشته
بعدها هرکس بخواند نقلی از زیباییش
ازغزلهای من آتش به جان برداشته
عشق مدتهاست این روح سراسر درد را
برده بر بام جنون و نردبان برداشته
فکر کن گنجشک باشی و ببینی گردباد
جفت معصوم تو را از آشیان برداشته
بشکند دستش گلم هرکس تو را از من گرفت
کیسهی باروت از ستارخان برداشته
من که شاعر نیستم لالم….سکوتی ممتدم
داغی لبهای تو قفل از دهان برداشته...
| #حامد_عسکری |
@deli_ism ♥
ازش پرسیدن که
دوستای زیادی داری؟
گفت: نه من فقط آدمای زیادی رو میشناسم...!
@deli_ism ♥