روزه ام را باز با آغوش تو وا می کنم
تا سحر چشمان مستت را تماشا می کنم
بی مهابا صورت ماه تو را می بوسم و
از همین امروز عید فطر برپا می کنم
چشم و گوش و بینی و لب را به دنیا بسته ام
تشنه ی عشق توام اما مدارا می کنم
در نماز ظهر رکعت های من گم می شود
عصر ها خود را در آغوش تو پیدا می کنم
ای عزیزان زندگی کاری که با یوسف نکرد
من پس از افطار آن را با زلیخا می کنم
روزه دارم هر چه می بینم دلم لک می زند
بین این مو گندمیها یاد حوا می کنم
هر که می آید نویدم می دهد عاشق شوم
تا برای عشق جایی نیست، بی جا می کنم
روزه ی مریم نشسته بر لب معشوقه ام
آخرش یک روز من این روزه را وا می کنم...
| #فرامرز_عرب_عامری |
@deli_ism ♥
گریه هم بر غم این فاصله مرهم نشود
مثل یک قهوه که از تلخی آن کم نشود
روز و شب پیش همه روی لبم لبخند است
تا حواس احدی جمع به بغضم نشود
آرزو میکنم ای کاش دلش چون مویش
پیش چشم کسی آشفته و درهم نشود
من که بیچاره شدم کاش ولی هیچ دلی
گیر لحن بم مردانه ی محکم نشود
شده حتی به دعا دست برآرم که :"خدا!
برود مشهد و برگردد و آدم نشود"
خون دل خوردم و حرفی نزدم تا شاید
مهربان تر بشود ، تازه اگر هم نشود-
با من ساده همین بس که مدارا بکند
عاشقم هم که نشد، خب به جهنم (!) نشود...
| #نفیسه_سادات_موسوی |
@deli_ism ♥
دلم اونى رو ميخواد كه
وقتى ميگم ميخوام جيغ بزنم
نگه هيس زشته؛ بگه يك دو سه...
اونى كه وقتى باهاش ميرم دريا
نشينيم يه گوشه و فقط
حرف بزنيم و دريا رو نگاه كنيم؛
آب بپاشيم تو صورت هم
نترسيم از حرف مردم
زندگى خودمه دلم ميخواد ديوونه باشم
كسى كه وقتى بارون ميزنه
باهاش بدون چتر زير بارون قدم بزنم
وقتى بارون شديد شد بگه واى
چه بارونى بعد هم كاپشنشو بگيره
بالاى سرمون و بدووييم و بگه
يكى از يكى ديوونهتر
بعدش بزنيم زير خنده و
منم عشق كنم از خنديدنش...
كسى كه وقتى ميريم مهمونى
حواسش بهم باشه وقتى
مجبورم يه جمع كسلكننده و
حرفاى خاله زنكىشون رو تحمل كنم
بهم اس ام اس بده
«قيافشوووو، داره زجر مىكشهها!
ديوونهتر كردن اين ديوونهرو؛
پاشو بريم خونه عزيزم!»
خندم بگيره نگاش كنم
چشمك بزنه
بعد هم با هزار بهونه
از اون مهمونى خلاص شيم و
وقتى اومديم بيرون با هم
بزنيم زير خنده و نصفههاى شب
با هم خيابونارو دور بزنيم و
به چيزاى الكى بخنديم
كسى كه بى مقدمه ببوستم
كسى كه بى دليل بپرم بغلش
كسى كه كنارش خودِ خودم باشم...
@deli_ism ♥
من بعد از سال ها زندگی کردن با این مردم فهمیدم که خطرناک تر از آدم هایی که هیچ کتابی نخوندن،
آدم هایی هستن که فقط چندتا کتاب خوندن،
اون ها دیگه خودشون رو از روشن فکرها می دونن
و می خوان در مورد هر چیزی اظهار نظر تخصصی کنن،
هر اتفاق و داستانی رو به اون کتاب ها ربط میدن و از سطر به سطرش نقل قول می کنن.
مطمئن باش اگه اون ها روشن فکر واقعی باشن
در مورد مسائلی که تخصص ندارن حرف نمی زنن و به چند تا کتاب بسنده نمی کنن
| #روزبه_معین |
@deli_ism ♥
مثل باران بهاری که نمیگوید کی
بی خبر در بزن و سر زده از راه برس
| #حسین_منزوی |
@deli_ism ♥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
قرنطینه باید این شکلی باشه...
@deli_ism ♥
جذامیان به نهار مشغول بودند و به حلاج تعارف کردند...!
حلاج بر سر سفره آنها نشست و چند لقمه بر دهان برد...!
جذامیان گفتند: دیگران بر سر سفره ما نمی نشینند و از ما می ترسند...
حلاج گفت آنها روزه اند و برخاست..!!
غروب ، هنگام افطار حلاج گفت: خدایا روزه مرا قبول بفرما!!!
شاگردان گفتند: استاد ما دیدیم که
روزه شکستی...
حلاج گفت: ما مهمان خدا بودیم. روزه شکستیم ولی دل نشکستیم....
آنجا که دلی بود به میخانه نشستیم
آن توبه صد ساله به پیمانه شکستیم
از آتش دوزخ نهراسیم که آن شب
ما توبه شکستیم ولی دل نشکستیم
@deli_ism ♥
دلم میخواد بپرسه دوسم داری ؟
بگم وقتی جوونی، قشنگی، جذابی همه دوستت دارن
من وقتی چروک زیر چشمت بیفته ام دوستت دارم
وقتی دستات بلرزه ام دوستت دارم
من اونجا که همه چیو باختی ام دوستت دارم
تو اوج خوب نبودنتم دوستت دارم
اصلا من آدم دوست داشتن تو تو روزای تنهایی و سختیتم.
@deli_ism ♥
من عاشق اونجایی ام که داریوش میخونه:
لبخندون لب قندون، لب قندون لب خندون
ناز نفست داریوش جان فرضیایی
@deli_ism ♥
نمیدانم دیوانه شده بود
یا خودش را زده بود به دیوانگی!
فرقی نمیکند،
وقتی کسی خودش را میزند به دیوانگی
یعنی بریده!
یعنی آنقدر خسته است که نمیخواهد قاطیِ آدمهای دیگر بشود
آدم وقتی خودش را میزند به دیوانگی
یعنی خاک بر سرِ جماعتِ عقلِ کل
که نمیشود کنارشان یک استکان چای با دلِ خوش خورد! :)
@deli_ism ♥
آنقَدَر بدبختی ام در دوری از تو کامل است
می روم مهمان احسان علیخانی شوم
| #جابر_استطاعت |
@deli_ism ♥
گمکردن خیلی حس بدیه،
هر جا باشی چشمت دنبال اونچیزی میگرده که یه روزی گمکردی...
آدم حاضره اون چیز رو از اول نداشته باشه ،اما
گمش نکنه !
| #روزبه_معین |
@deli_ism ♥
اذان گریه بلند است... از مناره ی چشم ؛
به روزه دار سکوتت بگو که افطار است
| #مسیح_مسیحا |
@deli_ism ♥
عشق چیز عجیبی نیست. همونیه که وقتی میخوای داد بزنی و دعوا کنی به جاش بغلش میکنی...
@deli_ism ♥
اونجایی که تو دعای سحر میگه:
اللهم انی اسئلک بما تجیبنی به حین اسئلک..
آخدا،من به تو نیازمندم
به جوابی که بهم میدی
به نگاهت :)
پس ازت میخوام وقتی صدات میکنم پاسخم رو بدی..
@deli_ism ♥
رمضان ٱمده و تا به سحر بیداری ؛
ای دلیل همه بی خوابیِ شب هام...سلام✋🏻
| #محمد_بزاز |
@deli_ism ♥
رمضان، یک سحر بود،
به بیداری نگاهت و یک افطار،
به گشایش لبانت...
من روزه دار شدم،
تا تو را عاشقی کنم...
| #عرفان_یزدانی |
@deli_ism ♥
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
شب همه بی تو کار من، شکوه به ماه کردن است
روز ستاره تا سحر، تیره به آه کردن است
متن خبر که یک قلم، بی تو سیاه شد جهان
حاشیه رفتنم دگر، نامه سیاه کردن است
چون تو نه در مقابلی، عکس تو پیش رو نهم
این هم از آب و آینه خواهش ماه کردن است
ای گل نازنین من، تا تو نگاه میکنی
لطف بهار عارفان، در تو نگاه کردن است
لوح خدانمایی و آینهی تمام قد
بهتر از این چه تکیه بر، منصب و جاه کردن است؟
ماه عبادت است و من با لب روزه دار از این
قول و غزل نوشتنم، بیم گناه کردن است
لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است
من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی
از دم مهد تا لحد، در اشتباه کردن است
غفلت کائنات را جنبش سایهها همه
سجده به کاخ کبریا، خواه نخواه کردن است
از غم خود بپرس کو با دل ما چه میکند؟
این هم اگرچه شکوهی شحنه به شاه کردن است
عهد تو "سایه" و "صبا" گو بشکن که راه من
رو به حریم کعبهی "لطف اله" کردن است
گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی
پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است
بوسهی تو به کام من، کوهنورد تشنه را
کوزهی آب زندگی توشه راه کردن است
خود برسان به شهریار، ای که در این محیط غم
بی تو نفس کشیدنم، عمر تباه کردن است
| #شهریار |
@deli_ism ♥
"رمضان" بیشتر از آنکه
یک "ماه" باشد
یک عقیدهی محکم
و البته خواستنی است...
روزهای بلندش
و شبهایِ کوتاهی
که چراغِ بیشتر خانهها
در آن روشن است،
کوچههایی که نیمه شبها
عطرِ خوشِ سحری هایِ
دلچسب دارند و ظهرهایی که
تویِ هر مسجدی پا بگذاری
هجومِ معنویت است
که به سمتِ تو می آید...
من این ماه را
عاشقانه دوست دارم،
با آنکه مرا یادِ آنها که بودند
و نیستند می اندازد،
یادِ کودکی و صدایِ دعا خواندنِ
بابا جانم که هنوز جوان بود،
یادِ وقتی که اینهمه
گرفتار نبودیم هنوز...
و با اینهمه من باز
دوستش دارم و هنوز از آمدنش
لبخند به لبم مینشیند
و فکرِ فردا که مردم با هم بهترند،
آرام تر و مهربانترند...
برایم لذت بخش است...
| #محمد_یغمائی |
@deli_ism ♥