eitaa logo
یادداشت های یک طلبه
610 دنبال‌کننده
637 عکس
87 ویدیو
26 فایل
دغدغه، عکسنوشت ها و سوالات ذهنی یک طلبه #مِن_دانشگاه_حتّی_الحوزه #کتاب #کتاب_بخوانیم #مشاهدات #دستور_از_خمینی ارتباط: @admin_delneveshtetalabe @delneveshtetalabe
مشاهده در ایتا
دانلود
به نام خدا برای اهالی فرهنگ و کسانی که دغدغه مند هستند برای آینده و جوانانش : کاشان شهری که شهرت به گل و دارد و پشتوانه ای از تمدنی چند هزار ساله در دل تاریخ... سالانه هزاران گردشگر به این شهر سفر میکنند و از مراکزی همچون بازار تاریخی کاشان بازدید مینمایند. بازار تاریخی کاشان چندین ورودی اصلی دارد که یکی از آن ها در خیابان واقع شده است،ورودی ای به نام خیابانی پر رفت و آمد و محل گشت و گذار مسافران بازدید کننده از بازار کاشان.... در خیابان محتشم کاشان که تمام آن را در پنج دقیقه با موتور سیکلت میتوان طی کرد ، با یک نگاه گذرا و بدون دقت ۱۶ مغازه ی فروش دخانیات دیده میشود، که به صورتی علنی و آشکار، تابلو و نئون های آن ها معلوم است (البته مغازه های بیشتری وجود دارد ) شهری که در اذهان مسافرین با نام گل و گلاب و و‌ قرین است، در نگاه اول جلوه ای زشت و زننده برای عرضه کردن شده است.... مساله به اینجا ختم نمیشود؛ اگر مساله گردشگران را نادیده بگیریم، با یک تقسیم ساده می بینیم که فقط در این خیابان، در هر یک دقیقه چند مغازه دخانیات در دسترس مردم و جوانان است. این فقط اوضاع یک خیابان شهر است ، حال اگر مغازه هایی که غیر رسمی ولی به طور قانونی دخانیات می فروشند و لوازم استعمال دخانیات را در دسترس مردم قرار می دهند و مغازه ها و مکان هایی که به طور غیر علنی و غیر قانونی اقدام به فروش این محصولات میکنند، به تعداد کل مغازه های دخانیات فروشی شهر اضافه کنیم و تقسیم بر تعداد افراد شهر و یا فقط جوانان شهر کنیم ... به نظرتان چه عددی می شود ؟! آنجایی غم انگیزتر میشود که این عدد را با عددسرانه مکان های فرهنگی، و یا حتی فضای سبز مقایسه کنیم... این یعنی به راحتی امکانات و اسباب انحراف و بدبختی مردم را مهیا کرده ایم .... یعنی به راحتی مسئله ی سلامت جسمی و روحی چند نسل را به سخره گرفته ایم ، امکانات شهر را در راستای ترویج دخانیات به کار گرفته ایم، دخانیات من جمله را به راحتی عرضه میکنیم و از سوی دیگر در و سعی در منع جوان از دخانیات داریم آن هم به اصطلاح با کار فرهنگی.... شاید نقطه تلخ این سخن جایی باشد که این خبر به گوش میرسد: برخی از عناصر فرهنگی،مثل معلمین بازنشسته و... نیز برای کسب سود مالی اقدام به راه اندازی مغازه دخانیات فروشی کرده اند..... و سوال اصلی : چه باید کرد ؟! ما چه کاری میتوانیم بکنیم ؟ به نظرم باید یک اقدامی صورت بگیرد که در قدم اول جلوی ترویج بی رویه و قارچ گونه مغازه های گرفته شود .... باید با پیگیری و مطالبه از اداره و سازمان های مربوطه مانع رشد این نوع کاسبی فساد آور شد .... البته این کار نیز اراده جمعی اهالی فرهنگ و دغدغه مند را می طلبد و بدیهی است اقدامات فردی چندان راه به جایی نخواهد برد... یعنی شکل گیری یک شاید در اذهان این اشکال جولان دهد که: مگر نه این است که دخانیات فروشی به این صورت شغلی است قانونی که در جامعه اصناف و بازاریان مطرح است و این مغازه ها هم دارند. پس چگونه باید مانع شد؟!؟ جواب و‌ راه حل در گرو دو نقطه است: یک. استفاده از خود قانون و تکیه بر آن،در موراد منع و مبارزه با دخانیات دو. استفاده از ظرفیت های گروه ها و نهادهای مردمی مانند گروه های فعال محیط زیستی،یا گروه هایی که متشکل از افراد رها شده از چنگال و دخانیات هستند... از سوی دیگر. شاید برخی چنین اشکال کنند که مساله دخانیات،مساله یک خیابان و یک شهر خاص مانند کاشان نیست،بلکه مساله ای است جهانی و در ایران هم به دلیل سود فراوان این کار، بزرگترین نفع برنده در این میان است.... هر چند سخن درستی است، لیکن این سبب حذف صورت مساله نمیشود،بلکه اقدام در سطح وسیع تر و باری سنگین تر بر دوش اهالی فرهنگ برای مبارزه با ترویج دخانیات خواهد گذاشت... @delneveshtetalabe
#جمجمه_ات_را_قرض_بده_برادر #کتاب #کتابخوانی #کتابخانه #کتاب_بخوانیم #داستان #رمان #دفاع_مقدس #یادداشت_های_یک_طلبه @delneveshtetalabe
یادداشت های یک طلبه
#جمجمه_ات_را_قرض_بده_برادر #کتاب #کتابخوانی #کتابخانه #کتاب_بخوانیم #داستان #رمان #دفاع_مقدس #ی
کتابی است داستانی اثر مرتضی کربلایی لو. کربلایی لو، دروس حوزوی را در مدرسه معصومیه قم خوانده و سپس وارد تحصیلات دانشگاهی فلسفه شده است. نسخه ای که من خواندم از شهرستان ادب است و در ۲۸۸صفحه. نام کتاب برگرفته از کلام امیر المومنین علیه السلام است که هنگام جنگ جمل که در میان چندین سفارش به فرزندشان،محمد ابن حنفیه میفرمایند: .....أعر الله جمجمتک... «.....دندان بر دندان بفشار،سر خود را به خداوند بسپار ،قدمهایت را بر زمین میخکوب‌کن...»(ترجمه انصاریان) کتاب با روایتی داستانی که هر چند ریشه هایی در حقیقت دارد، ولی به سبکی خیال انگیز شرح حال دسته ای از غواصان دوران دفاع مقدس است و اتفاقاتی که حین شناسایی مواضع دشمن برای آنها رخ میدهد و البته روند داستان گاهی از زمان روایت گذر کرده و به آینده هم نیم نگاهی دارد. هلال، مصطفی دو شخصیت مهم داستان هستند که در بین دسته غواصها، فقط این دو نفر زنده می مانند و اتفاقات بعد از عملیات را رقم می زنند. در کتاب گاهی هر رزمنده ی غواص نماد یک گونه تفکر میشود، اختلافات رخ می نماید، تا جایی که یکی از رزمندن ها از دسته جدا میشود ولی داستان ادامه می یابد. کتاب چندین حُسن و مزیت دارد: در میان انبوه خاطره نویسی ها و خاطره گویی ها از ،سبک جدیدی را برگزیده است...سبک داستان نویسی. دوم این که به روایتی پرداخته که شاید کمتر مورد توجه بوده، آن هم زندگی شهدای غواص. رزمنده های غواصی که باید ساعت ها در آب زندگی میکرده اند و یا با خروش اروند مبارزه. سوم این که چون نوشته میخواهد به سمت تخیل میل کند، هنرنمایی های ادبی هم در این کتاب به چشم میخورد. طرح جلد هم با بُرش خاصی که دارد، طرح جدیدی است... ولی متاسفانه با وجود این محاسن، آنچه که به عنوان اوج و یک جذابیت در رمان های طولانی به چشم میخورد در این کتاب هم دیده میشود. یعنی داستانی که برای شهداست و در وصف غواصان دوران دفاع مقدس، چندین بار به اوج هایی میرود که اصلا تناسبی با این گونه مفاهیم همچون شهادت و معنویت ندارد و گویا نویسنده برای ادامه دادن مطلب وهمراه کردن مخاطب با خود، به جای ایجاد هیجان و درگیری های ذهنی مخاطب در مفاهیمی همچون ایثار و فداکاری، جوانمردی ، گذشت و....،به سمت این اوج های نا مناسب رفته است. شاهد این مطلب، ورود دو شخصیت است در روند داستان که به نظرم عدم حضور آنها در روند داستان هیچ خللی به قصه ی پر غصه شهدای وارد نمیکند.... گویا این گونه جذابیت ها در برخی آثار دیگر دفاع مقدس هم راه یافته است.... @delneveshtetalabe
یادداشت های یک طلبه
فقط روزهایی که می نویسم #کتاب #کتابخوانی #کتابخانه #کتاب_بخوانیم #داستان #رمان #یادداشت_های_یک_
فقط روزهایی که مینویسم کتاب‌ را چندی پیش به پیشنهاد یکی از ‌دوستان خواندم... کتاب ترجمه احسان لطفی است و اصل قلم برای آرتور کریستال است... آرتور کریستال زندگی پر فراز و نشیبی را طی کرده است و سختی و مشقت کارگری و حمل بار و مسافرکشی را تحمل کرده است تا بتواند بخواند و بنویسد... البته که بعد از این دوره وارد عرصه های روزنامه نگاری، ویراستاری و تدریس هم شده است و تدریس فلسفه هم در سوابق خود دارد... کتاب حول محور نوشتن و نویسندگی، زندگی یک نویسنده و تفاوت های یک نویسنده با دیگران است در اندیشیدن و زندگی... در این پنج فصل به مساله مکتب های ادبی و افول وضع ادبیات و نویسندگی نیز اشاره ای شده است... به طور خلاصه نام برخی بخش ها و به نکاتی که به آن توجه داده شده است را می آورم: سخن گوی تنبل ها »»» نویسندگان آدم های تنبلی نیستند هر چند تلقّی برخی این باشد که وی نویسنده شده است که دیگر مجبور نباشد کار کند. دلیل این مدعا چیست؟! نویسندگان محل کارشان ذهنشان است ... وقتی نویسنده حرف می زند »»» در این‌بخش نویسنده به زندگی متفاوت نویسندگان اشاره میکند و این که نوشتن اثر امتداد فکری یک نویسنده است و نباید از یک نویسنده توقع داشت سخنران خوبی باشد و یا این که زندگی ای مانند شخصیت های کتاب های خویش داشته باشد. دیگر کتاب نمی خوانم »»» نوشتاری است در بیان نارضایتی و بی میلی به اوضاع کنونی ادبیات و وضعیت نوسندگی و این که این وضعیت وی را از دنیا کتاب و کتابخوانی دور کرده است... رکود ادبی(در نوشتن و سبک ها،نه به لحاظ کمیت بلکه از نگاه کیفیت)، سبب شده که وی‌به کتاب هایی که در گذشته خوانده است دوباره رجوع کند... مشکل عمده کتاب نام های‌نویسندگان و سبک های ادبی ای است که برای‌عموم مردم (و شاید حتی در خود محل زندگی نویسنده نیز ) چندان شناخته شده نیست، به همین دلیل شاید خواندن کتاب برای کسانی که چندان با این حوزه آشنایی ندارند پر سود و منفعت نباشد... ولی برای کسانی که به نوشتن و نویسندگی علاقه مند هستند، و میخواهند دنیای دیگر نویسندگان را درک کنند، کتاب مفیدی خواهد بود... @delneveshtetalabe
هدایت شده از حکمرانی فرهنگی
به نام خدا برای اهالی فرهنگ و کسانی که دغدغه مند هستند برای آینده و جوانانش : کاشان شهری که شهرت به گل و دارد و پشتوانه ای از تمدنی چند هزار ساله در دل تاریخ... سالانه هزاران گردشگر به این شهر سفر میکنند و از مراکزی همچون بازار تاریخی کاشان بازدید مینمایند. بازار تاریخی کاشان چندین ورودی اصلی دارد که یکی از آن ها در خیابان واقع شده است،ورودی ای به نام خیابانی پر رفت و آمد و محل گشت و گذار مسافران بازدید کننده از بازار کاشان.... در خیابان محتشم کاشان که تمام آن را در پنج دقیقه با موتور سیکلت میتوان طی کرد ، با یک نگاه گذرا و بدون دقت ۱۶ مغازه ی فروش دخانیات دیده میشود، که به صورتی علنی و آشکار، تابلو و نئون های آن ها معلوم است (البته مغازه های بیشتری وجود دارد ) شهری که در اذهان مسافرین با نام گل و گلاب و و‌ قرین است، در نگاه اول جلوه ای زشت و زننده برای عرضه کردن شده است.... مساله به اینجا ختم نمیشود؛ اگر مساله گردشگران را نادیده بگیریم، با یک تقسیم ساده می بینیم که فقط در این خیابان، در هر یک دقیقه چند مغازه دخانیات در دسترس مردم و جوانان است. این فقط اوضاع یک خیابان شهر است ، حال اگر مغازه هایی که غیر رسمی ولی به طور قانونی دخانیات می فروشند و لوازم استعمال دخانیات را در دسترس مردم قرار می دهند و مغازه ها و مکان هایی که به طور غیر علنی و غیر قانونی اقدام به فروش این محصولات میکنند، به تعداد کل مغازه های دخانیات فروشی شهر اضافه کنیم و تقسیم بر تعداد افراد شهر و یا فقط جوانان شهر کنیم ... به نظرتان چه عددی می شود ؟! آنجایی غم انگیزتر میشود که این عدد را با عددسرانه مکان های فرهنگی، و یا حتی فضای سبز مقایسه کنیم... این یعنی به راحتی امکانات و اسباب انحراف و بدبختی مردم را مهیا کرده ایم .... یعنی به راحتی مسئله ی سلامت جسمی و روحی چند نسل را به سخره گرفته ایم ، امکانات شهر را در راستای ترویج دخانیات به کار گرفته ایم، دخانیات من جمله را به راحتی عرضه میکنیم و از سوی دیگر در و سعی در منع جوان از دخانیات داریم آن هم به اصطلاح با کار فرهنگی.... شاید نقطه تلخ این سخن جایی باشد که این خبر به گوش میرسد: برخی از عناصر فرهنگی،مثل معلمین بازنشسته و... نیز برای کسب سود مالی اقدام به راه اندازی مغازه دخانیات فروشی کرده اند..... و سوال اصلی : چه باید کرد ؟! ما چه کاری میتوانیم بکنیم ؟ به نظرم باید یک اقدامی صورت بگیرد که در قدم اول جلوی ترویج بی رویه و قارچ گونه مغازه های گرفته شود .... باید با پیگیری و مطالبه از اداره و سازمان های مربوطه مانع رشد این نوع کاسبی فساد آور شد .... البته این کار نیز اراده جمعی اهالی فرهنگ و دغدغه مند را می طلبد و بدیهی است اقدامات فردی چندان راه به جایی نخواهد برد... یعنی شکل گیری یک شاید در اذهان این اشکال جولان دهد که: مگر نه این است که دخانیات فروشی به این صورت شغلی است قانونی که در جامعه اصناف و بازاریان مطرح است و این مغازه ها هم دارند. پس چگونه باید مانع شد؟!؟ جواب و‌ راه حل در گرو دو نقطه است: یک. استفاده از خود قانون و تکیه بر آن،در موراد منع و مبارزه با دخانیات دو. استفاده از ظرفیت های گروه ها و نهادهای مردمی مانند گروه های فعال محیط زیستی،یا گروه هایی که متشکل از افراد رها شده از چنگال و دخانیات هستند... از سوی دیگر. شاید برخی چنین اشکال کنند که مساله دخانیات،مساله یک خیابان و یک شهر خاص مانند کاشان نیست،بلکه مساله ای است جهانی و در ایران هم به دلیل سود فراوان این کار، بزرگترین نفع برنده در این میان است.... هر چند سخن درستی است، لیکن این سبب حذف صورت مساله نمیشود،بلکه اقدام در سطح وسیع تر و باری سنگین تر بر دوش اهالی فرهنگ برای مبارزه با ترویج دخانیات خواهد گذاشت... ✍️امیر خندان 🆔@cultural_governance