چند مطلب دیگر نیز در مورد #سفرنامه_جهادی هست که تا آخر هفته و به صورت متناوب در کانال قرار خواهم داد....
ولی مطلبی شنیدم که از صبح تا الان ناراحتم...
به نظرم لازم است که زودتر این مطلب را نشر بدهم
👇👇👇
سلام
بیا اینجا تا از
خاطرات دوران طلبگی(سفری از دانشگاه تا حوزه)، برات بگم
یادداشت ها
و گزارش کتاب ها را بخوانید در👇👇👇
(دلنوشته های سابق😉،یادداشت های فعلی😁)
کانال ما شعبه دیگری ندارد😁
یادداشت ها را در منبع اصلی بخوانید😎👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 👆👆 این هشتک ها را در کانال دنبال کنید: #کتاب #سفرنامه_جهادی #یادداشت_های_یک_طلبه @delneveshtetalabe
شما به اینجا دعوت شدید تا بخوانید:
استیک خوک با طعم گلاب
تصحیف رخ داده است...!!
و هشتک های زیر را دنبال کنید:
#کتاب
#سفرنامه_جهادی
و اگر هشتک #دستور_از_خمینی را دنبال کنید، با مسیری که با دوستانم برای تدوین این کتاب سپری کردم، آشنا خواهید شد...
اگر هم به دنبال خاطرات کوچ از دانشگاه به حوزه هستید، پیشنهاد میکنم که یادداشت های بنده در سایت مهندس طلبه را بخوانید:
http://zolfaqar.ir/?cat=826
اما آنچه که در این کانال خواهید دید:
یادداشت های یک طلبه😎
و تقریر هایی بر کتاب هایی که میخوانم
توفیقی حاصل شده است و با دوستان طلبه راهی مناطق محروم شده ام...
#سفرنامه_جهادی نوروز را یادتان هست!؟
هشتک سفر جدید را با #سفرنامه_جهادی_محرم دنبال کنید
#محرم
👇👇
سلام و عرض ادب
انشاالله و به شرط توفیق، دهه اول محرم همراه تعدادی از دوستان طلبه، جهت نصرت اقامه عزای حضرت سیدالشهدا علیه السلام عازم منطقه بشاگرد هرمزگان هستیم.
اگه تمایل به مشارکت دارید:
6037997212518204
ملی
امیر خندان
مبالغ واریزی جهت خرید هدایا و جوایز فرهنگی، خرید پرچم و پرده عزا، ایاب و ذهاب مبلغین، امور تدارکات مبلغین، اطعام عزاداران و سایر موارد اقامه عزا استفاده خواهد شد.
#محرم
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_محرم
اسمش منطقه محروم است...
نمیدانم محروم از چه، ولی میدانم دلشان بزرگ است و قلبشان مهربان...
مهمان را نه روی چشم، که تاج سر میدانند...میهمان نوازی ویژگی خاص مردم این دیار است...
شورش در عالم از امشب شروع می شود...شورشی از جنس حماسه و غم، رشادت و احساس...خدا کند که از قافله جا نمانیم.
#محرم
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_محرم
اهالی به آن زیتون میگویند
شبیه انار است
ولی طعم گلابی میدهد
ولی هسته ندارد
برخی ما آدم ها هم این گونه ایم
اسم و شعارمان متفاوت با ظاهرمان است
ظاهرمان نشان از امری دارد
ثمر کارمان امری دیگر
قلب هم تهی
خدایا توفیق بده تا شعار و عمل ما، ظاهر و باطن ما، یکی باشد و آن هم ظاهر و باطنی حسینی...
#محرم
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کپر برای من نماد ساده زیستی است و نه فقر...نماد سادگی است در برابر تجمل...نگاه من به کپر، نه فقر است و نه بدبختی...کپر خانه سازه ساده ای است از امکانات موجود در منطقه...یکبار برای همیشه: کپر نماد فقر نیست
#محرم
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_محرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چون به صف کربلا، شاه شهیدان رسید
گفت: اَیا خواهرم، موسِم افغان رسید
#محرم
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_محرم
یادداشتهای یک طلبه || امیر خندان
چند روزی در دهه محرم، با بچهها کتاب میخواندیم. قصه کوتاهی را خودشان از روی کتاب میخواندند و بعد ب
پینوشت:
نوبت به من رسید.
با همان دشداشه و عمامه از صخره بالا رفتم.
در وسط مسیر کمی گیر کردم.
باز بچه ها آمدند کمک.
البته مسیر را تا انتها خودم رفتم.
تا انتهای مسیر همراهی ام کردند.
#محرم
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_محرم
بی بی فاطمه...
(این پست فیلم و عکس ندارد.)
غروب بود که وارد روستا شدم؛ روز دوم محرم. بین کپرها در حال راه رفتن بودم که پیرزنی را دیدم. عینک مشکی رنگی روی صورت داشت. به خلاف پوشش محلی زنان منطقه، پارچه ای مشکی رنگ مثل چادر روی سر انداخته بود. جلو آمد و با احترام خوش آمد گفت. از ادبی که بجا می آورد کمی تعجب کردم. گذشت...
داشتم به سمت حسینیه روستا می رفتم؛ دیدم مادربزرگ مهربان قصه ما، لباسی محلی ولی سبز زنگ پوشیده است. یکدست سبزپوش الا مقنعه مشکی رنگ بلند.
بعد از نماز عشا، روی موکت جلو حسینیه نشسته بودم که بی بی آمد و سلام و علیک کرد.
سریع به بچه ها گفت پتو و چایی بیاورند.
همان لباس سبز رنگ را به تن داشت و تسبیحی در دست.
شروع کرد از گذشته خودش تعریف کردن.
این که از سادات هستند و اصالتا از اعراب عراق. پدرشان چندین دهه پیش، به این منطقه مهاجرت کرده اند. از زندگی اش می گفت و از اوضاع قدیم منطقه.
نوه ی بی بی چایی را آورد. بچه ها دورمان نشسته بودند و به حرف های بی بی گوش می دانند.
گذشت تا روز هفتم محرم.
اهالی روستا مشغول ذبح قربانی و پوست کندن و ...بودند. باز او را دیدم که کنار دیواری سنگی نشسته است. جلو رفتم و سلام کردم. میخواستم اگر گفت و گویی داشتیم، ضبط کنم و در کانال و یا استوری برنامه هایم قرار دهم.
تلفن همراه را به نوه بی بی دادم. با اجازه بی بی قسمتی از حرفها را فیلم برداری کرد. او مشغول صحبت بود و من و بچه ها شده بودیم گوش. از رزق و برکت می گفت؛ از حسینیه قدیم و فعلی روستا؛ از لطف و برکت امام حسین، از شفا و بلا.
گفت و گو که تمام شد گوشی را از ابوطالب، نوه بی بی گرفتم.
چند تا عکس هم با بی بی انداختیم.
بی بی فاطمه انگار که ذهنم را خوانده باشد، گفت: «حاج آقا تو جای پسرم هستی، ولی عکسم را به نامحرم نشان نده.»
مبهوت شدم. هر چند او کار با گوشی را بلد نبود، ولی معلم خوبی برای راز زندگی مومنانه بود.
#محرم
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_محرم
https://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564
#یادداشت_های_یک_طلبه
@delneveshtetalabe
با بچه ها رفته بودیم اطراف روستا.
این سنگ ها را برایم جمع کردند.
گفتند ما به این نوع سنگ ها میگوییم فسیل. برای خودت و دوستانت ببر، تا هر وقت نگاهشان کردی، یاد ما باشید...
#محرم
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_محرم
هدایت شده از یادداشتهای یک طلبه || امیر خندان
سلام
بیا اینجا تا از
خاطرات دوران طلبگی(سفری از دانشگاه تا حوزه)، برات بگم
یادداشت ها
و گزارش کتاب ها را بخوانید در👇👇👇
(دلنوشته های سابق😉،یادداشت های فعلی😁)
کانال ما شعبه دیگری ندارد😁
یادداشت ها را در منبع اصلی بخوانید😎👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3042705412C34cb363564 👆👆 این هشتک ها را در کانال دنبال کنید: #کتاب #سفرنامه_جهادی #یادداشت_های_یک_طلبه @delneveshtetalabe
هدایت شده از یادداشتهای یک طلبه || امیر خندان
شما به اینجا دعوت شدید تا بخوانید:
استیک خوک با طعم گلاب
تصحیف رخ داده است...!!
و هشتک های زیر را دنبال کنید:
#کتاب
#سفرنامه_جهادی
و اگر هشتک #دستور_از_خمینی را دنبال کنید، با مسیری که با دوستانم برای تدوین این کتاب سپری کردم، آشنا خواهید شد...
اگر هم به دنبال خاطرات کوچ از دانشگاه به حوزه هستید، پیشنهاد میکنم که یادداشت های بنده در سایت مهندس طلبه را بخوانید:
http://zolfaqar.ir/?cat=826
اما آنچه که در این کانال خواهید دید:
یادداشت های یک طلبه😎
و تقریر هایی بر کتاب هایی که میخوانم
بسم الله الرحمن الرحیم
1⃣ #قسمت_اول
#سفرنامه_جهادی_فاطمیه
#سفرنامه_جهادی
تبلیغ، فرصت ارتباط نزدیک تر با مردم کوچه و بازار و مسجد و محراب است.
تبلیغ یعنی رساندن سخن های شنیده نشده و یا کمتر شنیده شده.
رفقای همراه ما چند مهندس هستند.
مهندس عمران و کامپیوتر
ولی سوال های ذهنی و راضی نشدن به جواب های رایج، سبب شده به سراغ درس طلبگی بیایند.
و حالا خودشان به دنبال گفتن حرف هایی هستند که چندین سال است به دنبال جواب شان هستند.
2⃣ #قسمت_دوم
#سفرنامه_جهادی_فاطمیه
#سفرنامه_جهادی
#فاطمیه
هدیه...
یکی از رکن های سفرهای تبلیغی هدیه هست.
هدیه برای مسابقات، ارتباط گیری، سرگرمی و یا حتی برای تقویت یک رفتار در مخاطب و...
هدیه و توزیع آن، بدون رویکرد تربیتی میتواند ضد خودش عمل کند و باعث ایجاد رفتارهای ناشایست در مخاطب شود. این مهارت مربی و شخص هدیه دهنده هست که با هدیه چه رویکردی را دنبال کند تا به هدف مشخص منجر شود.
3⃣ #قسمت_سوم
پذیرایی ساده
یکی از آسیبهایی که متوجه مجالس مذهبی است، توجه و تاکید بیش از اندازه به پذیرایی هاست.
متاسفانه گاهی برگزاری یک جلسه معطوف به داشتن پذیرایی می شود.
بعد از منبر رفتن و روضه خواندن، در مسجد نشسته بودم. یکی از هیاتی ها سینی ای روبرویم گرفت.
یک کاسه برداشتم. یک کاسه را هم به اجبار روی زمین گذاشت.
پذیرایی ساده یعنی همین.
لازم نیست که حتما مجالس به ناهار یا شام ختم شود.
#فاطمیه
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_فاطمیه
4⃣ #قسمت_چهارم
قبل از من یوسف رفته بود سر کلاس بچه های اول ابتدایی و نقاشی برایشان کشیده بود.
با او هماهنگ کردم و وارد کلاس شدم.
تخته را پاک کردم و بالای تخته، گوشه سمت راست با ماژیک آبی نوشتم بسم الله الرحمن الرحیم.
بعد با ماژیک قرمز نقطه ها را گذاشتم و اعراب زدم.
بچه ها ذوق کردند.
داشتم نقاشی بچه ها را نگاه می کردم که دیدم محمدطه، دارد روی تخته با ماژیک می نویسد بسم الله الرحمن الرحیم.
گاهی یک حرکت به ظاهر کوچک یک معلم، میتواند سرمشق و الگوی دانش آموزان شود.
نه لزوما حرف های او، بلکه حتی یک نوشته کوتاه، میتواند جهان فرهنگی دانش آموز را جهت دهد.
پینوشت:
معلمی داشتم در دوران دبیرستان. در بدو ورود به کلاس، بالای تخته گوشه سمت راست، می نوشت: هو الحکیم. بچه ها همه او را با این سرآغاز می شناختند.
#فاطمیه
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_فاطمیه
5⃣ #قسمت_پنجم
ایام فاطمیه بود.
رسول، به مناسبت ایام مسابقه ای در دانشگاه برگزار کرده بود.
رسول از لرهای اصیل بود. اهل کوهرنگ.
کتاب هم از شخص اصیلی بود. شاگرد امام خمینی(ره).
گذشت تا دوره طلبگی.
امشب (دوشنبه ۵ دی ۱۴۰۱) شب شهادت حضرت زهرا(س)، منبری رفتم در مورد حجاب با اشاره ای به نکات ابتدایی خطبه فدکیه.
لاثَت خِمارَها علی راسها...
واشتَمَلَت بِجلبابها...
و...
موقع رفتن به مسجد، برای خواندن خطبه، حضرت زهرا خود را با خمار و جلباب(روسری بزرگ و لباس بلندی سراسری شبیه عبا و چادر عربی) پوشاند.
بعد از منبر، مردی مسن آمد و کنارم نشست.
سلام کرد و پرسید:« شیخ! با فرهنگ قوم لُر آشنا هستی؟»
فهمیدم میخواهد در مورد مسأله منبر امشب صحبت کند. گفتم:« بله! قبلا بینشان برای تبلیغ دین بوده ام. و با نوع پوشش آنها و لباس پوشیده و کامل زن هایشان(قری) آشنا هستم.»
فقط یک کلام گفت و تشکر کرد و رفت
_ «حاجی! زنان قوم لُر، وقتی لباس هایشان را می شویند، جایی که مرد نامحرم آن را ببیند پهن نمی کنند!»
#کتاب
#فاطمیه
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_فاطمیه
6⃣ #قسمت_ششم
برخی ها خیلی زرنگ هستند.
وقتی زنده هستند طول عملشان را تا بعد از حیاتشان ادامه میدهند.
وقف یعنی خیر جاری...
یعنی من به یادم خودم هستم...
#فاطمیه
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_فاطمیه
7⃣ #قسمت_هفتم
عدو شود سبب #تبلیغ اگر خدا خواهد.
از سال سوم طلبگی، تبلیغ رسمی دینی را شروع کردم. البته تبلیغ ها، مربوط به ماه محرم بود و یا ایام خدمت رسانی، مثل زلزله و یا همان اردو های جهادی.
هنوز طعم تبلیغ در ایام فاطمیه را نچشیده بودم. تفاوت ایام تبلیغی کمی برایم تردید آفرین بود که برای ایام فاطمیه بروم تبلیغ یا نه!
اقدامات و اتفاقات چند ماه اخیر که شاید بتوان آن را فتنه سال ۱۴۰۱ دانست، عامل محرکی بود برای اقدام برای تبلیغ، هر چند عامل اصلی نیست.
پی نوشت:
عکس از یکی از رفقاست. قبل از رفتن برای تبلیغ فاطمیه.
#فاطمیه
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_فاطمیه
8⃣ #قسمت_هشتم
شیخ محسن...
از فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی شریف هست. آن هم رشته هوافضا.
بعد از کارشناسی، ارشد علوم قرآنی با گرایش تفسیر گرفته است و بعد هم مدتی اشتغال در همان حیطه فنی_مهندسی.
هم ورودی مدرسه هستیم.
از حلقه اولیه سایت طلبگی تا اجتهاد.
سه فرزند دارد و با هر سه فرزند و همسرش راهی تبلیغ شده.
هر شب گعده ای داریم برای استفاده از تجارب روزانه، هم افزایی ها و ثبت خاطرات و روایت ها.
در جلسه یکی از بزرگترها، از فرزند وسطی شیخ محسن(محمد حسین) خواست که از خاطرات روزانه و همراهی با پدر بگوید. بعد هم درخواست کرد که شعری بخواند.
محمد حسین یک تک بیت خواند که همه تعجب کردند:
آن چنان گرم است بازار مکافات عمل
چشم اگر بینا بود، هر روز، روز محشر است
#فاطمیه
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_فاطمیه
9⃣ #قسمت_نهم
بین مراسم عزاداری، آب پخش می کردند.
یاد اربعین افتادم....
ما مزد عزاداری از فاطمه(س) میخواهیم
#فاطمیه
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_فاطمیه
0⃣1⃣ #قسمت_دهم
دنیای سوالات
به هر کلاسی که می رفتم، اول کاغذ کوچکی بین آنها پخش میکردم. از بچه ها میخواستم اگر سوالی یا مطلبی دارند که نمیخواهند در جمع بگویند، برای من بنویسند. برخی دعا کرده بودند که خدا پشت و پناهم باشد.
برخی سوال داشتند. سوالشان را مطرح کردند:
۱/ اگر نماز نخوانیم خدا ما را به جهنم می برد؟
۲/میشود آدم خوبی بود و با دیگران مهربان بود و نیکی کرد ولی نماز نخواند؟
معماها:
۱/ آنچیست که دو دست دارد ولی پا ندارد؟! کت و کافشن
۲/آن چیست که از دل زمین بیرون میاد، دورش را چوب گرفته و همه جا هست؟! مداد
سوالاتی که کتبی نوشته بودند:
۱/ امام زمان (عج) ظهور کند چه میشود؟!
۲/چرا حضرت نوح عمر بسیار طولانی داشت!؟
سوالات دیگر را می توانید در تصویر ببینید...
#فاطمیه
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_فاطمیه
2⃣1⃣#قسمت_دوازدهم
فرصت سوخته...
وارد کلاس شدم.
برای کار با دانش آموزان تعدادی برگه در کیفم داشتم.
برگه ها را از کیف شخصی ام بیرون آوردم و بین بچه ها پخش کردم.
کاغذ ها بوی خوبی برداشته بود.
چند تایی از بچه ها گفتند:«حاجی کاغذها بوی خوشی میده!»
به کیفم نگاه کردم. عطر درون ظرف پلاستیکی اثر خودش را روی کاغذها گذاشته بود.
خواستم مثال هم نشینی و شعر معروف گلی خوشبوی در حمام روزی...را بخوانم.
فرصت نشد...
حواسم کمی پرت شد.
فرصت خوبی برای بحث دوست و دوستیابی و صفات دوست خوب بود.
از دست دادم.
#فاطمیه
#سفرنامه_جهادی
#سفرنامه_جهادی_فاطمیه
چله جهادی
نوروز سال۹۸ ، با بچه های گروه جهادی دانشگاه خواجه نصیر طوسی راهی مناطق محروم شهر خوسف شدم.
همان نوروزی که در مناطق مختلف ایران سیل جاری شد. اتفاقا اردو مصادف با #ماه_رجب بود و با کمک دوستان دانشجو قسمتی از مراسم اعتکاف روستا را که خود اهالی برگزار کردند، اجرا کردیم.
بعد از اردو ارتباطم به صورت مجازی با دوستان دانشجو ادامه پیدا کرد.
امشب دیدم در گروه این پیام را گذاشته اند:
سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان
طبق روال هر سال ، چهل روز مونده به هجرت جهادی چلهنشینی میکنیم و توسل میکنیم برای درک و استفادهی هرچه بیشتر از هوا و اتمسفر جهاد .
به همین منظور از فردا بعد از نماز صبح به مدت چهل روز زیارت امام زمان (عج) را میخوانیم .
تا انشاءالله برای فهم و درک هرچه بهتر مسئولیتمون کمکمون کنن .
و از شهدامون شهید حسین مومنی و شهید مصطفی سارنگ هم یاد کنیم تا توی هجرت همراهمون باشن
اگر فراموش کردید تا اخر شب #هر_زمان خوندید برای یادآوری به بقیه رفقا یک #یا_زهرا (س) در گروه ارسال کنید .
ارادت
چند ساعت سخنرانی و چندین مقاله و یادداشت در همین چند سطر نهفته است.
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل...
#سفرنامه_جهادی
#مِن_دانشگاه_حتّی_الحوزه
یادداشتهای یک طلبه || امیر خندان
امروز عصر... با تعدادی از دوستان راهی اردوی جهادی شدیم و حرکت به سمت بشاگرد سعی میکنم هر روز، یک گ
24 اسفند سالی که گذشت یعنی 1400 را با دوستان طلبه راهی اردوی جهادی شدیم و ایام نوروز را در کنار مردم منطقه بشاگرد سپری کردیم.
امسال قافله رفت و من جاماندم.
کمی خاطره بازی است...
با هشتک #سفرنامه_جهادی از این پست به بعد را بخوانید☝️