هدایت شده از ‼️ پیشنهاد ویژه ‼️
•| استاد محمدعلی جوادیان |•
آموزش حرفه ای / رایگان زبان انگلیسی✨
اینجا زبان چینی رو فول فول شو👌🏻
اگه عربی ضعیفی داری ، غمت نباشه چون ما اینجا عربی هم تدریس میکنیم😎👇🏻
https://eitaa.com/joinchat/961478656C6f68d2ff42
❌#فوری❌#ظرفیتمحدود❌
عربیت ضعیفه؟!☹️
زبانتو افتادی؟!😬
راهکارت اینجاست😌👇🏻❌
https://eitaa.com/joinchat/961478656C6f68d2ff42
#آموزشحرفهای👀✨
سپیده که سر بزند،
در این بیشهزار خزاندیده
شاید دوباره گلی بروید؛
شبیه آنچه در بهار بوئیدی!
پس به نام زندگی،
هرگز مگو:
هرگز!
#پل_الوار
صبح بخیر❤️🌈
هدایت شده از ♦️پیشنهاد ویژه♦️
متنوع ترین چنل هنری ایتا 😍
▪️ آموزش رایگان
در سطح حرفه ای و مبتدی 💯
▪️انواع نقاشی با
رنگروغن ،آبرنگ ،مداد ،
پاستل ،اکرولیک، راپید و... 🖊🖍
▪️آموزش کشیدن پرتره، ماندالا،
انواع طرح های فانتزی 🌈
▪️درست کردن دستبند و گردنبند 👛
▪️آموزش بافت انگشتر 💍
▪️ایده های عکاسی خلاقانه 📸
▪️والپیپر و پروفایل های کیوت و جذاب 🙃
🔻هنرمندا زود باشین عوض شین 😍🔻
https://eitaa.com/joinchat/1880031294Cbf3aecfeea 👩🏻🎨
------------------------------------------
🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹
❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️🌹❤️🌹
❤️🌹❤️🌹
🌹❤️🌹
❤️🌹
🌹
#معادلهیعشق
#پارت_342
خیلی بحث لوس و بینمکی راه انداختید. این چرتوپرتا چیه؟
لبهی میز رو گرفت و صندلیاش رو به عقب هل داد و با حالت قهر از جا بلند شد. در دلم گفتم »آقاداریوش خبر
نداری. من هم عشقمو فدا کردم که االن اینجا با این وضع پر از عذاب نشستم و نمیدونم با خودم چندچندم.«
نیمنگاهی به چشمهای راحله کردم و آرام سرم رو پایین انداختم.
- البته به حرف نیست؛ به عمله. پای عمل که میرسه مرد از نامرد مشخص میشه.
مهشاد گیجوگنگ نگاهم میکرد و راحله مثل لبو سرخ شده بود. داریوش دست راحله رو گرفت و اجازه نداد دور
شود.
- بشین راحله! حاال یه چیزی گفتیم دیگه. اصالً آقا ببخشید! من هم عشقمو نجات میدم. تو ناراحت نشو.
کیفش رو به دست گرفت که مهشاد هم لب باز کرد.
- آبجیجان ولشون کن. اینا فقط حرف میزنن و اال به خدا هیچکدومشون جرئت نمیکردن نزدیک بشن، چه
برسه بخوان انتخاب کنن کدوممونو نجات بدن.
تونیک و شال راحله بهخاطر ایستادن و بیرون آمدن از زیر چتر، خیس شده بود. خدمتکار کافه با شلوار و جلیقهی
بلند و چتر به دست نزدیک میشد تا آن رو باالی سرمان بگیرد. بندهخدا فکر میکرد قصد رفتن داریم.
***
مهشاد
دو-سه روزی بود که هوا گرم شده بود. محوطهی ویال برای یک شام دورهمی جان میداد. نور المپهای
فانوسمانند و طرحدار حیاط سرسبز رو مثل حیاطهای قرن هجدهم کرده بود و کمی لرز به بدن میانداخت.
صدای ترقتروق زغال در باربیکیو، مثل آوردن اسم لواشک، دل آدم رو آب میانداخت. فرهاد پایش ایستاده بود و
بادبزن در یک دست و ژل آتشزا در دست دیگرش بود. گاهی فوت رو نیز چاشنی هوارسانی به زغالهای نایاب
انگلیسی میکرد. ایرانیجماعت هرجای دنیا باشد، بساط زغال و جوجهاش فراموش نمیشود. فقط نمیدانم از کجا
در انگلستان این بساط ایرانی پیدا کرده بودند.
باباکاظم لگن بزرگ مرغهای تکهشده رو از آشپزخانه میآورد.
- بهبه! امشب این جوجه با روح و روانتون بازی میکنه.
فرشاد خوشمزگی کرد.
- جای حاجآقاسبحان خالیه که ببینیم حکم این جوجه چیه؟
باباکاظم زبانش رو با آبوتاب در دهانش چرخاند.
- چی میگی پسر؟ خودم بسملشون کردم. ذبحشون اسالمی و رو به قبله و دقیق بود.
هدایت شده از ♦️پیشنهاد ویژه♦️
🔴#غیرتِ_بیجا❗️
🕰 فقط 1 دقیقه وقتتون رو میگیره 😥
🚨در راهروِ اداره آگاهی، مرد جوانی دستبند خورده و بسیار پریشان نشسته بود که توجه ما رو جلب کرد.. جلوتر رفتیم علت را جویا شدیم. با چشمانی به پایین افتاده، هق هق گریه و آه و افسوس پی در پی، گفت: به همسرم خیلی علاقه مند بودم؛جز او به هیچ زنی فکر نمیکردم. زندگی در اوج شادی و عشق سپری میشد که یکبار وسط روز برای انجام کاری به خانه برگشتم و دیدم دخترم دم درب ایستاده و انگار مواظبه.......
پرسیدم چرا اینجایی؟! او گفت: یه آقا با مامان توو خونه..........😰😱
اگه میخواین ببینین سرانجامِ ماجرا چه خواهد شد، حتماً وارد بشین...
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/265158839C7e71a7633b
⚠️فرصت عضویت محدوده، زودتر کلیک کنید تا #پاک_نشده
💔#طلاق_عجیب❗️
🔺یعنی هر دلیلی که برای طلاق شنیدی، کلاً فراموش کن، اینو بخون😥
🌐باشگاه خبرنگاران جوان، گزارش داد:
یکی از عجیب ترین و خنده دار ترین طلاق هایی که باور نمی کنید این افراد واقعا به این دلایل تصمیم گرفته اند که زندگی مشترک خود را تمام کنند و جدا شوند، این بود که عروس خانم ۲۸ ساله تصمیم میگیرد آرایش خود را پاک کند که......😳
وااااااقعاًاً عقل، نعمته.... ادامه رو خودتون بخونید
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/265158839C7e71a7633b
راست است ك صاحبان دل هاي حساس نميميرند
بلكه بي هنگام ناپديد ميشوند!!!
#احمد_شاملو
عصر بخیر🖤💙
هدایت شده از 🔆تبلیغات انصار🔆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یلدا اومده🍉🍉🍉
-نمیدونی وقتی مهمون میاد با چی ازش پذیرایی کنی؟😖
خورجینی رو امتحان کن😻
- نه مثل آجیل گرونه، نه مثل شکلات تکراری، ولی خیلیییی خوشمزه است😋
#لواشک_مجلسی
-#پاکسازی_کبد، جوان شدن پوست، با #تمرهندی اصل خورجینی
سفارش بدی ؛ خودت میفهمی📥👇
🍎https://eitaa.com/joinchat/2571960507C5ae8ac1135
🍉شگفتانههامون تازه بعد از خرید اول رو میشه
🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹
❤️🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️🌹❤️🌹❤️🌹
❤️🌹❤️🌹❤️🌹
🌹❤️🌹❤️🌹
❤️🌹❤️🌹
🌹❤️🌹
❤️🌹
🌹
#معادلهیعشق
#پارت_343
فرشاد سیخ به دست ایستاده بود و انتظار رسیدن جوجهها رو میکشید. سمیهخانم از پنجرهی آشپزخانه بیرون رو نگاه
کرد و دوباره سراغ قابلمهی برنج خوشعطر ایرانیاش رفت. فرشاد سربه سر باباکاظم میگذاشت و جوجه سیخ
میکرد.
- حاجی زعفرونش مال کجاست؟ مشهد خودمون یا اسپانیای خودشون؟
باباکاظم در ادامهی الله اکبرش گفت:
- چه فرقی میکنه بچه؟ اسپانیا و مشهد دیگه چه صیغهایه؟
فرشاد سیخ پر از کتفوبال رو روی سینی گذاشت و شانهها و ابروهایشو بالا داد و چشمانش رو گرد کرد و
پوزخندی موذیانه زد.
- د حاجی برای پایه گذار مکتب جوجیسم در ایاالت متحده آمریکا فرق میکنه جنس مواد چی باشه. درسته ارشد
معماری میخونم؛ اما تازگی از تز پی.اچ.دی جوجیسم هم دفاع کردم.
باباکاظم از گوشه ی چشم، چشمغره رفت. فرشاد بادش خوابید و انگشت آبلیمویی و زعفرانیاش رو بالا آورد و
تأییدآمیز نشان داد.
- البته با ذبح اسلامي!
باباکاظم با خنده پسکلهاش زد.
- دور از جون اون خدابیامرز، پدرسوخته!
خندهام گرفت و قهقهه زدم.
- فرشاد خالی بند! پس چرا توی این یه سال یه جوجه به ما ندادی؟
فرشاد تروفرز جوجهها رو به سیخ میکشید.
- خب دختر خوب! تو که توی کلوپ مکس نیومدی.
با ابرو به باباکاظم اشاره کرد و گوشهی لبش رو گاز گرفت. سرخ شدم و جواب دادم:
- آره خب، راست میگی.
سیخ دیگری برداشت.
- البته همهی جوجه ها در کلوپ مکس هم به ذبح اسلامی نایل میشدند.
صورت فرهاد و کامرانخان بهسمت سروصدا و جیغ جیغ دخترها برگشت. بهسمت آلاچیق بزرگ قرمزرنگ رفتم.
ماجرای زندایی انیس و لوسکردن گلپسرش شروع شده بود.
- ولش کنید پسرمو. یه خیار که این حرفا رو نداره. این از زنت و این هم از خواهرات، دیگه دشمن نمیخوای. بیا
داریوشجان دورت بگردم! این خیارو الان برات پوست میگیرم.